دعوتین به : ↶
[ اولین سالگرد
شهادت دو رفـیـق آسمانی🕊🌿 ]
🔹و یادبود شهدای جبهه مــقـاومـت '
اولین سالگرد شهید القدس
سـردار علی آقازاده نژاد و
شهید القدس سرهنگ سعید کریمی !
🎙 با روایت گری راوی توانمند کشوری :
🔸حاج حســـین یــکـــتــا .
🔸مداح : حاج حسن شالبافان
🔸با اجرای : علیرضا امیدواریان
⏱ جمعه ۲۸دیماه | رأس ساعت ۱۹:۰۰
📍گلزار شهدای استان قـم،
مجتمع امام خمینی ‹ره› .
- اجـتـمـاععاشقانمبارزهباصهیونیست
#ماه_رجب
#ارتش_قهرمان | #وعده_صادق۳
#جانم_فدای_رهبرم❤️
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله❤️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
🌙💕❤️🌙💕💛🌙💕💚🌙
@zohoreshgh
❣﷽❣
#نماز_هرشب_رجب یادتون نره، آسونه حتما بخونین👇🏻
🌓در طول ماه رجب شصت رکعت نماز بجا آورد به این نحو که: در هر شب از این ماه، دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت، یک مرتبه «حمد» و سه مرتبه «قل یا ایّها الکافرون» و یک مرتبه «قل هو اللّه احد» بخواند و پس از سلام نماز، دستها را بلند کند و بگوید:
لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیى وَیُمیتُ، وَهُوَ حَىٌّ لایَمُوتُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَهُوَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ، وَاِلَیْهِ الْمَصیرُ، وَلا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد النَّبِىِّ الاْمِّىِّ وَ آلِهِ.
👋و آنگاه دست ها را به صورت خود بکشد.
☀️رسول خدا صلى الله علیه وآله فر مود: هر کس این عمل را به جا آورد، خداوند دعایش را مستجاب گرداند و پاداش 70 حج و عُمره را به او عطا می کند.
🌙💕❤️🌙💕💛🌙💕💚🌙
❗️شبهای ماه رجب هر كدام نماز به خصوصی دارند که بسیاری از آنها در مفاتیح الجنان نیستند. هر شب نمار ش را با ذکر پاداشها شان در کانال قرار میدهیم.❗️
#نماز_شب_هفدهم_رجب👇
هر کس در این شب ها سی رکعت نماز بجا بیاورد و در هر رکعت بعد از حمد ده بار توحید را بخواند از نماز که فارغ شد خداوند ثواب هفتاد شهید به او عطا کند و در روز قیامت در حالی که نور او به فاصله ی میان مکه و مدینه برای همگان می درخشد حاضر می شود و حقتعالی برائت از نفاق بر وی عطا کند و عذاب قبر نبیند ( ترجمه اقبال، ج2، ص819) .
اللهمصلعلیمحمدآلمحمدوعجلفرجهم و العن اعدائهم 🌹
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیس کل بانک مرکزی: پیمان پولی میان ایران و روسیه عملیاتی شد
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ پزشکیان: فصل جدیدی در همکاری های ایران و روسیه در همه زمینه ها گشوده خواهد شد
رئیس جمهور کشورمان در نشست پس از امضای معاهده جامع همکاری ایران و روسیه:
🔹در مذاکرات امروز چگونگی توسعه همکاری های تجاری دو کشور مورد رایزنی قرار گرفت
🔹هر دو کشور مصمم به رفع سریع موانع همکاری تجاری از جمله تعرفه ها هستند
🔹بر عضویت ایران در اتحادیه کشورهای اقتصادی اوراسیا مورد تاکید قرار گرفت
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
11.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ پوتین: اگر موانع بیرونی بر سر راه همکاری های اقتصادی ایران و روسیه وجود داشته باشد از آن عبور خواهیم کرد
رئیس جمهور روسیه در نشست پس از امضای معاهده جامع همکاری ایران و روسیه:
🔹در زمینه حمل و نقل حل و فصل مسائل گمرکی و انرژی تاکید داریم
🔹عضویت ایران در اتحادیه اوراسیا زمین ههای مناسبی را ایجاد خواهد کرد
🔹شک و تردیدی در این زمینه ندارم که همکاری های سازنده اقتصادی بین ایران و روسیه برقرار خواهد شد
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
16.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ پزشکیان: با یکجانبه گرایی در منطقه مخالف هستیم
رئیس جمهور کشورمان در نشست پس از امضای معاهده جامع همکاری ایران و روسیه:
🔹ما معتقد هستیم کشورهای منطقه قادر هستند صلح و امنیت و رشد و توسعه را خودشان اجرا کنند
🔹همکاری های ما در منطقه ما را بی نیاز از دیگران خواهد کرد
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
20.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ پوتین: کریدور شمال به جنوب زمینه افزایش صادرات کالاهای ایرانی و روسی را به کشورهای دنیا افزایش خواهد داد
رئیس جمهور روسیه در نشست پس از امضای معاهده جامع همکاری ایران و روسیه:
🔹موانع و مشکلاتی وجود دارد که باید حل و فصل شود.
🔹ابتکارات بسیار جالبی برای افزایش حجم مبادل انرژی تا 55 میلیون متر مکعب داریم.
🔹در حال تلاش برای ساخت واحدهای جدید انرژی هسته ای داریم.
🔹کریدور شمال به جنوب می شود به سود ایران و روسیه خواهد بود.
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
❌ مسئول امنیت روانی و اقتصادی مملکت ما کیست؟
چرا اشرافیت سرمایه هزار فامیل در این مملکت به راحتی سیگنال دلار ۱۱۰ هزار تومانی میدهند و اقتصاد و امنیت روانی مردم را متلاطم میکنند و کسی هم با آنها کاری ندارد؟
پشت پرده این سیگنال دهی ها توسط سران کثیف اصلاحطلب چیست ؟ پالس ضعف برای تسلیم کردن کشور به آمریکا یا سودا طلبی بیشتر جریان سرمایه داری در کشور ؟
دقیقا کدام نهاد باید به این مسئله جدی و ویرانگر و خانمان سوز رسیدگی کند؟ یا اینکه اینها مصونیت آهنین دارند که هرگونه خواستند بچاپند و بتازند؟
#دولت_نفاق
#سرطان_اصلاحات
#سربازان_اسرائیل
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ۲۸ دی سالروز شهادت نماد جوانان مقاومت و فرمانده جوان این جبهه شهید جهاد مغنیه گرامی باد.
♦️خواب زیبای مادر بزرگ شهید جهاد مغنیه (و مادر شهید عماد مغنیه) پس از شهادت نوه اش از او دیدینی و شنیدنی است. نماز، نماز، نماز...
🔸جهاد مغنیه ارتباط نزدیکی با حاج قاسم داشت و از اشخاص امین و مورد اعتماد او به شمار می رفت که در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۸ در منطقه قنیطره سوریه به همراه یار نزدیک حاج قاسم سردار الله دادی از سیرجان توسط رژیم کودک کش ترور و به کاروان عاشورا پیوست.
#شهیدابن_الشهید
#دهه_هفتادی
#اردیبهشتی
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
☑️دولت جدید سوریه ورود کالاهای تولید ایران، اسرائیل و روسیه را ممنوع کرد
🔸دولت جدید سوریه با صدور بخشنامه ای ورود کالاهای تولید ایران، اسرائیل و روسیه را به خاک سوریه ممنوع کرد.
🔸همچنین ورود افراد ایرانی و اسرائیلی به خاک سوریه ممنوع شده است.
--------------
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 #تجسم_شیطان 🔥قسمت ۵۷ و ۵۸ فتانه برای آشنایی به منزل عرو
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده
💫 #تجسم_شیطان
🔥قسمت ۵۹ و ۶۰
دسته گلی از گلهای مریم و گلایل با بوی عطری دلانگیز به همراه جعبه ای شیرینی در دستان روح الله بود و فتانه با چادری مشکی با گلهای مخملی برجسته، چنان با حسادت نگاه به گلها میکرد که انگار هوویش را مینگرد. البته گلها و شیرینی را خود روح الله تهیه کرده بود
و فتانه اصلا صلاح نمیدید که همین را هم تهیه کنند. پیراهن سفید یقه آخوندی انگار برتن روح الله برق میزد و با شلوار مشکی که هیبت مردانه روح الله را مردانه تر و خوشتیپتر میکرد، بر جذابیت او افزوده بود. در خانه که باز شد، چهره آقای مقصودی پدر فاطمه پیدا شد و با روی گشاده آنها را به داخل تعارف کرد، اول محمود و بعد فتانه و نفر آخر روح الله وارد خانه شد.
روح الله سلام علیکی کرد و متوجه نگاه تیزبین آقای مقصودی شد که از همین ابتدای راه او را زیر ذره بین برده بود، وارد هال شدند و اینبار مادر و خواهر و داداش عروس خانم به پیشواز آنها آمدند، روح الله سرش پایین بود و نگاهش زمین را میکاوید
و گل و شیرینی را به دست خانمی داد که احساس میکرد مادر عروس خانم است. روی مبل سه نفره کرم رنگ با کمینه های طلایی در حالیکه بابا محمود وسط فتانه و روح الله بود، نشستند. بعد از تعارفات معمول و معرفی روح الله توسط بابا محمود، آقای مقصودی راجع به شغل و درس و...
از روح الله سوالاتی کرد و بعد اجازه آوردن چای را صادر کرد. با ورود فاطمه با چادر سفید رنگی که گلهای ریز قرمز داشت به هال، برای روح الله انگار عطر دل انگیزی در فضا پیچید، روح الله همچنان سرش پایین بود
و اینقدر هیجان داشت که نفهمید کی عروس خانم به جلوی او رسید و چای تعارف کرد. روح الله آهسته سرش را بالا آورد و نگاهش در نگاه دختری که انگار زیباترین دختر روی زمین بود، قفل شد.
گویی با همین نگاه بندی درون دلش پاره شد و شاید هم وصل شد به بندی دیگر در درون قلبی دیگر...
نگاه مردانه و زیبای روح الله هم قلب فاطمه را به تلاطم انداخته بود و آنقدر این حس قوی بود که لرزش به دستان فاطمه رسید و تکان خوردن و لرزش استکان های چای گواهی بر این موضوع بود.
روح الله که دیگر تاب نگاه ستارهٔ جذاب دنیایش را نداشت، استکانی چای برداشت و سرش را پایین انداخت، انگار لرزشی هم بر جان روح الله افتاده بود، چرا که با دو دست استکان چای داغ را چسپیده بود.
عروس خانم چای را تعارف کرد و روی مبل تک نفره ای کنار مادرش نشست.
فتانه بدون حرف با چشمانی که ازحسادت دو دو میزد به فاطمه خیره شده بود که محمود سکوت را شکست و گفت:
🔥_حالا اگر امکان داره این دختر خانم عزیزتون با پسر ما کمی حرف بزنن و سنگاشون را وا بکنن تا ببینن اصلا به درد هم میخورن یا نه؟!
پدر فاطمه با لبخندی گفت:
_باشه از نظر ما مشکلی نیست
بعد رو به فاطمه ادامه داد:
_فاطمه جان، حاج آقا را راهنمایی کن اتاقت و با هم صحبت کنید.
فاطمه که لپهاش مثل دوتا سیب سرخ گل انداخته بود از جا بلند شد، دری را که رو به روی اوپن آشپزخانه بود نشان داد و با صدای لرزان همانطور که سرش پایین بود گفت:
_بفرمایید...
وارد اتاق شدند، فاطمه مبل یک نفره قهوه ای رنگ کنار تختخواب را به روح الله تعارف کرد و روح الله همانطور که سرش پایین بود با اجازه ای گفت و نشست. فاطمه روی تختی که با ملحفه آبی رنگ پوشیده شده بود، نزدیک به مبل نشست، در اتاق باز بود
و مامان مریم در دید فاطمه بود، سکوت برقرار شده بود،فاطمه که استرس وجودش را گرفته بود، با انگشتان دستانش مشغول بازی بود، روح الله که از زیر چشم حرکات این دخترک زیبا را نگاه می کرد، لبخند نمکینی زد و آرام گفت:
_یعنی باید با تله پاتی با هم حرف بزنیم؟! چقدر سربه زیر هستی و بازیگوش، دست از سر این انگشتان بردار و سرت را بالا بگیر یه ذره ما را بنگر ای خورشید عالمتاب..
فاطمه خنده ریزی کرد و سرش را بالا گرفت و نگاهی به چهرهٔ مردانه و آفتاب سوختهٔ روح الله کرد، چهره این مرد با چشمان سیاه و درشت و ابروهای کشیده و بینی کمی گوشتی و ریش و سبیل پر و سیاه رنگ و موهای پرپشت که نیم فرق باز کرده بود، بدجور به دلش نشست و سرش را پایین انداخت، روح الله خنده ریزی کرد. فاطمه همانطور که نگاهش به دستان ترک خورده روح الله بود ارام زیر لب گفت:
_کاش صورت پر از عرق خودتون هم میدیدین..
روح الله مثل پسرکی بازیگوش، با آستین لباسش عرق پیشانی اش را گرفت و با همان لحن مهربان و صدای آرام بخشش گفت:
_خوب دیگه عرقی هم موجود نیست.
فاطمه که خنده اش گرفته بود گفت:
_عه نکنید لباستون لک میشه
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 #تجسم_شیطان 🔥قسمت ۵۹ و ۶۰ دسته گلی از گلهای مریم و گلای
روح الله سری تکان داد و گفت:
_مشکلی نیست، دوست داشتم آنچه یارم میخواد انجام بدم
با این حرف، فاطمه خودش میدانست که الان صورتش هم مثل لبو قرمز شده بریده بریده شروع کرد و تک تک خواسته هایش را پشت سر هم شروع به گفتن کرد..
فاطمه یک نفس حرف میزد، می خواست چیزی را از قلم نیندازد که ناگاه روح الله با لحنی آرام گفت:
_صبر کنید، یه ذره نفس بگیرید بانو، اجازه بدین..
فاطمه با تعجب به روح الله نگاه کرد و روح الله زیر نگاه خیره فاطمه، دست برد داخل جیبش و لیست بلند بالایی را که شب گذشته نوشته بود بیرون آورد و به طرف فاطمه داد. فاطمه با نگاهی پرسشگرانه به برگه دست روح الله نگاه کرد و بدون اینکه حرفی بزند برگه را گرفت و باز کرد و مشغول خواندن شد. چشمهای متعجب فاطمه خیره به برگه پیش رویش بود و هر چه بیشتر میخواند، بیشتر بر تعجبش افزوده میشد. بعد از دقایقی سرش را از روی برگه بلند کرد و گفت:
_این...این که همهٔ خواسته های من است، اصلا انگار من گفتم و شما نوشتین... چقدر جالب..
روح الله سری تکان داد و گفت:
_بله بانو! آیا حاضری همسفر این مرد تنها که احساس میکند در یک نگاه و یک کلام عاشق صورت و سیرت شما شده، بشید؟!
فاطمه سرش را پایین انداخت و همانطور که باز صورتش گل انداخته بود، لبخند زیبایی بر چهره اش نشست...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان واقعی #تجسم_شیطان
✍ نویسنده ؛ «طاهره سادات حسینی»
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟