هـرکـسـیبـرایِامـامزمـانعـجاللهکـارمـیکنـد، یعنـیبـرایآیـنـدهداردکـارمـیکـنـد!
#استاد_پناهیان
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
یه روضه از تو یکی از کانالا خوندم ؛
بدجور دلمو برد گفتم حیفه شما نخونید .....
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
- این بخش از محفل رو اونایی که میگن مادر ما رو نمیخره و ما روسیاهیم حتما بخونن .
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
- یه عالمی بود تو ایران به اسم آقای راشد !
قبل از انقلاب ؛
ایشون خیلی بزرگوار بودن ، اهل دین و ..
هیچوقت سر منبر حرف نا حق نمیزدن !
همیشه وقتی سخنرانی میکردن ..
تا یه مطلبی قطعی نبود نمیومدن راجع بهش حرف بزنن .
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
- شب های جمعه این آقای راشد تو رادیو تهران سخنرانی میکردند .
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
ایشون یه شب تو رادیو داستانی رو تعریف میکنن
میگفت یکی از رفقای من تو دادگستری مشهد کار میکرده - یکی از قاضی های بزرگ مشهد بود -
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
یه شب تو عالم رویا خواب حضرت مادر رو میبینن ایشون .
میگه حضرت زهرا تو عالم خواب نگاه کرد به من با اون شکوه و عظمت ، با صلابت
فرمودن که : قاتل رو آزاد کن .
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
مادر به ایشون اسم و شمارۀ پروندهی اون قاتل رو دادند و با تحکم باز تکرار کردن که این قاتل رو رهاش کن و از زندان آزادش کن .
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
- از خواب میپره ، تموم تنش میلرزه ..
صدای محکم حضرت هنوز تو گوشش بوده ..
ایشون میره زندان ؛ اسم و شماره پرونده ای که حضرت مادر بهشون داده بوده رو میگرده دنبالش !
هدایت شده از {عُشاقـ الحُسِین؏}
میبینه بهبه چه پروندۀ قطوری ؛
هر نوع جرم بگی این آقا کرده بود ..
کوچیکترین جرمش قتل بود
از دزدی گرفته تا قتل و شر بودن و ..
هر خلافی که بگی !