eitaa logo
سـرزمـیـن بـانـوان💫
1.4هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
5هزار ویدیو
4 فایل
راضی به کپی نیستم .⛔ اعضا اگر دوست داشتن فورواد کنن🌹 کپی حرام‌ است⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
به کدام دل صبوری کنم ای نگار بی‌تو... ♡ ♡
زندگی مثل نقاشی کردن است.. خطوط را با امید بکشید... اشتباهات را با آرامش پاک کنید.. قلم‌مو را در صبر غوطه ور کنید... و با عشق رنگ بزنید.... و تابلوی زندگی را بسپارید به خدا...
🍁 🍁 وقتی که تو نیستی من حُزن هزار آسمانِ بی اردیبهشت را گریه می کنم فنجانی قهوه در سایه های پسین، عاشق شدن در دی ماه مردن به وقتِ شهریور وقتی که تو نیستی هزار کودک گمشده در نهان من لای لای مادرانه تو را می طلبند.
🍁 🍁 ای بی‌تو حرام زندگانی خود بی‌تو کدام زندگانی بی روی خوش تو زنده بودن مرگ است به نام زندگانی
🍁 🍁 كنار تو هر لحظه گويم به خويش كه خوشبختی بی‌كران با من است روانم بياسايد از هر غمی چو بينم كه مهرت روان با من است چه غم دارم از تلخی روزگار، شكر خنده آن دهان با من است
. یک غزل بیش نبود ، حاصل عمرم ، به ، دلربایی داشتم ، دل دادم و دل برد و رفت
در هوای زلفِ مشکینِ تو هر جا دم زدم ، دود آهم عالمی را سنبلستان‌ کرد و رفت دوش ، سیلابِ خیالت می‌گذشت از خاطرم خانه ی دل بر سرِ ره بود ؛ ویران ‌کرد و رفت ...
🍁 🍁 جز گل خشکیده ای و برق نگاهی از تو در این گوشه یادگار ندارم زان شب غمگین که از کنار تو رفتم یک نفس از دست غم قرار ندارم ای گل زیبا بهای هستی من بود گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم گوشه تنها چه اشک ها فشاندم وان گل خشکیده را به سینه فشردم...
🍁 🍁 ترسم که نمانم من از این رنج دریغا کاندر دل من حسرت روی تو بماند
📚 روزی سلیمان پیامبر در میان اوراق کتابش جانوران ریزی را دید که صفحات او را خورده و فرو برده اند . در خیال خود از خداوند میپرسد : غرض از خلقت اینها چه بوده است ؟ در حال به سلیمان خطاب میرسد : که به جلال و جبروت خودم سوگند که هم اکنون همین سوال را این ذره ناچیز درباره خلقت تو از من پرسید ..
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می‌گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت.وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد،پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت:خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‌ام.اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند،چه کنم؟خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور مکن.در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی‌کنیم،چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی،اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی،اهل دوزخ. 📚 کیمیای سعادت،جلد اول
بهلول روزی سوار بر الاغ از جاده می‌گذشت. هارون و ندیمان، سوار اسب رسیدند. الاغ ناگهان بنای عرعر کردن گذاشت و سم بر زمین کوفت. به این صورت که انگار او را نشاطی رسیده و به رقص درآورده است. هارون در خشم شد و گفت: «مردک نادان! صدای الاغ را خاموش کن که گوش ما در عذاب است.» بهلول گفت: «تقصیر من نیست. این الاغ نفهم تا آشنایی می‌بیند به رقص درمی‌آید.» عبید زاکانی​ حکایت