🍁 🍁
ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بماند
#سعدی
🍁 🍁
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود
#صائب_تبریزی
#ب
باید شعری تازه گفت..
آهنگی تازه نواخت...
باید در چوبی این باغها را..
که در رویاهایمان شکل گرفتهاند..؛
رو به شهر باز کرد..
باید همه چیز را از نو ساخت..!
هیچ بادی...
لانهی پرندگان را..
دوباره سر جایش نمیگذارد...!
#رسول_یونان
گر شود ممکن ،
هزاران جان،، خدا جانم دهد ،
میکنم یکجا به قربانت،،
چنان شایسته ای،،
🟢🟢
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد
مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد
بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد
کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد
( آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ )
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد...
#فرهاد_شریفی
❤️
چه کرده ای که هماره در انتظار توام ،
طریق غیر ندانم .. که رهگذار توام ،
ز بی قراری دل جز این نمی دانم ،
برون نمی روی از دل ، که بی قرار توام
🟢🟢
#الف
آخر ای مظلوم از مظلوم
چون خود یاد کن
چون ببینی ظالم
از ظالم حمایت میکند
آه مظلومان چو آتش
در میان پنبه است
چون فتد اینجا
به آنجا هم سرایت میکند
#فرخی_یزدی
دیده ام عاشـــــق، ولی بسیار، نه
مهربان بودند و بی آزار، نه
ڪَر شوم عاشق، چه باڪ از آبرو
دار بر پا ڪن، ڪنم انکار ؟ نه
«از زلیخا آبرو را بُرد و از یعقوب چشم
عشق را بخشنده می دیدم» ولی انڪَار، نه
ڪی به تعظیم ستم خم ڪَشت پشت؟
ڪارها کردم، ولی این کار، نه
ڪَفت: می آیم به دیدارت شبی
آمد او، بر قصدِ جان، دیدار، نه
#طارق_خراسانی
💠💠⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
دست و پا میزنم هردم که بگویم سخنی ،
چه بگویم که نشاید ،
دهنم ، بر سخنی ،
🟢🟢
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس ، کس نمی گردد از این بالا نشستن ها ...
من از افتادن نرگس به روی خاک دانستم
که کس ، ناکس نمی گردد از این افتان و خیزان ها ...
🍁
این چنین
زیر و زبر عالم نمی ماند مدام
می نشاند چرخ ،
هر کس را به جای خویشتن.
#صائب_تبریزی
#محمدرضا_شجریان
🍁
گر شود ممکن ،
هزاران جان،، خدا جانم دهد ،
میکنم یکجا به قربانت،،
چنان شایسته ای،،
🟢🟢