آمادھشوحسین
ساعاتِآخرھ...
ببینکھموقعِ
جهادِاکبرِ...
جهادِاکبرت،
ایندلبریدنِ..
داروندارِتـــو،،
جنگید
رجزخوند..
سنگینیِزره
بیتابیِعطش
گرفتهبوددیگه
طاقتشوازش...
امامحسین؏اومدبالاسرش
اینهمونپسرشبود؟
چرابدنتاینجوریشده؟
چیبهسرتآوردنبابا؟...
باباشروعکردبهگریهکردن
آبکجابود؟!
گفت
قربونتبرمعلیجانم
یکمدیگهبجنگ
پیغمبرسیرابتمیکنه...
[معلومهازپسرشدلبریدهدیگه💔]
علیاکبررفت
رفتوالتماسهایدختربچههارو
کهمیگفتن
علیإرحَمغُربَتنا..
کنارگذاشتورفت..
صدازدباعجز..:
علیجانپسرم
دلمخواهددرآغوشتکِشم
اماازآنترسمکهگرگیرمدرآغوشت،