eitaa logo
🌹سه شنبه های مهدوی پایگاه شهید آوینی🌹
27 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
509 ویدیو
86 فایل
/هوالخبیر/ 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 🌹 سلامتی و فرج امام زمان(عج) صلوات🌹 امام‌خامنہـ ‌ای ‌: [ در‌شبڪه‌های‌اجتماعـے‌فقط‌به‌فڪر‌خوش‌گذرانی‌نباشید شما‌افسران‌جنگ‌نرم‌هستید💛 آیدی ادمین کانال👇👇👇 @ZHS1359 @Halma169
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولِ هفته؛ پس از گفتنِ یک بسم اللہ، از دل و جان تو بگو: حسیـن یا ثارالله❤️ ✋🏻
🌐پخش زنده اماکن متبرکه 💚انتخاب کنید😊 😍پخش زنده حرم امام حسین (ع)👇🏼 🔜www.karbobala.com/live/imam_hussain 😍پخش زنده حرم امیرالمومنین (ع)👇🏼 🔜lahzenegar.com/play/R5ZlA/هم-اکنون-حرم-حضرت-امیرالمومنین-نجف-اشرف 😍پخش زنده حرم حضرت عباس (ع)👇🏼 🔜www.karbobala.com/live/hazrat_abalfazl 😍پخش زنده حرم امام رضا (ع)👇🏼 🔜https://tv.razavi.ir/index/ 😍پخش زنده حرم حضرت معصومه (س)👇🏼 🔜lahzenegar.com/play/fRUrN/حرم-حضرت-معصومه-سلام-الله-علیها- قم @seshanbehaymahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 💖 پدرمهربانم مهدی جان عج: من  نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام … درغفلت وگناه...😔 نمیدانم اما، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند پدرجان به کودکی ام بنگر… هرچند خودم تو را گم میکنم اما تو پیدایم کن …😊 عج_عاشقتم❤️ @seshanbehaymahdavi313
‌باز هم شنبه و ... یک هفتـ🗓ـه ی دیگر ... یعنی ... باز هم ... دیده مـ💔ـا ؛ لایق دیدار نشد سلام موعـ❤️ـود مهربانم ... @seshanbehaymahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🌷امام زمان بانشستن در خانه و مسجد نمی آید... 🔥🔥انتظار فرج و امام زمان در نگاه امام خمینی رحمة الله علیه و امام خامنه ای حفظه الله سعی کنیم مفهوم انتظار را از امام خمینی و امام خامنه ای بیاموزیم🙏🙏 نگاه این دوبزرگوار از سائر علماء دقیق تر است. @seshanbehaymahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️به نام‌خدا❤️ نام رمان: دو روی سکه نام‌نویسنده:نامعلوم برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرستید🤗🌺🍃✨ @seshanbehaymahdavi313💞✨
- حـالا نمـی خـواد خجالـت بکشـی، سـرت رو بـالا کـن بـذار نگاهـت کـنم کـه دلـم خیلـی بـرات تنـگ شده. سرم را آهسته بلند کردم و با شرمندگی نیم نگاهی به او کردم. لبخندي زد و گفت: - امان از تو! سپس جلو آمد و پیشانی ام را بوسید و من هم متقابلاً گونه اش را بوسیدم. - آخــه دختــر خــوب ا یــن چکــاري بــود کــردي؟ چهــل و دو روزه رفتــی پشــت ســرتم نگــاه نکــرد ي،لااقـل یـه خبـري مـی دادي! مـا هـم بـه خیـال اینکـه خونـه اون خـدابیامرز داري زنـدگیت رو مـی کنـی دیگـه دنبالـت نبـودیم گفتـیم شـاید شـوهرت خوشـش نیـاد بـا مـا رفـت و آمـد کنـی، تـا اینکـه مـادر خانم موسوي خبرمون کـرد . حـداقل مـا رو هـم تـو ي غمـت شـر یک مـیکـرد ي تـا بـا ا یـن شـونه هـا ي شکننده بار غم به این بزرگی رو تنهایی به دوش نکشی! دایی گلایه می کرد و من ته دلم خوشحال، از اینکه آنها نگران حال من شده بودند! نفسش را محکم بیرون داد و گفت: - تنهات می ذارم تا باهاش خلوت کنی، زود بیا، علیرضا تو ماشین منتظرمونه! چنـان بـا قاطعیـت حـرفش را زد کــه جـرأت مخـالفتی را بـه مـن نـداد. هـر چنـد از اعمـاق وجــودم از پیشــنهاد دایــی خوشــحال شــدم بــا آن کــه بــه هــیچ وجــه دلــم نمــی خواســت بــا آن پســر از خــود متشـکرش رو بـه رو شـوم زیـرا هنـوز هـم حرفهـاي تلـخ و گزنـده اش روي دلـم سـنگینی مـی کـرد، امـا دیگـر روي بازگشـت بـه خانـه ي المیـرا را نداشـتم. درسـت نبـود بیشـتر از ایـن مـزاحم آنهـا شـوم و ایـن بهتـرین موقعیـت بـراي تـرك آنهـا بـود. اگـر سـه مـاه در خانـه دایـی تحمـل مـی کـردم طبـق گفتـه عمــه مــی توانســتم پـولم را از ســپرده ســود طــولانی مــدت بانـک خــارج کــنم و خانــه دار شــوم ! این وسط فقط وجـود علیرضـا کـه بـر ایم آزاردهنـده بـود . یـادم نمـیرود بـا چـه وقـاحتی بـه مـن زل زد و گفـت؛ د یگـر نمـیخواهـد چشـمش بـه چشـم مـن بیفتـد!! بایـد تلافـی تمـام آن حرفهـا و تحقیرهـا را به خوبی جبران می کردم! @seshanbehaymahdavi313 💞✨
بـا یـک دنیـا دلشـوره از المیـرا خـداحافظی کـردم و بـه طـرف ماشـین حرکـت کـردم . دایـی بـه ماشـینتکیـه داده بـود و علیرضـا هـم بـا گوشـی تلفـن همـراهش مشـغول صـحبت بـود . بـا دیـدنش رعشـه اي از دلهـره وجـودم را مـی لرزانـد تمـام اعتمـاد بـه نفسـی کـه در برخـورد بـا او جمـع کـرده بـودم رفتـه رفته از بین رفت. نمـی دانـم چـرا ا یـن قـدر جلـو ي او دسـت و پـا یم را گـم کـرده بـودم؟ ! دایـی متوجـه مـن شـد و دسـتش را تکـان داد و اشـاره کـرد کـه زودتـر بیایم، همـان لحظـه پسـرش متوجـه حرکـت پدرش شد و بـه سـو ي مـن برگشـت و مـرا دید و مکالمـه اش را تمـام کـرد . اعتـراف مـی کـنم قـدرت رویــارویی بــا او را نداشــتم. شخصــیتم را جلــوي پــدر و مــادرش خــرد کــرده بــود و مــرا از درون شکسـته بـود. دائـم خـودم را دلـداري مـی دادم. «چـرا دسـتپاچه شـدي دختـر؟ خـودت رو جمـع کـن! همچـین باهـاش تـا کـن تـا حـالیش بشـه سـهیلا حـامی کیـه؟! اصـلاً محلـش نـذار انگـار وجـود خـارجینداره!» تا وقتی بـه پـیش آنهـا برسـم آنقـدر ا یـن حرفهـا را بـا خـودم تکـرار کـردم تـا بتـوانم اعتمـاد بنفسـم را دوبـاره بدسـت بیـاورم! علـی رغـم اسـترس وحشـتناکی کـه داشـت مـرا از پـاي در مـی آورد اخمهـایمرا درهــم کــردم و بــه نزدشــان رســیدم. دایــی کــه از گرمــا ي هــواي مــرداد کلافــه شــده بــود د یگــرمعطـل نکــرد و بــه سـرعت ســوار شــد، امـا علیرضــا همچنــان ایسـتاده بــود هنـوز بـا او فاصــله داشـتم علیرضا پیش دستی کرد و گفت: - سلام. سرم را تکان دادم و زیر لب سلام آهسته اي کردم. @seshanbehaymahdavi313💞✨