eitaa logo
🌹سه شنبه های مهدوی پایگاه شهید آوینی🌹
27 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
509 ویدیو
86 فایل
/هوالخبیر/ 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 🌹 سلامتی و فرج امام زمان(عج) صلوات🌹 امام‌خامنہـ ‌ای ‌: [ در‌شبڪه‌های‌اجتماعـے‌فقط‌به‌فڪر‌خوش‌گذرانی‌نباشید شما‌افسران‌جنگ‌نرم‌هستید💛 آیدی ادمین کانال👇👇👇 @ZHS1359 @Halma169
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از چادرےام♡°
در دل آشوبی جمعه دل ارام‌کنید 😍🌹🙏🏻👇🏻 دلْ آرام کنید ... http://360p.ir/8
🔶🔷 ایجاد 🍀امام خمینی و امام خامنه ای هر دو از کلمه ی "ایجاد" حکومت مهدوی و زمینه سازی ظهور استفاده کرده اند‌. 🍀یعنی از شروط اصلی برای تحقق ظهور ایجاد حکومت اسلامی است. 🍀این در مقابل کج فهمانی است که می گویند:"ایجاد حکومت کار ما نیست و کار امام زمان است! ‼️خُب اگر قرار بر این بود پس ما کار و وظیفه ای در پیشگاه امام زمانمان نداشتیم! ‌‌‌‌@seshanbegaymahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢عصر جمعه و استجابت دعا 🔰شيخ طوسى رحمة اللّه فرموده: هنگام اجابت دعا ساعت‏ آخر روز جمعه تا غروب آفتاب است، سزاوار است در آن ساعت بسيار دعا كند. و روايت شده: ساعت‏ اجابت دعا، هنگامى است كه نيمى از خورشيد كرده باشد و نيمه ديگر آن در مغرب ديده شود. حضرت‏ فاطمه عليها السّلام در آن هنگام دعا مى‏ كرد، بنابراين دعا در آن ساعت مستحب است. و دعايى را كه از پيامبر صلى اللّه عليه و آله روايت شده‏ است در ساعت اجابت دعا بخواند و آن دعا اين است: سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ يَا حَنَّانُ يَا مَنَّانُ يَا بَدِيعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ 📗مفاتیح الجنان @seshanbehaymahdavi313
⚠️ ‼️ــر ⛔️ . چی گیرت اومد؟! . ؟😐 پاشنه ده بیست سانتی کفشت؟😐 شلوار تنگ تر؟😐 یا اینکه دیگه هیشکی از نمیپرسه تا بهت علاقمند شه؟! مستقیم ماهیچه ها و برآمدگی های بدنتو برانداز میکنن؟😂 دستور علاقه مندی به شماها رو دیگه صادر نمیکنه! . میگفت همه پوشیده باشین... . خوبیش واسه مجردا این بود که اول کاری جای معیارهای اصلی انتخاب سراغ های و غیر عقلی نرن! به عنوان بهت نگاه کنن نه جنس نر و ماده! . واسه متاهلام خوبیش این بود که همیشه زیباترین دنیا همسرشون باشه! . سالم تر بود...😏 همین الانش هم با اینکه شماها استارت بودن جامعه رو زدین ، حلالزاده ترین کشور دنیاییم! . گفتی اسلام نمیخوای! نمیخوای! فلان و فلان نمیخوای! احکام اسلام عقب موندس! خوب بفرما چی گیرت اومد؟!😐 . اینکه کنار یه ماشین میذارنتون تا فروشش بیشتر شه؟😂 اینکه صب تا شب واسه یه مرد کار میکنی! سرکوفت میشنوی که سر ماه سیصد تومن بهت بده؟ که اونم صرف آرایشت میشه واسه همون مردا؟!😁 . دهه دوم و سوم زندگیت که اوج زیباییته میشی عروسک ترین مردای جامعه؟ . تو فروشگاه های قبله آمالتون به عنوان کالا برای اجاره و فروش میذارنتون؟ . بهتون گفتن اسم این کارا جلوه زیباییه؟!😂 نخیر... . باز گذاشتن جلو و عقب مانتو واسه زیباییه؟😐 پاره کردن چند تیکه از شلوارت واسه زیباییه؟😐 بالاتر بردن پاچه شلوارت واسه زیباییه؟😐 حکمت پوشیدن پاشنه بلند تو خیابون چیه؟ چیزی غیر از تغییر حرکات فلان ماهیچه؟😂 . ایناست از نظرت؟😑 . شما نیستین! فقط کثیف ترین مردای جامعه تون کردن😂 هر جور که شون میخواست لباس پوشیدین! نیروی کار ارزان میخواستن، به اسم از مرد اسکلتون کردن! دلشون میخواست بدون قید و بند باهاتون رابطه داشته باشن، به اسم جاست فلان و کوفت و زهر ومار اسکلتون کردن!😁 لاغر دوستون داشتن گشنگی کشیدین، چاق میخواستنتون زحمت کشیدین چاق شدین!😐 . کدوم خواهر من😂 تو چرا اسکل این سلبریدی ها شدی آخه! به خودت دوربین میبندی؟! میری رو فحش میدی که چی؟! واسه خودت سابقه درست میکنی که چی؟! که چهار تا سلبریدی ازش استفاده کنن؟! بابا این سلبریدی هایی که تو ایران داریم رو تو هندوستان به عنوان میپرستن😂😂😂 . پ.ن؛ همونطور که یه زن تو خوبی میتونه بشه حضرت زهرا و مادر یازده تا امام ، همسر امام و دختر .. یه زن هم میتونه یه جامعه رو به لجن بکشه! زن رو هیچ کاریش نمیشه کرد... ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم تنهایی تـ❤️ـو ... بیش تر از .... بودن ماست و این جمعه هم گذشت... @seshanbehaymahdavi313
❤️به نام‌خدا❤️ نام رمان: دو روی سکه نام‌نویسنده:نامعلوم برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرستید🤗🌺🍃✨ @seshanbehaymahdavi313💞✨
- خب... چون... حرفش را ناتمام گذاشت نوعی تردید در گفتن یا نگفتن ادامه حرفش داشت. - شـاید چــون بـراي مـن مهـم هســتین، دارم ناخودگـاه تــو کارهـاتون دخالــت مـی کـنم بـدون اینکــه متوجه باشم. نمـی تـوانم بگـویم چـه احساسـی داشـتم، وجـودم را گـر گرفـت و داغ شـدم . آب در دهـانم خشـکید. بــه خــوبی متوجــه منظــورش شــده بــودم ! انتظــار ایــن حــرف آن هــم بعــد از مــرگ بهــزاد و آن همــه مــاجرا بســیار بــرایم غیرمنتظــره بــود!! دلشــوره و اضــطراب بــه وجــودم چنــگ زده بــود و داشــت از پـا ي درم مـی آورد علیرضـا بـه نـوعی بـه مـن ابـراز علاقـه کـرده بـود . لابـد انتظـار داشـت بعـد از ابـراز علاقــه اش مــن هــم بــه او چــراغ ســبز نشــان دهــم! امــا نمــی توانســتم علاقــه مــرد ي کــه در دادگــاه خــودش مــرا محاکمــه کــرده و حکــم بــه گنا هکــاریم داده و اجــازه دفــاع را از مــن گرفتــه بــود قبــول کنم. سکوت بینمان برقرار شـد سـعی داشـتم صـدایم نلـرزد امـا بـی فایـده بـود بـا لـرزش محسوسـی کـه در صدایم موج می زد گفتم: - ولی شما اصلاً براي من مهم نیستین! جـا خـورد و ابروهـا یش درهـم شـد. دسـتکش هـا را رو ي سـینک گذاشـتم و از جلـوي او کـه داشـت بـا حالت عصبی بـا نـوك پـا یش بـه سـرام یکها ضـربه مـی زد رد شـدم کـه یـک دفعـه بـا حـرفش غـافلگیر شدم. - منظـورم ایـن بـود کـه مثـل یـه خـواهر کوچیـک بـرام مهـم هسـتی، نمـی دونـم شـما چـه برداشـتیکردین؟! تمسخر کلامش عصبانی ام کرد با حرص گفتم: - زحمـت نکشـین مـن خـودم داداش دارم . شـما رو نـه بـه عنـوان داداش نـه پسـردا یی و نـه هـیچ کـس دیگه قبول نـدارم . لطـف کنـین ایـن مـدتی کـه مهمـون شـما شـدم کـار ي بـه کـار مـن نداشـته باشـین و اجازه بـدین بعـد از ا یـن همـه بـدبختی کـه سـرم اومـد یـه چنـد مـاه آب خـوش از گلـوم پـا یین بـره، بـا اجازه! - معــذرت مــی خــوام امــا نمــی تــونم ســیب زمینــی بــی رگ باشــم! شــما هــم بهتــره خودتــون رو بــا شرایط این خونه وفق بدیم! پوزخندي زدم و با تمسخر گفتم: - همین الان گفتین دیگه به کاراي من کاري ندارین! چه زود یادتون رفت؟ متوجــه شــد ریشــخندش کــردم، ســرخ شــد و لحظــه ا ي ســکوت کــرد ســپس بــا رنجشــی کــه در صدایش شکل گرفته بود، گفت: - شــما داریــن دق و دلــی اون روز رو ســرم درمیــارین، اگــه دوســت داریــن بــا بهــم ریخــتن اعصــاب مـن سـبک بشـین عیبـی نـداره، شـما کـه مـی دونـین مـن بـه مسـایل دینـی حساسـم، تـوي ایـن خونـه رعایت کنین هر جـا ي بـه غیر از اینجـا هـر طـور دلتـون خواسـت رفتـار کنـین، هـر چنـد مطمئـنم شـما همه جا همین طوري هستین! اما نمی دونم چه اصراري دارین خلاف این رو به من ثابت کنین! هاج و واج ماندم. کم کم رگه هایی از خشم در چشمانم پدید آمد و آن را سرخ کرد. گفتم: @seshanbehaymahdavi313💞✨
مــن اصــرار دارم یــا شــما؟! مگــه مــرض دارم خــودم رو یــه آدم بــی دیــن و بــی قیــد و بنــد نشــون بـدم؟! مـن یـه شـبِ مسـلمون نشـدم کـه یـه شـبِ هـم بـذارمش کنـار! ذره ذره جلـوي چشـمات جلـو رفتم، کتاب خوندم تحقیق کردم تا شدم این! با دست به مانتو و مقنعه روي سرم اشاره کردم و ادامه دادم: - فکر کردي من بـا حرفهـا ي تـو بـا حجـاب شـدم و بـا حرفهـا ي بهـزاد بـی حجـاب؟ ! هـیچ وقـت بـاورم نکــردي، همیشــه ازم انتقــاد کــردي، بهــم تهمــت زدي، بــه خــاطر تمــام اون توهینهــا و افتراهــایی کــه بارم کردي پیش خدا و پیغمبرش ازت شکایت کردم! اشــکهاي گــرمم از پهنــاي صــورت داغــم ســر مــی خــورد و روي لــب لــرزانم مــی ریخــت. صــداي لرزانش بلند شد: - (والْکَـاظمینَ الْغَـیظَ والْعافینَ عنِ النَّـاسِ واللّـه یحب الْمحسنینَ )(و خشـم خـود را فـرو مـى برنـد و از مــردم در مــى گذرنــد و خداونــد نیکوکــاران را دوســت دارد). صــدها بــار ا یــن آیــه رو خونــدم امــا هیهـات، زمـانی کـه بایـد ازش اسـتفاده مـی کـردم نکـردم و متأسـفانه اون برخوردهـاي زشـت و شـرم آور پـیش اومـد و متعــاقبش اون حرفهــا کــه تمامــاً از رو ي عصــبانیت زیــاد و البتـه تــا حــدي حســادت نشــأت گرفتــه بــود ! امــا نمــی دونــم چــرا از اون روز آروم و قــرار نداشــتم . مــن تــو رو مقصــر مــیدونسـتم فکـر مــی کـردم بــه خـاطر چنــد مـاه زنــدگی در کنـار مــا جـو گیــر شـدي و راه زنــدگیت رو عـوض کـرد ي امـا بـا د یـدن دوبـاره بهـزاد خـدابیامرز، بـه خـاطر عشـق بـه اون، پشـت پـا زدي بـه همـه عقایـدت و اون طـوري کـه اون مـی خواسـت شـدي! خـب لجـم گرفـت، آخـه آدم بـه خـاطر یـه عشـقِ زمینی که به احکام خدا بـی حرمتـی نمـی کنـه ! خواسـتم خـودم رو خـالی کـنم احسـاس مـی کـردم شـما مـن رو مسـخره کـردین و فقـط قصـد تفـریح داشـتین بـه همـین خـاطر از کـوره درفـتم و هـر چـی بـه ذهنم اومد بهتون گفتم ولی از اون روز هر شب خواباي بدي می دیدم تا اینکه بالاخره... @seshanbehaymahdavi313 💞✨