🔺توضیح درباره یک خبر
🔹ساعتی قبل خبری با عنوان پاسخ رهبرانقلاب به یک استفتا درباره سفر در ایام کرونا در پیامرسانها منتشر شد که عاری از صحت بوده و مورد تایید نیست.
@seshanbehaymahdavi313
این آخرین سه شنبـ❤️ـه ...
پایان سال ماست
گویی دوباره...
درد فراق تـ❤️ـو ...
مال ماست
#شعر_مهدوی
#امام_زمان
@seshanbehaymahdavi313
✨﷽✨
✍نزدیکدانستن ظهور، موجب نورانیت دلها میشود .این تمرینهای دستهجمعی در بلایا، نوعی آمادگی برای ظهور است
این اوضاعی که در عالم پدید آمده است، روز به روز دارد ما را به وقایع قبل از ظهور نزدیکتر میکند. البته نمیدانیم که ظهور، چقدر به ما نزدیک شده است اما طبیعتاً وقتی وضعیت عالم را نگاه میکنیم، خودمان را هر لحظه به آن واقعیت بزرگ تاریخ بشریت، نزدیکتر احساس میکنیم. ما وقتی در این بلایا (مثل بیماری کرونا و...) این تمرینهای دستهجمعی و فعالیتهای جهادی را در کنار همدیگر انجام میدهیم، بهنوعی داریم آماده میشویم که امامت آن حضرت را بپذیریم و إنشاءالله که این کارها و این آمادگیها ما را لایق ظهور حضرت کند.
جدا از دعا برای تعجیل فرج و اینکه فرمودهاند همۀ مؤمنین، آمادهشدن برای فرج را مدنظر قرار بدهند، همین توجه به امر فرج و احساس نزدیکبودن ظهور، خیلی موضوع مهمی است. اساساً اگر ما ظهور را نزدیک ببینیم، دلهای ما نورانی میشود و عبادتهای ما بهتر خواهد شد و حتی از بلایا هم بیشتر در امان خواهیم بود. این احساس نزدیکی برای ظهور واقعاً در تقویت ایمان مردم و در نزدیکشدن دلها به خداوند، تأثیر شگرفی دارد.
📚علیرضا پناهیان
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@seshanbehaymahdavi313
🌷مهدی شناسی ۲۱🌷
❓❓هدایت باطنی حضرت مختص چه کسانی است؟
◀️ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ.ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻋﻤﻞ،ﺟﺰﺀ ﺑﻪ ﺟﺰﺀ ﻃﺒﻖ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﻧﺪ.
◀️ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﺮﮐﺎﺕ ﻭ ﺳﮑﻨﺎﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻧﻈﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻨﺪ.
◀️ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﺤﺖ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ؛ﺷﻌﻮﺭ ﺟﺎﻣﻌﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻭ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
◀️ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ .ﺑﻪ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﺎﻃﻨﯽ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ.
◀️ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺭﺅﯾﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ؛ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺟﻠﺐ ﻧﻈﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛
◀️ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻮﺍﻧﻊ،ﺳﺒﺐ ﺗﺎﺑﯿﺪﻥ ﻧﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.
#مهدی_شناسی
#قسمت_21
@seshanbehaymahdavi313
🌷مهدی شناسی ۲۲🌷
🌍امامی به وسعت هستی...🌍
◀️ ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺪﺍﺩﻫﺎﯼ ﻏﯿﺒﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ!پس ﭼﺮﺍ ﺗﺎ ﺩﻭ ﮐﺎﺭ ﺧﺎﺭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ،ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
◀️ﻣﻨﺘﻬﺎ ما،ﻓﻘﻂ ﺍﺳﺒﺎﺑﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻭ ﻋﻠﻞ ﮐﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ؟
◀️ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻤﮏ ﻫﺎﯼ ﻏﯿﺒﯽ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ،ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﻢ ﺍﺯ ﮐﺠﺎﺳﺖ!
◀️ﻣﺄﻣﻮﺭﺍﻥ ﻏﯿﺒﯽ ﺣﻀﺮﺕ،ﺗﺤﺖ ﻧﺎﻡ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﻏﯿﺮ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ،ﺑﻪ ﺇﺫﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ.
◀️ﭘﺲ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ تلاش برای ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﮑﻨﯿﻢ؛ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺳﺖ،ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ؟
◀️ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﻢ کاری کنیم که ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨد.ﻣﺎ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻤﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺮ ﺑﭽﺮﺧﺎﻧﯿﻢ،ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﭘﺸﺘﻤﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﯾﻢ،ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻭﺳﻌﺖ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ؟!
◀️ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻏﻠﻄﯽ ﺍﺳﺖ؟!ﭼﺮﺍ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ "ﻣﻬﺪﯼ ﺑﯿﺎ" ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ؟!ﺍﻓﻖ ﺟﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻃﻬﺎﺭﺕ ﻭ ﭘﺎﮐﯽ ﺁﻥ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ،ﭼﺮﺍ ﮐﻪ :"ﻻ ﯾﻤﺴﻪ ﺇﻟّﺎ المطهرون"
#مهدی_شناسی
#قسمت_22
@seshanbehaymahdavi313
❤️به نامخدا❤️
نام رمان: دو روی سکه
نامنویسنده:نامعلوم
@seshanbehaymahdavi313💞✨
🍃به نام او🍃
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_اول
بله؟
- سلام سهیلا جان، کجایی؟
- ســلام زن دایــی جــون، ببخشــید کلاســم کمــی طــول کشــید الان راه مــی افــتم، گفتــین میــدان
بهارستان کوچه میخک، پلاك 35؟
- آره عزیزم، الان دانشگاهی؟
- بله.
- به علیرضا می گم بیاد دنبالت.
با دستپاچگی گفتم:
- نه، نه، اصلاً، زحمتشون می شه، خودم میام.
- با ماشین می آد سهیلا جون، پیاده که نمی خواد بیاد! قرار شد تعارف با هم نداشته باشیم ها!
از اصرار زن دایی کفري شدم و زیر لب غر زدم: «اَه، این زن دایی هم چقدر گیره!»
- چیزي گفتی سهیلا جون؟
واي چه گوشهاي تیزي داشت!
- من؟! نه! راستش من هنـوز یـ ه کـم د یگـه کـار دارم معلـوم ن یسـت کـ ی تمـوم بشـه، بـرا ي همـ ین نمـ ی
خوام مزاحم پسردایی بشم!
- باشه هر طور مایلی، پس منتظرت هستیم فعلاً خداحافظ.
- خداحافظ.
نفس عمیقـ ی کشـ یدم و تکیـ ه دادم بـه ن یمکـت، بـا خـودم گفـتم : «فرمانیـ ه کجـا بهارسـتان کجـا !» نگـاه ی
بـه اطـراف کـردم وجـود دختـر و پسـر جـو ان بـر روي یکـی از نیمکـت هـاي پـارك تـوجهم را جلـب
کــرد! ظــاهراً در همــ ین چنــد دقیقــه اي کــه بــا زن دا یــی مشــغول صــحبت بــودم آمــده بودنــد . در
احوالشون کنجکاو شدم، هر از گاهی پسر حرفی می زد و دختر از خنده ریسه می رفت.
درســت شــبیه مــن و بهــزاد ! آن روزهــا خــودم را جــزو خوشــبخت تــر ین آدمهــاي روي زمــین مــی
دانسـتم، امـا صـد حیـف کـه تمـام آن خاطرات شیرین بیکباره تبدیل به کابوس سیاهی خواهدشدکه هنوزهم رهایم نخواهدکرد
@seshanbehaymahdavi313💞✨
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_دوم
رو بــه روي در ســفید رنــگ یـک ســاختمان شــمالی ایســتادم. دو طبقـه و تقریبــاً نوســاز بــا نمــاي آجــرسـفال، ناگهـان بـا خانـه قبلـی خودمـان مقایسـه کـردم. اصـلاً قابـل قیـاس نبـود، اینجـا نهایتـاً دویسـت متـر در جنـوب تهـران امـا خونـه مـا هـزار و دویسـت متـر در یکـی از بهتـرین منـاطق تهـران! از ظـاهر خانه برمی آمد وضع اقتصادي دایی متوسط رو به پایین باشد.
یـه لنگـه ابـرویم را بـالا دادم و بـا غـرور خانـه دایـی را ور انـداز کـردم. امـا یـادآوري اوضـاع کنــونی ام تلنگــري شــد کــه باعــث خــالی شــدن بــاد آن همــه فــیس و افــاده شــد . ســرخورده تــر از همیشه زنگ در را زدم.
- بله؟
بـا صـدا ي مـرد جـوان در پشـت آ یفـون دچـار اسـترس شـدم . احتمـالاً پسـر دا یـی ام بـود، آب دهـانم را قـورت دادم، هرچـی بـه مغـزم فشـار آوردم فـامیلی ِِمـادرم یـادم نمـی آمـد بـا صـداي عصـبی مـرد بـه خودم آمدم...
- پــس چــرا جــواب نمــی دیــد؟ و بعــد هــم محکــم گوشــی را گذاشــت. وا رفــتم. اینکــه گوشــی راگذاشـت؟! از کـم حوصــلگیش حرصـم گرفـت، تــوي هـواي ســرد مـرا پشـت در کاشــته بـود ! حــداقل کمـی تحمـل مـی کـرد! پشـتم را بـه در کـردم و بـا عصـبانیت زیـر لـب چنـد تـا فحـش نثـارش کـردم
«گند دماغ، بد اخلاق، عنق عوضی، عجب مهمون داري می کنن!»
- با کی هستین خانم؟! من عوضیم؟!
برگشتم بطرفش و بدون اینکه به خودم بیام گفتم:
- پس چی، من؟! بی شعور نمی دونی تو هواي سرد من رو پشت در...
تازه به خودم آمدم خراب کاري کرده بودم اساسی!
کی اینجا آمده بود؟ چرا من نفهمیدم؟
مـردي حـدود 30 سـاله بـا بلـوز و شـلوار گـرمکن سـفید و سـیاه، قـدي متوسـط در مقایسـه بـا مـن کـه قدم صد و شصت و هشـت بـود چنـدان بلنـد بـه نظـر نمـی رسـید، بینـی سـر بـالا و کـوچکش بـا صـورت اســتخوانی و لــبش کــاملاً همخــوانی داشــت چشــمانی مشــکی بــا ابروهــاي گــره خــورده ... در ذهــنم
جرقــه اي زد علیرضــا بــود، چقــدر عــوض شــده بــود نــه شــبیه دایــی بــود نــه زن دایــی!
****
#ادامه_دارد
@seshanbehaymahdavi313💞✨
ای آرام کننده دلهای مضطرب💔
ای روشنی بخش دیدگان گریان😔
ای نیرو بخش پاهای خسته🌟
ای امید لحظه های نا امیدی🍃
ای روشنی بخش شب های تاریک💫
ای همدم و مونس تنهایی من😍
ای آگاه و بینای احوال من😇
ای درمان تمام دردهایم✨😓
تنها همین کافیست که بدانم،
همیشه به من نزدیکی😇😊
همین کافیست که بدانم،
با تو و در کنار تو ،تا رسیدن به آرامش
و تمام خیر و نیکی ها فاصله ای نیست❤️
خدایا هوای دلمون رو داشته باش😇🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
زمان در گذراست✨
ومخلوقات در تغییر
وسال جدید درشرف حلول🌸
در آخرین شبهای سال🌺
براتون آرزومندم
که زندگیتون به بهترینها تغییر کند🙏
شبتون_آروم🌸🙏🌸
@seshanbehaymahdavi313
#سلام_امام_زمانم
دیریست که آواره ی دشتی آقا
رفتی و دوباره برنگشتی آقا ...
شاید که تو آمدی و دیدی خوابیم
از خیر تماممان گذشتی آقا...
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@seshanbehaymahdavi313