فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انواع و اقسام یابوهای درجه یک را تنها از اسرائیل بخواهید!😅
✍هم وطن
🤣 هم بخند، 🤓 هم آگاه شو
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
🇮🇷
🚩کانال مخاطب خاص 1402 در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402 درسروش 👇
splus.ir/savabaemal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شبکه اسرائیلی: ایرانیها شوخی ندارند؛ بزنی، میزنند!
⭕️ گزارش شبکه "کان" رژیم صهیونیستی: این معادله جدیدی است که ایرانیها در سوریه و در مقابل آمریکا برقرار کردهاند، پاسخ در برابر پاسخ.
🇮🇷
🚩کانال مخاطب خاص 1402 در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402 درسروش 👇
splus.ir/savabaemal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی از جلسه ارائه رساله دکترای آقای رئیسی است
یکی از اساتید داور آیت الله محقق داماد است که از بزرگان اصلاح طلب است و همه اساتید شامل استاد راهنما، اساتید مشاور و اساتید راهنما دارای مدرک دکترا و استاد تمام هستند
بعد یک عده فقط تهمت شش کلاس را می زنند؛ بفرستید برای کسانی که مثل آب خوردن از رسانههای فیک و اراذل سیاسی اصلاحطلبان فریب میخورند...
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وصیتنامه قابل تامل زندانی محکوم به اعدامی که محفل قاریانی بینالمللی قران را تحت تاثیر خود قرار داد
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
سردار سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مراسم تشییع شهدای مدافع حرم در تهران: فقط یک جمله می گویم: «انتقام می گیریم».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نسبت دین با اخلاق
چرا ابوموسی اشعریِ با اخلاق، مورد لعنت امیرالمؤمنین (ع) قرار میگیرد؟!
اخلاق، رشد حداقلی میدهد و دیگر هیچ!
اگر اخلاق کافی بود، پیامبران ارسال نمیشدند.
#اصلاح_برداشتهای_ناروا_از_دین
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
نامه محرمانه نمایندگان ولیفقیه به رئیسی درباره حجاب
«علی اکبری» رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه:
🔹نامهای تبیینی، تفصیلی و انتقادی در ارتباط با وضعیت عفاف و حجاب به صورت محرمانه برای رئیسجمهور ارسال شده است.
🔹ارکان مرتبط نظام برای ترویج الگوی زیست عفیفانه، دغدغهمند و مشغول فعالیت هستند اما در عین حال دشمن میخواهد این موضوع را به عاملی برای دو قطبی سازی میان مردم و ایجاد اختلاف در میان نیروهای انقلابی تبدیل نماید.
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
اولی نوشته: تام کروز با درآمد ۱۰۰ میلیون دلار در ۲۰۲۲ پر درآمدترین بازیگر بود
دومی نوشته: البته زلنسکی با ۱۸ میلیارد دلار درآمد، پر درآمدترین بازیگر بود :)
🗣گـِــــــــــــــــــــــــــلٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰام 🇮🇷
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع پیکر شهید میلاد حیدری در قرچک
🔹پیکر شهید مدافع حرم میلاد حیدری با حضور مردم و مسئولان از مقابل یادمان شهدای ۱۵ خرداد بهسمت میدان امام خمینی قرچک تشییع شد.
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
⭕️ سخنگوی سپاه: پرونده حاج احمد متوسلیان همچنان مفتوح است
🔸سردار رمضان شریف:
🔹از سخنان فرمانده سپاه برداشت ناصواب شده و برخی اشخاص و رسانهها تلقی شهادت قطعی احمد متوسلیان را داشتهاند.
🔹در وضعیت جاویدالاثر احمد متوسلیان و سرنوشت قطعیاش تاکنون تغییری حاصل نشده است.
🔹پرونده او و همراهان کاظم اخوان، تقی رستگارمقدم و سید محسن موسوی که ۱۴ تیر ۱۳۶۱ در منطقه باره لبنان توسط نیروهای فالانژ ربوده شدند همچنان مفتوح و توسط مراجع سیاسی و حقوقی در حال پیگیری است.
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
ریزش ۳۰۰۰ تومانی دلار
به دنبال اقدامات بانک مرکزی در راستای مدیریت تقاضا در بازار ارز و کاهش سهمیه کد ملی از 5000 به 2000 یورو و معادل آن و لزوم افتتاح حساب ارزی برای متقاضیان، تقاضای ارز در بازار به شدت کاهش و همین مساله سبب ریزش 3000 تومانی قیمت شد/ خبرگزاری فارس
🗣مهدی مهرپور
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
در #جمهوری_اسلامی مردها پای زن ها رو میبوسن، در رژیم #پهلوی زن های پای مرد ها رو، بعد شعار دومی زن زندگی آزادیه
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
به نظرم سمت راستی کلا از فضای مجازی رخت ببنده بره، الکی هم ماهی چند دلار پول تیک آبی توییتر نده!
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حق 👌
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
بسم الله الرحمن الرحیم
🔷 «یکی مثل همه» 🔷
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
قسمت چهارم
🔶صحن مسجدالرسول🔶
-من که خیلی استفاده کردم. از این شیوایی کلام و آرامش گفتار. اما کاش طولانیتر صحبت میکردید. نمیدونم چرا دیگه روحانیون این دوره زمانه، مثل علما و عرفای قدیم، طولانی صحبت نمیکنند؟ ما سابقه سخنرانی یک ساعت و نیم و دوساعت در این مسجد داریم! سخنرانیهایی که تا تمام میشد، سخنرانِ بعدی شروع میکرد و بسم الله میگفت! یه همچین عظمتی در قدیم الایام یادمون هست.
اینها کلام پیرمردِ حدودا هفتاد سالهای به نام حاجی محمودی بود. حاجی محمودی که به نوعی رییس هیئت اُمنا بود، عشقش سخنرانیهای طولانی و آتشین بود که خب طبیعتا با روحیه و منشِ داود جور درنمیآمد. یک خصوصیت دیگری هم که داشت این بود که وقتی حرف میزد، جوری به چشمانت زل میزد که فقط مجبور بودی تاییدش کنی و با کلمات«بعله. درسته. احسنت. حق با شماست.» خوشحالش کنی.
داود میدید هنوز جمله حاجی محمودی تمام نشده، همه هیئت اُمنا سر تکان میدهند و بعله و احسنت میگویند! به خاطر همین، هاج و واج نشسته بود وسط جمعِ شش هفت نفره آنها که یکباره اوستقی گفت: «نظر شما چیه حاج آقا؟!»
داود مکثی کرد و گفت: «خدا حقِ گذشتگانِ از علما و مومنین بر ما حلال کنه اما شاید به خاطر همین اطاله کلامها و سخنرانیهای پشت کله هم، مسجد به مرور زمان اینقدر خلوت شده و دیگه به جز همین عزیزان دهههای پیشین، دیگه کسی نمیاد!»
سکوت سنگینی بر جمع حاکم شد. حاجی محمودی خودی تکان داد و رو به داود گفت: «یعنی میفرمایید بزرگان اشتباه میکردند؟»
داود فورا با همان لحن معمولی و همیشگیاش گفت: «نمیدونم. فورا منو با ارواح بزرگان در نندازید! قضاوتِ راحتی نیست. ولی قطعا یه جای کار میلنگیده که الان به این حال و روز افتادیم و حتی یه پسر بچه تو مسجد نیست که یه بلندگو دستم بده. به خدا من شرمنده شدم که خادمِ عزیز مسجد، با دست لرزانش بلندگو به من داد.»
ذاکر که در جمع حضور داشت و تسبیحش را هر از لحظاتی دورِ انگشتش تاب میداد گفت: «ببخشید بزرگوار! خب این از ضعف شما روحانیت امروزی هست. ماشالله هر کدوم از طلبهها در طول سال، قم تشریف دارن و خبر از حال و درد مردم ندارن و تا میان شهر و روستا، سرِ سفره آماده طلبههایی میشینن که بیچارهها در طول سال در شهرستانها دارن زحمت میکشن. مساجد را خالی از نوجوان و جوان میبینن؟ تقصیر رو نندازین گردنِ هیئت اُمنا و طولانی بودن سخنرانیهای علمای قدیم! وگرنه جوونای دیروز، پای منبرهای طولانی علما جذب و بزرگ شدند. الان هم شما جذاب باش تا بچههای ما جذب بشن. بزرگوار! اگه شما بلدی، بسم الله. والا ما از خدامونه. والا ما هم پسر و دختر جوان و نوجوان داریم که آرزومونه بیان مسجد و کتاب و مداحی و سخنرانیهای بصیرتی که ما میگیم گوش بدن و آدم بشن. من امروز رفتم همین کتابخونه مسجد خودمون و خانم ایزدی که الحق و الانصاف از نظر بصیرت و دیانت و دانش لنگه ندارند رو منصوب کردم اما دیدم با خودم دهنفر هم نمیشدیم. خب این آسیبه. حالا شما بفرمایید. بنظرتون چه کنیم؟»
نرجس به همراه حاجخانم مهدوی(مادر حاج آقای مهدوی/رفیق داود) در گوشه جلسه نشسته بودند و تنها خانمهای هیئت اُمنا بودند. نرجس با شنیدن این حرفها از ذاکر، کمی جا خورد و نگاهش که به گُلِ قالی مسجد دوخته بود، گِرد کرد اما حرفی نزد.
داود که انگار منتظر همچین حرفی بود، با لبخند گفت: «خب خدا را شکر که همنظریم. منم نیومدم بگم بلدم و یا خدایی نکرده جای کسی رو بگیرم. همین طور که هیچ ضمانتی نمیدم که بچههای مردمو مجبور کنم که مطابق خواست و سلیقه هیئت اُمنا کتاب بخونن و مداحی گوش بدن و سخنرانی بشنوند. اما تلاشم را برای جذب میکنم. ولی نیاز به مکانی دارم که بتونم همین جا بمونم. ماشالله این محل و مسجد، بالاشهر هست و حوزه ما جنوبِ شهر. اگر بتونم همینجا بمونم بیشتر میتونم درخدمت محل و مردم باشم.»
آقاخانِ مهدوی که پیرمردی شیک و بسیار مودبی بود رو به حاجی محمودی کرد و گفت: «اجازه هست بنده هم دو کلمه عرض کنم؟»
محمودی گفت: «صاب اختیارید. بفرمایید!»
آقاخان گفت: «بنده هم خیر مقدم عرض میکنم خدمت حاج آقای عزیز. تعریف شما را از پسرم خیلی شنیدم. پیشنهادم اینه که گوشه حیاطِ مسجد، یه اتاق سه در چهار هست که معمولا میهمانان و علمایی که تشریف میآوردند در آنجا اقامت میکردند. خودم و حاج خانم امروز میمونیم و دستی به سر و روش میکشیم و برای شما آماده میکنیم. ضمنا تا جایی که از دستم بربیاد، اگر کمک مالی هم لازم باشه، درخدمتم.»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه👇👇
داود از کلام و ادب و پیشنهاد آقاخان خیلی خوشحال شد و گفت: «خدا خیرتون بده. امیدوارم مفید باشم و حضورم موثر باشه.»
ذاکر فورا گفت: «با خانواده تشریف میارین دیگه؟!»
داود گفت: «نخیر. تنهام. ینی... مجردم.»
تا گفت مجردم، شکل و قیافه ذاکر شد مثل بستی چوبیِ آب شده! با حالتِ بدی گفت: «مجردین؟! ای بابا! بد شد که!»
آقاخان فورا گفت: «چرا بد شد؟ ایرادش چیه؟»
ذاکر گفت: «آقاخان!! شما دیگه چرا؟ فتنه آخوندِ مجردِ تنها از فتنههای بزرگ آخرالزمان محسوب میشه. مخصوصا اگه ماشالله... جای برادری... نمیدونم والا ... من وظیفم بود که هشدار بدم. حالا باز هرطور صلاحه.»
محمودی که با شنیدن کلمه«مجردم» یکی از ابروهاش برده بود بالا و با حرفهای ذاکر هم انگار آتش زیرِ خاکسترش داشت گُر میگرفت، خودش را کنترل کرد و گفت: «خب آقای ذاکر حق دارند. چون میخواستیم شما به خانوادهها مشاوره بدین و مشکلات روحی و زناشویی مردم با دانش شما حل بشه. خب اینجوری یه کم سخته.»
داود خیلی عادی و صریح گفت: «برای حل مشکلات روحی و زناشویی و این حرفها باید دست به دامن یک مشاور امین و متخصص شد. کسی که درسش رو خونده باشه و دانشِ مشاوره داشته باشه. نه از اینا که دو سه تا دوره کوتاه مدت شرکت کردند و حرفای انگیزشی میزنن و اگه زشت نبود، به همدیگه میگفتند دکتر! هر کسی که روحانی هست و لباس آخوندی پوشیده، ضرورتا مشاور نیست. چون ما اصلا درسِ مشاوره در حوزهها نمیخونیم. وظیفه ما یه چیز دیگه است. شما که غریبه نیستید اما من خیلی از زندگیها و حال و آینده افراد سراغ دارم که بخاطر مراجعه به غیر متخصص نابود شده و چه آه و نفرینها که پشت سر اون بندگان خدا نیومده. من صریحا اعلام میکنم که نه مشاوره بلدم و نه اجازه میدم که تا در این مسجد هستم، کسی بدون مجوز و مدرک معتبر دانشگاهی برای مشاوره و درمان، پاشو تو این مسجد بذاره. شوخی بازی که نیست.»
ذاکر و محمودی هیچی نگفتند و فقط به صورت داود زل زدند. آقاخان که میخواست فضای بحث را عوض کند، رو به داود گفت: «خب خیره انشاءالله. پس لطفا تا من حجره رو آماده میکنم و حاج خانم هم افطاری امشب را آماده میکنن، شما هم تشریف ببرید حوزه و وسایلتون رو بیارین.»
داود دست راستش را روی سینهاش گذاشت و رو به آقاخان گفت: «از محبت شما ممنونم. چشم. میرم وسایلمو میارم. اگر دیگه امری ندارین، زحمت کم کنم؟»
جلسه تمام شد. ذاکر همین طور که قدم میزد، داشت همچنان روده درازی میکرد و از آسیبهای حضور آخوند مجرد در مسجد با نرجس پِچپِچ میکردند. محمودی و آقا خان و داود هم چند متر جلوتر از آنها داشتند از مسجد خارج میشدند.
محمودی گفت: «راننده آماده است. خیر پیش. شب منتظرتونیم.»
داود گفت: «ممنون. اگه اجازه بدید میخوام قدم بزنم. میخوام محله رو ببینم. هرجا هم خسته شدم و ضعف کردم، تاکسی میگیرم میرم.»
محمودی گفت: «هر طور صلاحه. باشه.»
آقاخان همین طور که لبخند بر لب داشت و انگار از این که داود میخواهد قدمزنان، محله و مردم را ببیند این بیت شعر را خواند: «🌷علی رغم مدعیانی که منع عشق کنند ... جمال چهره تو حجت موجه ماست🌷»
با این بیت، انگار یک کولهبار حسِ و حال خوب به داود داد. پاهای داود، جان بیشتری گرفت و با دلگرمی بیشتری از آنها خدافظی کرد و راهش را گرفت و رفت.
رفت وسط مردم. پیادهرو به پیادهرو و کوچه به کوچه را گز کرد. در راه به جوان و نوجوان و دختر و پسرهای زیادی برخورد کرد. از کسی سلام نشنید. البته خودش هم خیلی اهل سلام و معاشرت و گرم گرفتنهای داغ و پوپولیستی نبود. از جلوی مغازهها و بوتیک ها و پاساژها که رد میشد، میدید که مردم به راحتی روزهخواری میکنند. حتی جلوی یکی از مغازههای لباس فروشی که رد میشد، دو تا جوان داشتند ناهار میخوردند. یکی از آنها تا متوجه شد که داود دارد از آن پیادهرو رد میشود و تا چند ثانیه دیگر به آنها میرسد، از عمد نوشابهاش را خورد و بادِگلوی زیادی را در دهانش حبس کرد و تا داود به آنها رسید و میخواست رد بشود، چنان آروق بلندی زد که رفیقش که مجتبی نام داشت از خنده رودهبر شد و وسط خندههایش به او گفت: «مجید! دهنت سرویس! بوش تا اینجا اومد!»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه👇👇
داود انگار نه انگار. از کنار آنها رد شد و هیچ نگفت. حتی برنگشت به آنها تَخم و غیظ کند. هیچ. راهش را گرفت و رفت.
نزدیک سه ساعت و یا بیشتر راه رفت. پاهایش خیلی خسته شد و با دهان روزه ضعف کرده بود. یک فضای سبز کوچک در آن نزدیکی بود. رفت و روی یکی از صندلیها نشست. عمامهاش را درآورد و عینکش را هم برداشت و دستی به سر و صورتش کشید. گوشی همراهش را درآورد. دید احمد سه چهار بار زنگ زده. شماره احمد را گرفت.
-الو. سلام.
-سلام. کجایی؟ نیستی!
-لابد بازم بی اجازه رفتی تو حُجرم و دیدی نیستم.
-کجایی الان؟ افطار چیکار کنم؟ یه چیزی بگیر بیار.
-از این خبرا نیست. احمد آماده شو و بیا به این لوکیشنی که میفرستم.
-بله؟! کجا؟ من از جام جُم نمیخورم.
-فقط زود باش. راستی شلوار راحتی و دو تا پیراهن واسم بردار بیار.
-میگم نمیام، میگی واست شلوار و پیراهن بیارم. پاشو بیا فصل سوم خانه کاغذی نگاه کنیم. کجا رفتی باز موندی؟!
همین طور که داود با احمد حرف میزد، دید روبرویش یک آموزشگاه ابتدایی پسرانه و بغل دستش یک موسسه زبان برای نوجوانها تعطیل شدند. داود چشمانش را گرد کرد و همین طور که با دقت به بچههای مردم نگاه میکرد، به احمد گفت: «احمد منتظرتم.» این را گفت و قطع کرد و همچنان به بچهها چشم دوخت. در همان لحظات، چیزی به ذهنش آمد و لبخند زیرکانهای گوشه لبش نقش بست.
🔶منزل ذاکر🔶
ذاکر روی مبلش نشسته بود و داشت با تلفن همراه حرف میزد.
-من دارم تمام تلاشمو میکنم که به جز بچههایی که مِنّا(بسیار نزدیک و مورد اعتماد ما) هستند، کسی به خودش جرات قلم زدن در این حوزهها نداشته باشه. درسته ما مخاطب نداریم اما همه چی دست خودمونه. مخاطب هم خدا بزرگه. من فقط از این دلخورم که چرا حاج عبدالمطلب همش دم از جذب حداکثری میزنه. مگه چقدر لازمه نویسنده و فیلمنامهنویس داشته باشیم؟ چرا باید همه رو تحویل بگیریم؟ من این منش حاج عبدالمطلب رو قبول ندارم. رُک بگم؛ انقلابی نیست. دیگه پیر شده و مملو از محافظهکاری! حیف که مافوقم هست و احترامش واجب. وگرنه به قرآن قسم... ببین دارم با دهن روزه قسم میخورم... به قرآن قسم نمیگذاشتم هیچ گردشکاری بره زیردست حاج عبدالمطلب. خودم امضا میکردم و میفرستادم میرفت.
پاهایش خسته شد و بلند شد و در حالی که راه میرفت ادامه داد و گفت: «ببین فرهادی جان! شما یه کاری کن! یه جوری رو ذهن ابوی کار کن. حداقل اطلاع داشته باشه. من حس میکنم ابوی این چیزا رو اطلاع ندارهها! این که ما هی گردشکار و نامه میزنیم اما حاج عبدالمطلب رد میکنه و علیه اونا حکم نمیده، مسئولیت فردای قیامتش با خودتهها!»
فرهادی که مشخص بود هول شده، گفت: «خب تکلیف چیه حاجی؟ شما بگو تا ما بگیم چشم!»
ذاکر که همزمان داشت از پنجره خانهاش به بیرون نگاه میکرد، از بالا دید که داود و احمد در حال پیادهروی به طرف مسجد هستند. چشمانش را نازک کرد و همچنان که به داود خیره شده بود، به فرهادی که همچنان پشت خط بود گفت: «تو فقط ابوی را بپز! که مو دماغ نشه. بقیهاش با من.»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه دارد...
May 11
چی بازی میکنی پسرم؟
کال آف مامان
میخوام ایرانو آزاد کنم
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
وقتی یه لباسی رو دوس داری اما میدونی پولشو نداری بخری همیشه دلت پیشش میمونه، اما وقتی بری پرُو کنی ببینی که بهت نمیاد دیگه بهش فکر نمیکنی. خیلی از آدما هم همینجورین، نه درحدمون هستن و نه بهمون میان، فقط از دور برامون قشنگن.
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
برای کور شدن یه بچهی ۷ماههی بیگناه توسط اغتشاشگرا لال میشن ولی برای یه سطل ماست میگه خدا رحم کرد!!!!!
#سلبریتی_دوزاری
پ.ن : هردوش غلطه ولی کور شدن کجا و ماستی شدن کجا!!!!
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
این خودرو رو آگهی کردن ۴۰ میلیارد تومن، با همین پول تو استرالیا میشه یک جزیره چند هکتاری خرید، قیمت جهانی این ماشین حالت فول آپشن حداکثر ۵۰ هزار دلار هست معادل ۲.۵ میلیارد تومان! بگیم ۱۰ برابر میشه ۲۵ میلیارد تومان! دقیقاً بگید دارید چیکار میکنید. بلای جان اقتصاد دقیقاً شمایید
🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇
splus.ir/savabaemal