eitaa logo
مخاطب خاص 🇮🇷1403🇵🇸
382 دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
27.8هزار ویدیو
35 فایل
هر آنچه که از فضای مجازی انتظار دارید را برایتان فراهم خواهیم ساخت. مطالب شامل سیاست،اقتصاد داخلی و بین الملل اهل بیت ، قرآن حدیث عترت واعظین و منبری ها غذایی و کشاورزی تعلیم و تربیت خانواده همیار کانال👇 @mojtabarahimi69 https://eitaa.com/savabaemal
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمان مهربانم🌟❣️ ای عید منتظران کجا تورا رصدکنیم؟؟! برگرددای ماه عالم❤️ همه جا زمزمه عید و هلال است بیا عاشقان را هوس روزوصال است بیا بی توکی عید بودبرهمه ی منتظران؟ ماه من رویت توعین کمال است بیا❣️ ❣ این_صاحبنا؟؟؟؟😥 👈‌گم‌ات کرده ایم نه سی روز نه سی سال و نه سیصد سال هزارواندی سال... 🌙کسی را هم برای رصد تو نداریم! برگرد ماه عالم😭 تعجیل_در_ظهورش_صلوات 🌺 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ_مهدوی 🎙استاد شجاعی 🔸سوختن امام_زمان عجل الله برای ما!!! 👌بسیار زیباست 👈حتما ببینید و نشر دهید. امـــــامـ زمـــانـــے شــــو 🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🌹 🤲 🌟❣️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 وقت خداحافظیه 💔 مهمونی هم تموم شد 💔 حسرت این روزای خوش 💔بغضی توی گلوم شده😭
🔴 آیت الله حائری شیرازی : 🔵 چرا روزۀ عید فطر حرام است؟ حرمت روزه، یک مانور است 🌕 در روز اول شوال، روزه حرام است. این یک مانور است. می دانید چرا؟ چون می‌خواهد بگوید: «خوردنشان به امر من است؛ نخوردنشان هم به امر من است». اگر روزۀ اول شوال را حرام نمی‌کردند، عدۀ زیادی روز اول شوال را روزه می‌گرفتند و می‌گفتند: «می‌خواهیم بدرقه ماه رمضان برویم»! خداوند چون می‌خواهد همه با هم دست بکشند، روزه را حرام کرده. امام صادق (علیه السلام) دربارۀ روز عید فطر و تشخیص آن می‌فرمایند: «دست امام مسلمین است»؛ اگر امام مسلمین گفت: «عید است»، همه باید افطار کنند و نماز عید بخوانند. اگر امام مسلمین گفت: «این آخر رمضان است»، بر همه واجب است روزه بگیرند. چرا این را برای امام مسلمین گذاشته؟ برای اینکه اینجور نشود که زن مقلد این آقاست و آقا می‌گوید برای من ثابت نشده که امروز آخر رمضان است؛ شوهر مقلد دیگری است؛ او گفته برای من ثابت شده امروز عید بگیریم. اگر بعضی روزه باشند و بعضی روزه نباشند، در خانه چه اتفاقی می افتد؟ روزی که باید جشن بشود، روز عیش باشد، روز سرور باشد، روز خوشحالی باشد، روز حزن می‌شود. اعیاد رسمی مسلمین یعنی عید فطر و عید قربان را برای این خاطر روزه‌اش را حرام کردند که وحدت ایجاد بشود؛ یعنی همه «با هم» دست بکشند از روزه. خود این وحدت یک ابهتی دارد، اسلام را در نظر دشمنان با مهابت می‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃 عاقبت کسی که برای امام زمان علیه السلام دعا کند.. 🔴دراین لحظات آخرکه هنوز درهای آسمانهای هفتگانه تا عرش خدا بازاست ثانیه به ثانیه اش را برای فرج مهدی فاطمه دعا کنیم که همانافرج خودماست از همه‌ی دردهای عالم🤲🤲🤲 اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ مهدی جانم❣️ 🌙 چشمم به ماه بود که دلواپست شدم💔 🌙 برگرد ای خلاصه امن يجيب ها😥 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
🌹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: روزه بنده همواره بین آسمان و زمین آویخته و معلق است تا آن که زکات فطره اش را بپردازد. 📚کنزالعمال، ج۸، ص ۵۵۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا عیدی ما را ظهور منجی عالم بشریت حجت خدا مولایمان صاحب الزمان عج را قرار بده🤲😥 الهی آمین🤲 🌹🍃
‌‌چه لذتی داره اخبـار اعلام کـنه: شــنوندگان عزیـز فــردا نمــاز عیـد فــطر بـه امــامــت قائم آل مــحــمــد ،مــهدی فــاطمــه(س)❣️ در ❣️خیـابـان عشــق،بـیـن الحــرمــیـن❣️ و چه زیـبـا تر دعای اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِیاءِ وَ الْعَظِمَة بـاصـدای دلنشــیـن "مــولا صـاحب الزمــان" 😌😊😍 "حــتی فــکـرشــم لذت داره " ان شــاءالله امــسـال آخریـن سـال غیـبـت بـاشــه 🤲🌟❣️ عیدسعیدفطربرامام عصرارواحنا له الفدا ومحبان وعاشقان حضرتش مبارک🎊💐❣️ 🤲التماس دعای فرج🤲 🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام زمان(عج) به نماز چه کسی توجه ویژه دارد؟ 🔴اهمیت ویژه نماز عید فطر در کسب بالاترین رحمت الهی استاد_پناهیان🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ_تصویری 🔰 عیدی خداوند در عید فطر به مسلمانان 🎤 حجت الاسلام و المسلمین انصاریان 🌤اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ❣️🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢💢💢 🔹🔸شهیدان ما اگر الان رجعت کنند، چه خواهند گفت⁉️ 🔹🔸روزی این پرستوهای عاشق با اخلاص از همه دارایی خویش گذشتند تا روح ارزش های اسلامی و انقلابی در این مملکت  حکمفرما شود. ۲ دسته از عوامل حکومتی ما  بیشترین ظلم را به این گلگون کفنان مخلص روا داشتند. 🔻دسته اول: مسئولینی که با رانت حکومتی به ثروت های باد آورده رسیدند و در فاز بعدی آقا زاده های ویژه خوار و لوس را برای دوره بعد از خودشان بر سفره انقلاب نشاندند. از اصولگرا تا اصلاح طلب ناجوانمردانه بر سر این سفره نشستند،فرقی نمی کند این افراد حسین هدایتی اصولگرا باشد یا صفدر حسینی اصلاح طلب! 🔻دسته دوم: افرادی هستند که شهدا را در این سالها به نفع جناح و باند خویش مصادره کرده اند. رفتار انحصار طلبانه این گروه به مراتب اگر آثار تخریبی اش بیشتر از دسته اول نباشد قطعا کمتر نخواهد بود. 🔻شهدا برای این مردم و کشور یک میراث ملی هستند که فراتر از هر تفکر جناح و گروه برای جامعه ۸۵ میلیونی ایران معزز است. این ۲ گروه بیشترین ظلم را بر شهدای مظلوم انقلاب نمودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.(امام خمینی ره)
.🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻 🌷میعادصبحگاهی عاشقان🌷 🌹⚪🌹⚪🌹⚪🌹⚪ 📌اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان (عج) 🔅السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفةَالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🔅 ⚪🌹⚪🌹⚪🌹⚪🌹 📌صلوات خاصه ی حضرت زهرا (سلام الله علیهما) 🌼اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🌼 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🍃🌺 💐اللهم الرزقنا زیارة کربلا🤲 ☘اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْل وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ🍀 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 📌 اللهم الرزقنازیارة علی ابن موسی🤲 💠السلام علیک یاامام الرئوف💠 💐ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ💐 🔷دعای سلامتی اقا امام زمان🔷 📌اللهم الرزقنا زیارة سامرا🤲 🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِابنِ الحَسن، صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًو عینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌺 💎🍃💎🍃💎🍃💎🍃💎🍃💎🍃💎 📌اللهم الرزقنا زیارة نجف 🤲 🌷سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يارَبَّ العالَمين🌷 🔽💎دعای غریق💎🔽 🔅دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان 🔸یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ 🔷یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب🔷ِثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔸 🌴🌸🌴🌺🌴🌸🌴🌺🌴🌸🌴🌺🌴 💠دعایی که عصرعاشورا،امام حسین (علیه السلام) به فرزندشان امام سجاد (علیه السلام) تعلیم دادند: 🌺 بِحَقِ‏ یس‏ وَ الْقُرْآنِ‏ الْحَکِیمِ‏ وَ بِحَقِ‏ طه‏ وَ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ یَا مَنْ یَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِینَ یَا مَنْ یَعْلَمُ مَا فِی الضَّمِیرِ یَا مُنَفِّسُ عَنِ الْمَکْرُوبِینَ یَا مُفَرِّجُ عَنِ الْمَغْمُومِینَ یَا رَاحِمَ الشَّیْخِ الْکَبِیریَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ یَا مَنْ لَا یَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد. 💧💧💧💧💧💧💧💧 🌸دعای برکت روزامام صادق(علیه السلام):وقتى صبح دمید بگو: 💥(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ💥اللّهُمَّ صَبِّح آل مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ💥اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةالسَّماواتِ وَالأَرض ِرِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک) 💠َچهارده صلوات با وعجل فرجهم 💐 هدیه به روح ائمه معصومین 💐،امام وشهدا وصلحا 💐وشادی روح همه اموات 💐خصوصا اموات دوستان فرستاده شود 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌻بسم الله الرحمن الرحيم اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🍃🌸🍃 🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇 https://eitaa.com/savabaemal 🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇 splus.ir/savabaemal
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌺دعایی برای ثابت نگه داشتن ایمان بعد از هر نماز واجب 💥رَضیتُ بِاللّهِ رَبّا وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وآلِهِ نَبِیّا وَبِالاِسْلامِ دینا وَبِالْقُرآنِ کِتابا وَبِالْکَعْبَةِ قِبْلَةً وَبِعَلِی وَلِیّا وَاِماما وَبِالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسى بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِىِّ بْنِ مُوسى وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وَعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِی وَالْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةً اَللّهُمَّ اِنّى رَضیتُ بِهِمْ اَئِمَّةً فَارْضَنى لَهُمْ اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدیرٌ             ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍✨🍂✨🍂✨🍂✨🍂✨🍂 📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ💍فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ ‍ 🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚 🌻دعای وسعت رزق امام جواد (ع): بعد از هر نماز واجب بخوانید: 💥اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقِ وَلیِّکَ مُحَمَّدِ بنِ عَلیِّ التَّقی الجَواد علیه السلام اِلّا جُدتَ به عَلیَّ مِن فَضلِکَ و تَفَضَّلتَ بِهِ عَلیَّ مِن وُسعِکَ وَ وَسَّعتَ بِهِ عَلیَّ مِن رِزقِکَ و اَغنَیتَنی بِحَلالِک عَن حَرامِک و بِفَضلِکَ عَمَّن سِواکَ و جَعَلتَ حاجَتی اِلَیکَ و قَضاءَها عَلَیکَ اِنَّک لِما تَشاءُ قَدیر... 🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒🍃 ✨دعای چهارحمد✨ 💥اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب💥اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه💥اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس💥اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.🌺 ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 ☘ 🔸الحمدلله عَلی کُلِّ نِعمَه🔹و اَسئَلُ لله مِن کُلِّ خَیر🔸و اَستَغفِرُ الله مِن کُل ذَنب🔹وَاَعوذُ بِاللهِ مِن کُلِّ شَرّ 🌹🌿🌹 🌴دعای سفارش شده در زمان غیبت 🍃اللَّهُمَّ اِنّا نَشکُو الیکَ فَقدَ نَبِیَّنا و غَیبَةَ وَلِیَّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَینا و وُقُوعَ الفِتَنِ بِنا و تَظاهُرَ الاَعداءِ عَلَینا و کَثرَةَ عَدُوِّنا و قِلَّةَ عَدَدِنا.اللَّهمَّ فَفَرِّج(فَافرُج)ذلِکَ بِفَتح مِنکَ تُعَجَّلُه وَ نَصرِِ مِنکَ تُعِزُّهُ و اِمامِ عَدلِِ تُظهِرُه،اِلهَ الحَقِّ رَبَّ العالَمین. 🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸 🍃🌻🍃این صلوات معادل ده هزار صلوات میباشد: 🌻اللهُمَ صَلِّ عَلَی سَیِّدنا و نبیِّنا مُحَمَدٍ و آلِه مَااختَلَفَ المَلَوان و تَعاقَبَ العَصرانِ وَکَرَّ الجَدیدانِ وَاستَقْبَلَ الفَرقَدانِ و بَلِّغ رُوحَهُ و اَرواحَ اَهلَ بَیته منِّی اَلتَّحیَّهَ وَ السَّلام 🍃°○●🌴°○●🌴°○●🍃" اللـهم صـل علی محمد و علی آل محـمد كما صـــليت علی إبراهيم و علـى آل إبراهيم انک حمیدٌ مجید.الهم بارك علـى محمـد و علـى آل محمد كما باركت علـى إبراهيم و علـى آل إبراهيم إنك حميدٌ مجيد " ✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌺🍃🌺دعای وسعت رزق🌺🍃🌺 🍂 لاحولَ ولا قوةَ الاّ بالله العلی ِّالعظیم توکلتُ علَی الحیِّ الّذی لا یموت والحمدُللهِ الذی لم یَتخِذ صاحبةً ولا ولداوَلَمْ یَکُن له شریکٌ فی الْملک ولم یکن له وَلیّ من الذُل.وکَبِره تکبیراً حسبنا اللهُ ونعمَ الوکیل نعْمَ المَولی ونِعمَ النّصیر یا اللهُ یا ربّ یا حیّ یا قیّوم یا ذالجلالِ والاکرامِ اسئلک باسمِکَ العظیم الاعظم اَن تَرزُقَنی رزقاً حلالاً طَیّبا طاهراً واسعا برحمتکَ یا اَرحمَ الرّحمین اللهمَ اَغْنِنی بِحَلالِک عَن حرامک وبِفَضلِک عَمّن سِواکَ 🍃 💠 آیه قرآنی که گنج را به سویتان می بارد : 🌼وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً🍃 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 🚩کانال مخاطب خاص1402در ایتا 👇 https://eitaa.com/savabaemal 🚩کانال مخاطب خاص 1402در سروش 👇 splus.ir/savabaemal
داستان یکی مثل همه قسمت بیست و دوم و آخر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 «یکی مثل همه» 🔷 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت بیست و دوم داود از مدرسه بیرون آمد. شب عید فطر بود و باید کاری را که از مدت‌ها قبل در ذهن داشت، انجام می‌داد. کوچه‌ها را طی کرد و تقریبا یک ربع راه رفت تا جلوی خانه‌ای که قبلا دو سه بار به آنجا رفته بود، ایستاد. گوشی همراهش را بیرون آورد و یک پیامک ارسال کرد. -سلام برادر. طاعاتتون قبول باشه ان‌شاءالله. دمِ دَرم. ی لحظه میایی بیرون؟ دو سه دقیقه گذشت. در خانه قدیمی باز شد و نورِ حیاط آن خانه، کوچه و محل ایستادن داود را روشن کرد. حاج آقا مهدوی(امام جماعت قبلی مسجد) با یک عبای قهوه‌ای زیبا از خانه خارج شد و به طرف داود رفت. داود آغوشش را باز کرد و با مهدوی همدیگر را در بغل گرفتند. مهدوی، داود را به داخل برد. پدر مهدوی هم در خانه بود. وقتی چشمش به داود خورد، لبخندی زد و برای تبریک عید به طرف داود رفت و حال و احوال کردند. چند دقیقه بعد، داود و مهدوی در اتاقِ محقر و طلبگی مهدوی نشسته بودند. اطراف آنها کتابخانه و مملو از کتاب و عکس علما بود. مهدوی همین طور که چایی به داود تعارف میکرد، با لبخند از او پرسید: «چطور جرات کردی به دیدن کسی که قرنطینه است و مثلا کرونا داره بیایی؟» داود نفس عمیقی کشید و گفت: «منو چی فرض کردی؟ من از اولش می‌دونستم که کرونا نداری. تو مشکوک به کرونا بودی اما نتیجه تستت منفی بود. وگرنه چطور میشه کسی کرونا داشته باشه و قرنطینه باشه اما همه اعضای خانواده‌اش سالم باشن و حتی خانم و بچه‌اش مرتب بیان مسجد و وسط مردم باشن و مشکلی هم نداشته باشن؟» مهدوی خنده‌ای کرد و گفت: «حدس زدم تو متوجه بشی. ولی فکر نمی‌کردم به همین زودی دستم رو بشه!» داود گفت: «ما تو دو روز قبلش با هم بودیم. حتی اگه یادت باشه تو مباحثه آخرمون دست به یقه شدیم.» این را که گفت، هر دو زدند زیر خنده! داود ادامه داد: «تو خلوتِ منو بهم زدی! نمیدونم چی بهت بگم!» مهدوی گفت: «تو هم جای من بودی، همین کارو میکردی! میرفتی پیشِ حاجی خلج و بهش می‌گفتی من کارایی ندارم. من به درد این محل نمی‌خورم. من توان و جذابیت کشوندن مردم و بچه‌ها به مسجد ندارم. اما یکی تو کلاسمون هست که اصلِ جنسه. جذابه و حرف واسه گفتن داره. اگه عادی بهشبگم بیا مسجد ما، نمیاد. اگه با زبون خوش بهش بگم بیا جای من امام جماعت باش، نمیاد و قبول نمی‌کنه! حاجی خلج گفت پس چطوری میخوای راضیش کنی؟ منم گفتم خودمو میزنم به مریضی. اما خانواده و همه ظرفیت‌هایی که سراغ دارم، بسیج میکنم که باهاش با جون و دل همکاری کنن.» داود گفت: «من یه روزی باید این راهو میرفتم. باید یه روزی، یه جوری، از یه راهی وارد عرصه تبلیغ میشدم تا دِینمو به حوزه و امام زمان و مردمم ادا کنم. اما... غافلگیر شدم. یهو دست منو بستی و هُلم دادی تو دریا!» مهدوی گفت: «من به درد اون مسجد نمی‌خورم. نمیتونم که به خودم دروغ بگم. حتی به درد تبلیغ هم نمی‌خورم. بیانم سنگینه و بلد نیستم این همه بچه و مردم و پیر و جوون رو بیارم پایِ کار. به درد جاهای آماده می‌خورم. ینی جایی که بقیه این کارا رو انجام بدن و من فقط منبر برم و گاهی سخنرانی کنم. هنرش ندارم. اما تو ماشاءالله همه فن حریفی. دوره آموزشی تبلیغ و این چیزا شرکت نکردی. اما یه آهن‌ربایی داری که جذابت کرده و مردم دور و برت جمع میشن. می‌شینن پای منبرت و پایِ کارت هستن. اما من و امثال من، نه!» داود گفت: «آدمِ مثل تو کم پیدا میشه. این که کسی بدونه حال و روزش چطوریه اما میدون رو بده به یکی دیگه، از اولیای خداست. هر کسی این کارو نمی‌کنه. شاید اگه من جای تو بودم، اینقدر صفا و اخلاص نداشتم که یه همچین جایِ دِنج و هلویی رو بذارم تو یه سینیِ طلایی و بدم یکی دیگه! اما این دلیل موجهی برای نرفتن به اون مسجد نیست. من با احمد و صالح حرف زدم تا بمونن. اونا کارِ کودک و نوجوان را بلدند. اخلاق تو هم جوریه که میتونی با مردم تعامل کنی. گارد نداری. زود تند نمیشی. من تا اینجاش بودم. دیگه نمی‌تونم. اگرم بخوام بمونم، دیگه نمی‌تونم بمونم. باید دست خواهرمو بگیرم و برم.» مهدوی گفت: «راستی خواهرتون چطورن؟» داود آهی کشید و گفت: «خدا را شکر. داره بهتر میشه.» مهدوی تاملی کرد و گفت: «داود اگه بگم... البته حرفِ فقط من نیستا... حرف دیگران هم هست... اگر ازت بخوام که بمونی... و تشکیل خانواده بدی... و حتی خانمم و مادرم یه دختر خانمِ خوب برات سراغ دارن...» داود گفت: «نه. شرایطم طوری نیست که الان بتونم به این چیزا فکر کنم.» @Mohamadrezahadadpour ادامه👇👇
مهدوی گفت: «حتی... اگه... خانواده دختری که برات مدنظر داریم، گفته باشه که حاضرن کمکت کنن و زیر پر و بالت بگیرن و همه جوره ازت حمایت کنن؟!» داود از سر جاش بلند شد. سکوت کرده بود و همچنان غمی که در دل داشت، در صورتش نمایان بود. عبایش را پوشید و گفت: «صبح میام دنبالت تا با هم بریم مسجد. نماز عید و خطبه عید با شماست. من دیگه کارمو کردم. ماشینتو بهم بده تا بتونم اول وقت برم دنبال خواهرم و ببرمش. یاعلی.» مهدوی از سر جایش بلند شد و گفت: «ماشین مشکلی نیست. اگه میخوای، همین امشب با خودت ببر. ولی کاش نماز و خطبه فردا رو خودت می‌خوندی...» داود خدافظی کرد و از اتاق مهدوی زد بیرون. مهدوی هم خوش‌آمدیدگویان دنبالش بود. تا این که داود به دمِ در حیاط که رسید، دید یک نفر کلید انداخت و در خانه را باز کرد! زینب خانم بود که با دو تا دخترش و حاج خانم مهدوی آمدند داخل! تا داود را در منزلشان دیدند، خیلی تعجب کردند و از این که تا آن موقع به او درباره سلامتی مهدوی چیزی نگفته بودند، شرمنده شدند. داود مودبانه سلام و خدافظی کرد و رفت. 🔶مسجدالرسول🔶 آن شب قرار بود اولین اکران و اجرای نمایش گروه نرجس برای عده‌ای از خانمای مسجدی و دختربچه‌هایشان انجام شود. حدود سی چهل نفر خانم و دخترخانم به کتابخانه واقع در طبقه فوقانی مسجد رفتند. تا وارد شدند، دو نوع فضا را دیدند. هر دو به حالت قبر طراحی شده بود. به وسیله پارچه‌های بلند، تا سقف مسجد کشیده شده بود و وقتی مثلا شما پایین پایِ دختری که در قبرش خوابیده، نشسته بودید، احساس می‌کردید در قبرش هستید و با او همه سوال و جواب در قبر را درک می‌کنید! با این تفاوت که قبری که متعلق به یک خانم محجبه و مثبت بود و سمیه در آن خوابیده بود، پارچه‌هایش تا سقف، سفید و گل‌گلی و رنگین بود. اما قبری که الهه در آن خوابیده بود، پارچه‌هایش تا سقف، سیاه و کدر بود. نماد از یک خانم بدحجاب و پشیمان که قرار است نتیجه اعمالِ منفی‌اش را در قبر ببیند. کاش جذابیت‌های بصری این شاهکار خلقت، فقط همین دو فضا بود. نخیر! یک صندلی گذاشته بودند وسطِ دو تا قبر! آن‌جا مثلا جایِ نماینده نکیر و منکر بود که نقش آن را سمانه بازی می‌کرد. سمانه یک لباس بلند با پوشیه به تن کرده بود که کسی ابتدا متوجه سمانه بودن او نشود. یک میکروفن هم به او داده بودند تا متنی را که قرار بود، بگوید. تصور بفرمایید. اگر مثلا صدای میکروفن به صورت متعادلش باید روی نمره یک باشد، برای اثرگذاری روی گوش و اعصاب حضار، آن را روی 40 گذاشته بودند و به دست سمانه داده بودند تا صدای شبِ اول قبر، به نیکویی برای تماشاگران تداعی شود. سمانه بود و یک میکروفن با قدرت چهل برابر و هفتاد هشتاد تا گوش که باید آن شب یا دریده میشد و یا در جا هدایت می‌شدند! ناگهان همه‌جا خاموش شد. صدایی مانند صدای تیک‌تاک ساعت به گوش می‌رسید. سمانه از سر جایش بلند شد و به طرف قبرِ سمیه رفت. همه چشم‌ها به سمانه و سمیه بود. سمیه خوابیده بود در قبرش و سمانه هم بالای سرش ایستاده بود. همه ساکت بودند که یهو سمانه میکروفن را به دهانش نزدیک کرد و به آرامی گفت: «بلند شو دختر جان! بلند شو عزیزم!» اما سمیه تکان نمی‌خورد. دوباره سمانه تکرار کرد و با لطافت گفت: «گفتم بلند شو دخترم. من با تو دوستم. تو اهل بهشتی! بلند شو با تو سخن‌ها دارم.» همه دختربچه‌ها سرشان را بلند کرده بودند و با حالت هیجان، به طرف سمیه نگاه می‌کردند. دیدند یهو سمیه به آرامی از حالتِ خوابیده بلند شد و پارچه سفیدی که روی صورتش بود افتاد و رو به جمعیت نشست! هم‌زمان سه چهار تا از دختربچه‌ها با دیدن آن صحنه جیغ کشیدند. هفت هشت تای دیگر هم از ترس یه خودشان می‌لرزیدند. همه مادرها راست نشسته بودند تا بهتر ببینند قرار است چه بشود که یهو یک پیرزنِ عینکی و بی‌اعصاب گفت: «اِ این که سمیه دختر فلانیه!» تا این را که گفت، نصف جمعیت زد زیر خنده! بقیه هم صورتشان را زیر چادرشان مخفی کرده بودند و از لرزش شانه و بدنشان میشد فهمید که دارند غش میکنند از این حرف پیرزن! آن پیرزن که ول کن نبود، گفت: «کِی مُرد این نه‌نه مُرده؟ چیزیش که نبود!» سمانه منتظر دیالوگی بود که باید سمیه می‌گفت. اما سمیه دید الان است که اعلامیه‌اش را هم بزنند و ممکن است اسمش به عنوان یکی از اموات، در محل پخش بشود و آن وقت خر بیار و باغالی بار کن، پارچه را قشنگ زد کرد و همان طور که چشمانش را بسته بود، به جای متن اصلیِ دیالوگش گفت: «سلام بتول خانم! من زنده‌ام! دارم نقشِ شما را بازی می‌کنم.» @Mohamadrezahadadpour ادامه👇👇
تا این را گفت، الهه که زیرِ پارچه سفیدِ درونِ قبر تاریکش خوابیده بود و منتظر بود که سمانه برود سراغش، خنده‌اش گرفت و زیرِ پارچه سیاه، از خنده داشت تمام بدنش می‌لرزید. یکی از بچه‌ها که به قبرِ الهه نزدیک‌تر بود، تا چشمش به الهه خورد و متوجه تکان‌های شدید الهه شد، به طرف الهه اشاره کرد و با وحشت به بچه‌های اطرافش گفت: «وای این مُرده داره میلرزه. زنده شده...» این را گفت و از سر جا بلند شد و با جیغ بلند در تاریکی شروع به دویدن کرد. بقیه بچه‌ها هم تا دیدند جنازه الهه دارد تکان می‌خورد و حتی دستش را بالا آورده و گذاشته روی دلش، آنها هم ترسیدند و پشت سرِ آن طفلکِ بی‌نوا شروع به دویدن کردند. سمانه که میخواست بچه‌ها را ساکت کند، با صدای بلند و وحشتناک گفت: «بشین بچه! بشین که میام میگیرَمتا!» تا سمانه این را گفت و صدایش مانند صاعقه با وِلوم چهل برابر در فضای کوچک کتابخانه پیچید، بچه‌ها بدتر وحشت کردند و با حالت جیغ از کتابخانه خارج شدند. داود که تازه رسیده بود مسجد، دید بیست سی تا دختربچه با جیغ و وحشت دارند از پله‌های کتابخانه به پایین سرازیر می‌شوند. اینقدر بچه‌ها وحشت‌زده بودند که حواسشان نبود و از بغلِ میزِ کتابِ بچه‌های نرجس که می‌خواستند رد بشوند، محکم به آن برخورد کردند و همه آن کتاب‌ها ریخت روی زمین. بچه‌ها هم که هنوز صدای بلند سمانه و لرزش اندام جنازه الهه جلوی چشمشان بود، فقط فکر فرار بودند و پا روی همه کتاب‌ها گذاشتند و در حالی که فقط می‌خواستند خود را نجات بدهند، کتاب‌ها را لگدمال کردند و رفتند! برگردیم به سر قبر سمیه! سمانه که دید سمیه گند زده، او را رها کرد و خود را به بالای سرِ الهه رساند. نمی‌دانست که وقتی یکی از کارکترها خنده‌اش گرفته و دارد از خنده می‌میرد، باید نگاه‌ها را از او دور کرد. سمانه اشتباه کرد و رفت بالای سرِ الهه. با حالت وحشت و عجین شده با خشم و به سبک شبِ اول قبر کافران به الهه گفت: «بلند شو ملعون! بلند شو ببینم!» الهه به زور خنده‌اش را کنترل کرد و برای این که بتواند درست دیالوگش را بگوید، گلویش را صاف کرد. تا گلویش را صاف کرد، پیرزنه که الهی بگم خدا چه‌کارش بکند بلند گفت: «دست‌پاچه نشو الهه! میخوای یه لیوان آبم بخور بعد پاشو!» این را که گفت، انگار بمب اتمِ خنده را بغل گوش الهه منفجر کرده باشند. یهو از بس خنده‌اش گرفت، خنده‌اش با فشار از دهانش زد بیرون. شروع به ریسه رفتن روی زمین کرد. همان‌طور که مثلا کفن روی او بود، چنان دست و پایش را تویِ شکمش جمع کرده بود و می‌خندید که تمامِ خلایق از خنده به در و دیوار می‌خوردند. سمانه دید عنان کار از دستش در رفته! آن نمایش اصلا دیالوگ لازم نداشت. به قرآن! نرجس و تیمش شده بودند مضحکه عالم و آدم! از یک طرف الهه بود که داشت نفله میشد از خنده و قادر به کنترل خنده‌اش نبود. از طرف دیگر، سمیه اینقدر در نقشش فرو رفته بود که همین طور که نشسته بود و کَفَنَش دورش پیچیده و چشمانش بسته بود، یک خمیازه بلند و صدادار کشید و صدایش از میکروفن یقه‌ای که داشت، پخش شد و در فضای کتابخانه پیچید! بتول که شده بود ملکه عذاب نرجس و گروهش، تا خمیازه سمیه را دید، بلند گفت: «بخواب سمیه! چرا پاشدی؟ بخواب هنوز قیامت نشده!» این را که گفت، تا خودِ سمیه هم خنده‌اش گرفت و صورتش را پشت کَفَنَش قایم کرده بود و می‌خندید. نرجس که مثلا کنارِ قبر سمیه ایستاده بود، با عصبانیت دستِ سمیه را گرفت و بلند کرد و کشید و از قبرش درآورد و همین طور که جلو می‌رفت، او را پشت سرش می‌کشید و با خود می‌برد. اما نباید این کار را میکرد. چون الهه تا دید سمیه از قبرش خارج شده و دارد می‌رود، آخرین میخ را به تابوتِ تاریخ کهنِ سینما و تئاترِ کشور کوبید و بلند شد و نشست و در حالی که نویدِ محمدزاده درونش زنده شده بود، رو به طرف سمیه گفت: «سمیه نرو... سمیه اگه تو بری، اینا نمیگن الهه خنده‌اش گرفته بود... نمیگن سمانه بد بازی میکرد... نمیگن نرجس خانم، یه کارگردان درست و حسابی نیاورد تا همه چیز ارزشی و بومی اداره بشه... نمیگن بتول خانم دهنشو بد موقع باز کرد و ما حساب زبونِ بتول خانمو نمی‌کردیم... میگم نرو چون میخوام بمونی و این گندو که با هم زدیم درستش کنیم. نرو تا اینا نگن بچه‌های نرجس عرضه نداشتن کار فرهنگی کنن... سمیه نرو... وقتایی که تو نیستی، من تو اون دخمه باید کلی تبلیغ کتابای نرجس‌خانمو بکنم و آخرشم کسی نگام نکنه. اگه تو بری سمیه... همه چی خراب میشه سمیه! ما چیکار کنیم سمیه؟ دوباره میایی سمیه؟ دیالوگ بگیم سمیه؟ سمیه نرو...» @Mohamadrezahadadpour ادامه👇👇
🔶روز عید فطر-کوچه مسجدالرسول🔶 دسته دسته مردم وارد مسجد می‌شدند. فضای چراغانی و جشن و عید بود و همه خوشحال و سرحال. بچه‌های ایستگاه صلواتی دو نوع شربت داشتند و المیراخانم از آشپزخانه مسجد برای آنها شربت می‌آورد. دو گروه از بچه‌های گروه احمد، با پر ایستاده بودند وسط حیاط و دم در، و به مردم خوشامدگویی می‌کردند. صحن مسجد پر شده بود و حیاط مسجد هم کم‌کم در حال پر شدن بود. و این در حالی بود که ندای خوش و زیبای«الله اکبر. الله اکبر. وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما هَدینا وَلَهُ الشُّکْرُ على ما اَوْلینا...» فضای کوچه و خیابان و محله را عطرآگین کرده بود. اما الهام... نگران و چشم‌انتظار. منتظر بود که داود بیاید و بتواند او را در روز عید از نزدیک ببیند و عیدمبارکی بگوید. نیم ساعت بود که جوری که تابلو نباشد، در کوچه مسجد ایستاده بود تا این که دید یک پژو جلوی مسجد ایستاد. تردید داشت که داود است یا نه؟ قدم‌قدم به طرف پژو رفت تا این که دید درِ ماشین باز شد و به جای داود، حاج آقا مهدوی، سرحال و بدون کسالت، از ماشین خارج شد. مردم گرفتند اطراف حاج آقا و سلام و احوال‌پرسی کردند. کم‌کم داشت دور ماشین مهدوی شلوغ میشد که راننده ترجیح داد تا شلوغ‌تر نشده، آرام آرام ماشین را حرکت بدهد و از آن صحنه دور شود. هنوز ماشین به الهام نرسیده بود و الهام داشت با دقت به راننده نگاه میکرد. اما راننده ماسک زده بود و مشخص نبود که کیست؟ تا این که وقتی میخواست از کنار الهام رد بشود و برود، راننده یک لحظه نگاهش به طرف نگاهِ الهام رفت. با این که فورا چشمش را برگرداند و به طرف جلو نگاه کرد، اما الهام متوجه شد که داود است. الهام کنار خیابان خشکش زده بود و به صدم ثانیه هایی که داود داشت میرفت و اعتنایی به او نکرد و حتی شیشه ماشینش را بالا داد تا دیگر مشخص نباشد، فکر میکرد و اشک داغ از صورتش می‌چکید. مردم داشتند برای نماز عید فطر مهیا میشدند. اما الهام... همان جا که خشکش زده بود، نشست و در حالی که روی سنگ‌فرش کنار پیاده رو بود، به دور شدن ماشین داود زل زده بود. داود رفت... اما الهام... همانجا روضه وداعش با داود را چنین می‌خواند: او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود... «والعاقبه للمتقین» @Mohamadrezahadadpour