🍀🌟
🌷
امام برای اتمام حجت خطبهای خواند و اهداف خویش را آشکار نمود و با استناد به سخنان پیامبر اکرم(ص) فرمود که هر کس سلطان ستمگری را بنگرد که حرام خدا را حلال میکند و عهد شکن است، بر مسلمانان است که در مقابل او اعتراض کند.
در مسیری که امام از مکه حرکت کرد روز هشتم ذی حجه تا رسیدن به کربلا با افراد و کاروانهای مختلفی دیدار و ملاقات داشت.
از جمله این دیداردها دیدار با عبدالرحمن حر بود که امام از او خواست به کاروان کربلا بپیوندند او امتناع کرد و اسب خود را به امام پیشکش نمود.
حضرت امتناع از قبول کرد.
💐
🌾🌱
.💐🌾
🌟
امام حسین علیهالسلام در روز اول محرم با سپاه حر دیدار کردشعر استقبال از ماه محرم از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
علی سئوال کرد: ای پدر آیا ما بر حق نیستیم، فرمود: فرزندم ما بر حقیم و بازگشت بندگان به سوی خداوند است،
اکبر عرضه داشت: پس ای پدر مهربانم چه باکی از مرگ داریم امام از کلام علی خوشحال شد و دعایش کرد.
وقتی صبح شد کاروان حسین نماز صبح را خواندند و حرکت کردند. یاران حر، به سوی آنان آمده تا کاروان را به سوی کوفه بکشند، آنها امتناع کردند و زهیر گفت مولای من با همین سپاه کم، نبرد کنیم که شکست آنها برای ما سهل است.
🌟
🌿💥
💐🌿
🌟
امام فرمود: من هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود.
در این روز پیکی از کوفه آمد و کاروان حسینی؛ با اصرار حر به سوی نینوا در حرکت بودند به شهر و یا آبادی غاضریه رسیدند.
پیک از سوی عبیدالله برای حر پیامی آورد، که حسین را یا وادار به بیعت کن یا در سرزمین بدون آب و علف و بدون قلعه و پناهگاه فرود آور و منتظر دستور بعدی باشد.
حر امام را از مضمون نامه آگاه کرد. امام فرمود ای حر ما را رها کن در این قریه اقامت کنیم، حر پاسخ داد این مرد جاسوس و پیک عبیدالله است که کارهای مرا زیر نظر دارد، من از خواسته تو معذورم.
🌴🌷
🌟
💐🌿
💥
امام و یارانشان، حرکت کردند و به دشتی بـی آب و علف رسیدند.
اسب امام ایستاد، امام فرمود نام این زمین چیست، زهیر گفت: نامهای مختلف دارد، یکی از نام هایش عقر و نام دیگرش کربلا است.
امام فرمود: اینجا قافله را نگه دارید و خیمهها را بپادارید این جا نامی است آشنا، وقتی با پدرم به سوی صفین میرفتیم اینجا استراحت کرد و از خواب بیدار شد و گفت در خواب دیدم این دشت پر از خون است و حسین در آن خون غوطهور است.
🍀
💐🌿
🌴🌸
🌾
شیخ عباس قمی از کتاب ملهوف نقل کرده در روز دوم سال 61 حضرت امام حسین علیهالسلام به زمین کربلا ورود فرمود و چون به آن زمین رسید، پرسید که این زمین چه نام دارد؟ گفتند: کربلا مىنامندش. چون نام کربلا شنید گفت: «اللهُمَّ إنّی أعوذُبِک مِن الکَربِ وَالبَلاء».
پس فرمود: این موضع کرب و بلا و محل مِحنت و عنا است، فرود آیید که این جا منزل و محل خیام ما است. این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان قبرهاى ما واقع خواهد شد.
روزی که کاروان امام حسین علیهالسلام به کربلا رسید روز دوم محرم سال 61 هجری قمری بود. پس از این روز، کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ و تعداد آنان افزوده میشد به نحوی که امام علیهالسلام جنگ را قطعی میدانست.
🌻🏴
🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ تمجید رهبر انقلاب از انتخابات بی حادثه ایران و وضعیت فرانسه بعد از انتخابات پارلمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه یکی از هیئت های یزد مربوط به چند سال گذشته
انگار برای این روزها سروده شده است ...
*از این بیراهه برگردید...*
👿 واقعیت غرب
🙀 هر آنچه که، از پشت پرده غرب باید بدانیم!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #استوری ویژه شب سوم محرم
عمه بیا گمشده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده
❣ #حیاتناالحسین
روضه خانگی - حضرت رقیه(س) - 1959.mp3
3.65M
🎙پدر بعد از تو محنتها كشيدم...
🔻روضه #حضرت_رقیه(س)
⏱ #بیش_از_ده_دقیقه | 06:14
👤استاد #فرحزاد
#سوم_محرم
🚨 #فوری
رئیس هتاک ستاد پزشکیان در سلماس که در جشن پیروزی پزشکیان توهین های وقیحانه و بیشرمانه ای به شهدا و شهید رییسی و پیامبران الهی کرده بود امروز توسط سازمان اطلاعات سپاه پازداشت شد.
فردی که مقیم لندن بود، تعریف میکرد یک روز سوار تاکسی شدم در بین راه کرایه را پرداختم. راننده بقیه پولم را که برگرداند، متوجه شدم ۲۰ پنس اضافهتر داده است! چند دقیقهای با خودم کلنجار رفتم که ۲۰ پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و ۲۰ پنس را پس دادم و گفتم: آقا این را زیاد دادی.
گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیادهشدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم.
پرسیدم: بابت چی؟ گفت: میخواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم.
با خودم شرط کردم اگر ۲٠ پنس را پس دادید، بیایم. انشاءالله فردا خدمت میرسیم! تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به ۲۰ پنس میفروختم!