eitaa logo
روابط عمومی عقیدتی سیاسی شهرستان سوادکوه
115 دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
39 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️ نماز جماعت به امامت آیت الله لائینی نماینده ولی فقیه در استان مازندران در مسجد جامع روستای کارمزد
👤 توییت استاد ✍ ‏پروپاگاندای رژیم صهیونیستی برای تطهیر چهره کریه و نجس نیروهای جلاد نظامی‌اش کماکان ادامه دارد. 🔹انتشار تصاویر رقص سربازان زن و مرد یا زنان زیبارو در لباس خدمت نظامی یا عضویت گروه‌های LGBT در ارتش اسرائیل نیز در همین راستا است. 🔸اما توفیقی نخواهند داشت. حجم جنایت رخ‌داده بیشتر از آن است که بتوان با چنین اقداماتی آن را زدود. 🔹اما این مسئله نافی روشنگری ما برای مردم جهان نیست و با تمام توان باید ادامه دهیم.
بگو: ای خداوند بزرگ! صاحب حقیقی مُلک و فرمانروایی تویی و آن را به هرکه بخواهی می‌دهی و از هرکه بخواهی می‌گیری! هرکه را صلاح بدانی عزت و اقتدار می‌بخشی و هرکه را صلاح بدانی ذلیل و خوار می‌کنی! اصلاً همۀ نیکی‌ها به دست‌توست زیرا تو بر هر کاری توانایی آل عمران ۲۶
جلوه‌هاى تكاثر تكاثر در شرك و چند خدايى. «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» (حضرت يوسف به هم زندانى‌هاى خود كه مشرك بودند، گفت: آيا ارباب متفرق بهتر است يا خداوند يكتاى قهار؟) تكاثر در غذا. بنى اسرائيل مى‌گفتند: ما بر يك نوع غذا صبر نداريم‌ «لَنْ نَصْبِرَ عَلى‌ طَعامٍ واحِدٍ» ما خوردنى‌هاى ديگر همچون پياز و سير و عدس و خيار مى‌خواهيم. «قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها» تكاثر در عمر. چنان كه بعضى دوست دارند هزار سال عمر كنند. «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» تكاثر در مال. قرآن مى‌فرمايد: برخى افراد به دنبال جمع مال و شمارش آن هستند. «الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» تكاثر در مسكن. قرآن در مقام سرزنش بعضى مى‌فرمايد: در دامنه هر كوهى ساختمان‌هاى بلند بنا مى‌كنيد. «أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ» تكاثر در شهوت. اسلام براى مسئله جنسى، راه ازدواج را تجويز كرده و بهره‌گيرى از همسر را بدون ملامت شمرده: «إِلَّا عَلى‌ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ» و ارضاى شهوت از غير راه ازدواج را تجاوز دانسته است. «فَمَنِ ابْتَغى‌ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ» «أَلْهاكُمُ» از «لهو» به معناى سرگرم شدن به امور جزئى و ناچيز است كه انسان را از اهداف بلند باز دارد. «زُرْتُمُ» از زيارت و «مقابر» جمع مقبره است. ميان دو قبيله بر سر تعداد نفرات گفتگو شد، تصميم گرفتند سرشمارى كنند بعد از زنده‌ها به قبرستان رفتند تا آمار مردگان را نيز به حساب آورند. حضرت على عليه السلام در خطبه 221 نهج البلاغه، بعد از تلاوت اين سوره مطالبى دارند كه ابن ابى الحديد در شرح آن مى‌گويد: در طول پنجاه سال، بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده‌ام و عظمت اين خطبه به قدرى است كه سزاوار است بهترين گويندگان عرب جمع شوند و اين خطبه برايشان تلاوت شود و همه به سجده افتند، همانگونه كه هنگام تلاوت بعضى از آيات قرآن، همه به سجده مى‌افتند. ما دو جمله از آن خطبه را در اينجا بازگو مى‌كنيم: «آبائهم يفخرون» آيا به مقبره پدرانشان افتخار مى‌كنند؟ «ام بعديد الهلكى يتكاثرون» يا به تعداد معدومين فزون‌طلبى مى‌كنند؟ «اجساد خرت و حركات سكنت» آنان جسدهايى بودند كه متلاشى شدند و متحرك‌هايى بودند كه ساكن شدند. «و لئن يكونوا عبرا احق من ان يكونا مفتخرا» آن جسدها سزاوارترند كه سبب عبرت شوند تا مايه افتخار. از حضرت على عليه السلام حديثى نقل شده كه فرمودند: اولين‌ «سَوْفَ تَعْلَمُونَ» مربوط به عذاب قبر است و دومى مربوط به عذاب آخرت. يقين، باور قلبى است كه عميق‌تر از دانستن است. مثلا همه مردم مى‌دانند كه مرده كارى به كسى ندارد ولى حاضر نيستند در كنار مرده بخوابند، ولى مرده‌شور در كنار مرده به راحتى مى‌خوابد، زيرا مردم فقط مى‌دانند ولى مرده‌شور باور كرده و به يقين رسيده است. راه بدست آوردن يقين عمل به دستورات الهى است، همانگونه كه مرده‌شور در اثر تكرار عمل به اين باور رسيده است. بر اساس روايات، نشانه يقين، توكل بر خداوند و تسليم او شدن و راضى بودن به مقدرات او و واگذارى امور به اوست. يقين درجاتى دارد كه دو مرحله‌اش در اين سوره آمده و مرحله ديگرش در آيه 95 سوره‌ واقعه آمده است. مراحل يقين عبارتند از: علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين. انسان، گاهى از ديدن دود پى به آتش مى‌برد كه اين علم اليقين است، گاهى خودِ آتش را مى‌بيند كه عين اليقين است و گاهى دستى بر آتش مى‌نهد و سوزندگى آن را احساس مى‌كند كه حق اليقين است. مراد از ديدن آتش در «لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ»، يا ديدن آن در قيامت است و يا ديدن آن با چشم برزخى و مكاشفه در همين دنيا كه اين معنا با يقين سازگارتر است. بر اساس احاديث، مراد از نعمتى كه در قيامت مورد سوال قرار مى‌گيرد، آب و نان نيست، كه بر خداوند قبيح است از اين امور سؤال كند. بلكه مراد نعمت ولايت و رهبرى معصوم است‌ امام رضا عليه السلام فرمود: سؤال از آب و نان و ... از مردم قبيح است تا چه رسد به خداوند، بنابراين مراد از سؤال از نعمت، همان نعمت رهبرى معصوم است. تكاثر تنها در آمار و نفرات جمعيّت نيست، بلكه گاهى در ثروت و فرزند است. «وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» و لذا در قرآن سفارش شده كه مال و فرزند شما را سرگرم نكند. «لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ» پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به دنبال تلاوت اين سوره فرمودند: «تكاثر الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و سدها فى الاوعية» گردآورى اموال از راه نامشروع و نپرداختن حقوق واجب آنها و نگهدارى آنها در صندوق‌ها تكاثر است.
بگو: فرشتۀ مرگ که بر شما مأمور شده است شما را می‌میراند و سرانجام به‌سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید سجده۱۱
🚫 افسانه سازی غربها برای استعمار بیشتر👇👇 به این قسمت داستان استعمار خوب نگاه کنید این همانند افسانه نیست؟ برگی از داستان قسمت هشتاد و هشت: افسانه حفره سیاه سربازان سراج الدوله، صد و چهل و پنج مرد انگلیسی را به همراه ماری گری، همان زنی که به خاطر پوست اندکی تیره رنگش اجازه سوار شدن به کشتی را پیدا نکرده بود، به اسارت گرفتند. هوول، فرمانده جدید انگلیسی‌ها که اکنون در اسارت بود، ادامه ماجرا را به این شکل روایت میکند: « اتاق کوچکی در قلعه بود به طول شش و عرض سه متر. این اتاق به عنوان زندان سربازان و دریانوردان خطا کار به کار می‌رفت.هنگامی که سراج الدوله با گروه اسیران روبه رو شد، دستور داد همه آن‌ها را در این اتاق کوچک زندانی کنند. با فشار و فریادهای سربازان و تهدید سرنیزه، ۱۴۵ مرد و یک زن وارد اتاقی شدند که مساحت آن فقط هجده متر بود. دو پنجره کوچک روی دیوار غربی اتاق وجود داشت که نور اندکی از آن‌ها به درون می‌تابید. زندانیان به تدریج درهم فشرده تر می‌شدند، کسی نمی توانست بنشیند، آنها در حال ایستاده هم به سختی نفس می‌کشیدند، هنگامی که آخرین نفر در داخل اتاق جا داده شد، سربازان با فشار و به سختی در را بستند. گرمای اتاق به هشتاد درجه سانتیگراد می‌رسید! همه سعی می‌کردند با هر زحمتی هست خود را به پنجره‌ها نزدیک کنند.افراد ضعیف نفس های آخر خود را می‌کشیدند. من همه را به آرامش دعوت کردم و از زندانیان خواستم با بازی«بشین و پاشو » خود را سرگرم کنند و برای لحظاتی هم از خنکی کف سلول لذت ببرند! همه از این نظر استقبال کردند؛با اینکه گروهی از افراد در همان دقیقه های نخست از دنیا رفته بودند. مدتی بعد تشنگی به جان زندانیان افتاد و شروع به التماس کردند، شاید سربازان سراج الدوله به آن‌ها رحم کنند و ظرف آبی برایمان بیاورند؛اما هندی‌ها کاملاً بی‌تفاوت بودند.» روایت هوول بسیار طولانی و هولناک است؛آنها به مدت ده ساعت در این اتاق که آن را حفره سیاه نامیده بودند اسیر بودند، اما شرح درد و زجرآن‌ها جزئیات دردناک فراوانی داشت. صبح روز بعد سراج الدوله اجازه می‌دهد که زندانی‌ها آزاد شوند اما صد و بیست و سه نفر جانشان را از دست داده بودند و تنها بیست و سه نفر به سختی از سلول خارج شدند. سراج الدوله که احساس می‌کرد انگلیسی‌ها را به خوبی تنبیه کرده است آن‌ها را آزاد کرد تا سرنوشت تلخشان را برای بقیه اروپایی‌ها تعریف کنند و در اندیشه تسخیر بنگال نباشند. هوول به انگلستان رفت و خاطرات آن شب هولناک را به صورت کتابی منتشر کرد. انتشار این کتاب غوغایی در انگلستان به پا کرد. مردم به شدت هیجان زده شده بودند و از دولت انگلستان می‌خواستند به شکل زجرآوری از سراج الدوله انتقام بگیرد. احساس همدردی مردم انگلستان با هموطنانشان در هند به شدت برانگیخته شده بود، همه از وحشیگری هندی‌ها خشمگین بودند و بسیاری آماده می‌شدند برای به زنجیر کشیدن و کشتن این وحشی‌ها راهی هند شوند. گویا هیچکس نمی پرسید چگونه ۱۴۶ نفر در یک اتاق ۱۸ متری جا شده و بعد به بازی « بشین و پاشو » مشغول می‌شوند! آن هم در حرارت ۸۰ درجه سانتیگراد! جالب اینکه در چنان شرایط دشواری، هوول دماسنج نیز به همراه داشته است. افسانه سرایی هوول مانند کابوسی فراموش نشدنی در ذهن مردم انگلیس باقی ماند. پس از آن اخباری که از کشتار هندی‌ها می‌رسید اعتراض های کمتری را برانگیخته میکرد. کمپانی هند شرقی بیشترین بهره را از داستان حفره سیاه برده بود، اکنون آنها می‌توانستند برای گسترش سرزمین های کمپانی هر قدر که می‌خواهند خشونت به خرج دهند. سال‌ها بعد پس از گسترش شهر کلکته و ویرانی قلعه ویلیام انگلیسی‌ها همچنان یاد و خاطره این حادثه را زنده نگه داشتند. اداره پست کلکته در محلی که زمانی قلعه برپا بود ساخته شد. تابلویی روی دیوار اداره پست نصب شده بود:« این بنا برویرانه های حفره سیاه برپا شده است.» انگلیسی‌ها حتی پس از استقلال هند اصرار داشتند که دولت هند این تابلو را برندارد. تابلو تا سال ۱۹۸۰ میلادی در این محل دیده می‌شد. سرگذشت استعمار، ج7 ص84
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍در بازار شهری مرد قصابی کنار مرد فرش‌فروشی، مغازه داشت. قصاب مرد سخاوتمندی بود و با این‌که ثروت زیادی نداشت ولی هر روز نصف گوسفند به فقراء می‌داد. 🔥مرد فرش‌فروش که چندین برابر قصاب درآمد داشت، ریالی سخاوت نداشت. عصر‌ها که فرش‌فروش دم درب مغازه روی صندلی می‌نشست، مردمی که از قصاب گوشت می‌گرفتند، به آن مرد فرش‌فروش مَتَلک می‌انداختند و می‌گفتند: این همه ثروت را به گور خواهی برد ای خسیس!! ببخش و میان خلق عزت پیدا کن. بعد از مدتی مرد فرش‌فروش از دنیا رفت. هیچ‌کس جز زن و فرزندانش در تشییع جنازۀ او حاضر نشدند. سه روز بعد از مرگ مرد فرش‌فروش، مردم به مغازۀ قصاب آمدند ولی قصاب گفت: از گوشت رایگان دیگر خبری نیست. مردم روی به قصاب کردند و گفتند: چه شد تو هم مثل همسایه‌ات مرد فرش‌فروش خسیس شده‌ای؟! مرد قصاب شروع به گریه کرد و گفت: من خسیس بودم و سخاوتی نداشتم، هر گوشتی که من به مردم می‌دادم احسان مرد فرش‌فروش بود ولی اجازه نمی‌داد من به شما بگویم تا او را بشناسید. اکنون که او از دنیا رفته، دیگر از گوشت‌ هم خبری نیست.... ✨نیکان روزگار در پشت پرده‌ها هستند، نیکی می‌کنند و جفا می‌بینند.✨