حجـت الاسـلام غُـراباتـی
#اندکےتوضیح √•بند اول: ولایت علی(ع) در روز غدیر، پیامش اینه که فقط و فقط امیرالمؤمنین رو دوست داشت
√•بند سوم: ولایت امام علی(ع) در واقع ادامہی ولایت خداس... و دنبالہی همون توحید خداست...
★بچهها توحید یعنی واحد بودن... یعنی فرد بودن... یعنی یکی بودن...
حالا ولایت امام، باعث میشہ هر انسانی در درون خودش به یه ثبات شخصیتی برسه و دو شخصیتی نشہ... همون مشڪلے ڪہ خیلیا تو غرب و حتی اینجا درگیرش هستن... لذا بعد از مدتی همہ چی براشون تڪرارے میشہ... دلزده میشن و به بن بست میرسن و ادامہ ماجرا... اما یہ فرد شیعہ چون این ثبات روحی و شخصیتی رو داره، دچار اون دوگانگے نمیشہ و قاعدتا زندگے خوبے هم خواهد داشت...
حجـت الاسـلام غُـراباتـی
√•بند سوم: ولایت امام علی(ع) در واقع ادامہی ولایت خداس... و دنبالہی همون توحید خداست... ★بچهها ت
√•یڪے دیگہ از آثار ولایت امام، اینہ ڪہ باعث میشہ انسان، حتی در هستے، به یہ ثباتی میرسہ کہ هوا و هوس دل و حرف و حدیث مردم و زیبائیهای دنیا دیگہ براش گول زننده نیست... چون اون ثبات قدم در مقابل اینارو داره...
√•یہ اثر دیگہ از ولایت مولا، اینہ ڪہ جامعہ هم، جامعہی یکدست و واحدے میشہ... چون همہ زیر پرچم مولا زندگی سعاتمندانہای خواهند داشت... این همون چیزیہ که تو زمان حڪومت امام زمان اونو میبینیم که مردم، همه یکدست و یکدل در کنار هم زندگی میکنن... اشتباه نکن... یک دین نگفتم بلڪہ یڪدست و یڪدل... چون زمان حڪومت امام زمان، ما یهودیهای زیادی رو داریم که اون زمان زندگی میڪنن ولی هیچوقت علیہ حکومت امام، قدمی برنمیدارن!!!
«لو اجتمع الناس علی حب علی لما خلق الله النار»
صبحے که مزین به نامت نشود؛
شامسیاهست...🌤
#صبحتبخیـرآقاےمن
#عاشقانہایبرایمعشوق
•|💌|•
____
@sayyedghorabati
#اللهمعجللولیڪالفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
[#حــسخوبـــــخوشبختــے🌿]
👌🏻خوشبختی سه قانون دارد؛
🔹️فراموش کردن #تلخی های دیروز
🔹️#غنیمت شمردن شیرینی های امروز
🔹️امیدواری به فرصت های #فــــردا...
#صبـــحشنبہتونبخیروشادی❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#Story | #استوری
:::قشـنگ وبادقٺ ڪارکُن؛
رفیـق،مُومنهیچڪاریُالڪی
انجام نمیده!🌼🍃
#استادپناهیان•°🎙
.
.
.↷♡ #ʝσɨŋ
┄•●❥ @sayyedghorabati
حجـت الاسـلام غُـراباتـی
#Story | #استوری :::قشـنگ وبادقٺ ڪارکُن؛ رفیـق،مُومنهیچڪاریُالڪی انجام نمیده!🌼🍃 #استادپناهیان•°
با خُدا بودن نشان از مِهـر میخواهد نه مُهـر!🙃
#رفیقجانمونے
+چگونہیڪفردتاثیرگذارباشیم؟!🤔
.
¹مهارتتصمیمگیرۍرادرخودتانپرورشدهید!
²استدلالهاۍمحڪمارائھ ڪنید!
(استدلالیعنےبیاندلیلانتخابهایتدرمقابلدلیلهاۍمخالف)
³. قصهگو شوید!
(قصهگویعنۍطرفمقابلرودرکڪن وبایڪ روایتخوب،انگیزهدادن،تغییرافڪارمخاطبو....قصھ گوۍخوبیشیدツ♡)
.
⁴. مهارتهاۍگفتارۍخودراحسابۍتقویتڪنید!
(بامطالعهڪردنسخنرانفوقالعادهایشوید)
#بهتـرینباش
#سبڪزندگی
°•﷽•°
❣السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسیـن❣
قرائتـ زیارت عـاشورا " #روزبیستونهم "
به نیابت شهید « مهدی باکری »
#چله_زیارت_عاشورا 🌱
#چهل_روز_تا_محرم
•|💌|•
____
@sayyedghorabati
#اللهمعجللولیڪالفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
حجـت الاسـلام غُـراباتـی
°•﷽•° ❣السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسیـن❣ قرائتـ زیارت عـاشورا " #روزبیستونهم " به نیابت شهید « مه
«دنیا مثل شیشهای میماند که یکدفعه میبینی از دستت افتاد و شکست.»
حجـت الاسـلام غُـراباتـی
📚 #رمان « جــــ❤️ــــانـم میـرود »
📚 #رمان « جــــ❤️ــــانـم میـرود »
📝 #پارت_بیستویکم
ــــ به به مهیا خانم
مهیا با دیدن مریم لبخندی زد
ــ سلام مریم جان
ــ سلام گلم خوش اومدی بیا بشین اینجا
مهیا روی صندلی نشست مریم برایش چایی ریخت
ـــ بفرما
ـــ ممنون
همزمان سارا و نرجس وارد شدند
سارا با دیدن مهیا خرماها را روی زمین گذاشت و به طرف مهیا آمد محکم بغلش کرد
ـــ سلام مهیا جونم خوبی
ـــ خوبم سارا جون تو خوبی
وبرای نرجس سری تڪان داد که نرجس با اخم رفت و گوشه ای نشست
ـــ خب مریم جان پوسترو ڪی می خوای
ـــ واقعیتش مهیا جان ما برناممون پس فرداس یعنی فردا باید پوسترارو بزنیم به دیوار
ــــ فردا ??
ـــ آره میدونم و قت نیست ولی دیگه سعی خودتو بکن توروخدا
سارا از جایش پرید و به سمت میز رفت و فلشی اورد مریم با دیدنش گفت
ـــ نگا داشت یادم می رفت شهاب خودش یه مقدارشو طراحی کرده بود گفت بزنم رو فلش بدم بهت
تا بتونی زودتر آمادشون ڪنی
مهیا فلش را از دست سارا گرفت
ـــ اینطوری میتونم تا فردا به دستت برسونم
ـــ مرسی عزیزم
ـــ خب دیگه من برم
ـــ کجا تازه اومدی
ــــ نه دیگه برم تا کارمو شروع کنم
ـــ باشه گلم
ـــ راستی حال سید چطوره
همه با تعجب به مهیا خیره شدند
مریم با لبخند روبه مهیا گفت
ـــ خوبه مرخص شد الان تو خونه داره استراحت میکنه
مهیا سرش را تکان داد بعد از خداحافظی با سارا همراه مریم به سمت در رفت
ــــ مریم چرا همه از حرفم تعجب کردن
مریم ریز خندید
ـــآخه داداش بنده یکم زیادی جذبه داره کسی سید صداش نمیکنه همه خانما آقای مهدوی صداش میکنن تو اینو گفتی تعجب کردند
ـــ اها خب من برم
ـــ بسلامت گلم
مهیا سریع از آنجا دور شد خداروشڪر همانطور ڪه برنامه ریزی ڪرده بود قبل از شروع مراسم به خانه رفته بود
وارد خانه ڪه شد پدرش در حال نماز خواندن بود به آشپزخونه رفت و مقداری خوراڪی برداشت و
به اتاقش رفت لباس راحتی تن خود ڪرد و لب تاپ خودش را روشن ڪرد روی تخت نشست فلش مشڪی را در دست گرفت یڪ آویز فیروزه ای داشت فلش را وصل ڪرد و مشغول بررسی طرح ها شد
وقت نداشت باید دست به کار می شد
دوست داشت طرح هایش بی نقص باشد دست بہ ڪار شد گوشیش را خاموش ڪر د دوست نداشت
ڪسی مزاحم ڪارش باشد
مهیا سر ڪلاس نشسته بود اما متوجه نمی شد استاد چه می گفت دیشب اصلا نخوابیده بود همه وقت را صرف طراحی سه تا پوسرت ڪرده بود خیلی روی آن طرح ها حساسیت نشان داده بود حتی برای طرح های استاد صولتی هم اینگونه وسواس نداشت
با ضربه ای که زهرا به پهلویش وارد ڪرد از خواب پرید. .
√•ادامہ دارد...
#جانم_میرود
.
.
.↷♡ #ʝσɨŋ
┄•●❥ @sayyedghorabati