eitaa logo
🇮🇷 بسیج سازندگی قم🇮🇷
5.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
765 ویدیو
4 فایل
🇮🇷کانال رسمی روابط عمومی بسیج سازندگی استان قم ادمین: @Basij_sazandegiQom ارتباط با مسئول سازمان بسیج سازندگی: https://gkite.ir/es/10154512
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهید به مثابه الگو
23.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺جشن تولد رفیق شهیدم🌺 ❤️در سالروز ولادت شهید اکبر خرد پیشه شیرازی در گلزار شهدای قم برگزار شد ❤️ جلسه خیلی با صفا و باحالی بود. این هفته ام یک برنامه ای دیگه داریم اگر دوست دارید تشریف بیاورید حتماً کانال رو دنبال کنید.... "قرارگاه عملیات جهادی شهدای جهادگر" برای اطلاع از برنامه ها عضو کانال شو👇 https://eitaa.com/shohadaejahadgar_ir
🐍ماری 2 خلبان را نجات داد سال ۶۰ دانشجوی سال دوم دانشکده افسری بودم. با سرگرد «قدرت‌الله‌ شعبانی» که فرمانده گردان ما بود، به سمت مقر گروهان حرکت کردیم. سرگرد شعبانی رانندگی را برعهده داشت. یک لحظه صدای پنچری لاستیک به گوشمان رسید. سرگرد با توقف کنار جاده خاکی، گفت: «زود یک دستی به لاستیک‌ها بزن، نکنه پنچر شده باشد.» تند از جیپ پیاده شدم و با نگاه و مشت زدن به لاستیک‌ها کنارش نشستم و گفتم: «خیر، حتی زاپاسمان هم سالم است!» دوباره حرکت کردیم و سرگرد با شنیدن مجدد صدا، ماشین را خاموش کرد تا موتور و زیر ماشین را بررسی کنیم. خبری از خرابی موتور نبود و دوباره سوار جیپ شدیم. یک دفعه با شنیدن صدای فش و فیس در پشت سرمان، بی‌اختیار سر به عقب چرخاندیم که موهای بدنمان سیخ شد. سر و قسمتی از تنه یک مار قهوه‌ای روی تشک صندلی عقب به صورت عمود ایستاده و بقیه بدنش در حال بالا کشیدن از کف و چنبره شدن روی تشک بود. سرگرد یک باره روی ترمز زد و با هول دادن من به سوی در جیپ و باز کردن در سمت خودش فریاد زد: «احمد! بپر پایین تا نیشمان نزده» به سرگرد پیشنهاد کشتن مار با گلوله را دادم، اما سرگرد قبول نکرد و گفت: «دو در را باز می‌کنیم و تلاش می‌کنیم از ماشین بیرون بیاید.» مار بیرون نیامد و ما دنبال چوب یا میله‌ای می‌گشتیم تا مار را از ماشین بیرون بیاوریم. در همین حین با شنیدن صدای هواپیما و فریاد سرگرد، خود را داخل یک گودال انداختیم. صدای چند انفجار زمین را لرزاند. وقتی سرم را از گودال بالا آوردم دیدم به جای جیپ، دو سه تکه لاستیک و آهن‌پاره باقی مانده که از آنها شعله و دود به هوا بلند بود. انگار آن مار آمده بود که جان ما را نجات بدهد. پی‌نوشت: سرهنگ خلبان «محمدعلی احمدآبادی» فرماندهی پایگاه چهارم پشتیبانی هوانیروز اصفهان را بر عهده داشت. سرگرد «قدرت‌الله شعبانی» هم از خلبانان هوانیروز بود که به نیروی زمینی منتقل و بعد از سال‌ها خدمت بازنشسته شد. منبع: کتاب "جنگ، انسان، حیوان" 🇮🇷روابط عمومی بسیج سازندگی قم🇮🇷 🆔@sazandegi_qom http://rubika.ir/qomsazandegi
34.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| یک کار جهادی و مردمی و حمایت دولت برای تنظیم بازار و توزیع مرغ بصورت عادلانه با حذف واسطه‌های اضافی 📆 به همت گروه های جهادی، قرارگاه مردمی و دستیار مردمی سازی جهاد کشاورزی استان قم ✅کار تمییز هم از حیث عمل و هم از حیث رسانه✅ 🇮🇷روابط عمومی بسیج سازندگی قم🇮🇷 🆔@sazandegi_qom http://rubika.ir/qomsazandegi
سلام بر تو ای وعده تضمین شده پروردگار 🇮🇷روابط عمومی بسیج سازندگی قم🇮🇷 🆔@sazandegi_qom http://rubika.ir/qomsazandegi
⛔️هر تلاشی را نمیشود گفت جهاد... 🔻در جهاد، حضور و رویاروئی با دشمن، مفروض است. انسان یک تلاشی میکند، دشمنی در مقابل او نیست؛ این جهاد نیست. 👈اما یک وقت شما میخواهید یک تلاشی را انجام دهید، که بخصوص یک دشمنی سینه به سینه‌ی شما ایستاده است؛ این میشود جهاد. ممکن است یک وقت این جهاد به شکل قتال باشد، ممکن است جهاد مالی باشد، ممکن است جهاد علمی باشد، ممکن است جهاد فنی باشد؛ همه‌ی اینها جهاد است؛ انواع و اقسام جهاد و مبارزه است. ۱۳۹۰/۰۱/۰۸ 🇮🇷روابط عمومی بسیج سازندگی قم🇮🇷 🆔@sazandegi_qom http://rubika.ir/qomsazandegi
یعنی، کار را برای خدا انجام دادن... 🇮🇷روابط عمومی بسیج سازندگی قم🇮🇷 🆔@sazandegi_qom http://rubika.ir/qomsazandegi
سلام بر تو ای وعده تضمین شده پروردگار 🇮🇷روابط عمومی بسیج سازندگی قم🇮🇷 🆔@sazandegi_qom http://rubika.ir/qomsazandegi
16.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| | مرمت و به‌سازی مدرسه روستای قلعه‌چم به همت گروه‌جهادی جهادگران زینبی ، شهید وفایی صاحب‌الزمان‌عج و سرداران مقاومت ▫️در این فعالیت جهادی بیش از چهار گروه جهادی دست به دست هم دادند تا با حمایت قرارگاه حضرت معصومه س فضایی مناسب تحصیل برای دانش آموزان روستای قلعه‌چم فراهم کنند ▫️تعمیر لوله‌کشی، سرامیک کاری، ایزوگام و رنگ آمیزی از جمله اقدامات صورت گرفته در این مدرسه به همت جهادگران می باشد 📆 آبان 1400 همراه ما باشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/3074818157C149e4904ae
🌷 رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش. بعد از یک مـاه که برگشته بود اهواز، دیده بود دخترش لیـلا، مریض شده؛ افتاده روی دست مادرش. یک زن تنـها با یک بچه ی مریض. باز هم نمی توانست بماند و کـاری کند. باید برمی گشت. رفت توی اتاق؛ در را بست. نشـست و یـک دل سـیر گــریه کــرد. 📚 مجموعه کتب «یادگــاران»/ جلد دهم 🇮🇷روابط عمومی بسیج سازندگی قم🇮🇷 🆔@sazandegi_qom http://rubika.ir/qomsazandegi