1077_636973982677727685video.mp3
1.29M
دعای روز شنبه با صدای استاد انصاریان
بسم الله الرحمن الرحیم
إلهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
إلهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
إلهی، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم که خِرَد مدهوش و بیهوش است.
إلهی، ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهای، و ما همه هیچ کارهایم و تنها تو کارهای.
إلهی، شأن این کلمۀکوچک که به این علوّ و عظمت است، پس «یا علی یا عظیم»، شأنِ متکلّمِ این همه کلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟
إلهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم!
إلهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم؟
إلهی، چگونه گویم نشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
إلهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دلِ آسوده.
إلهی، همه آرامش خواهند، و حسن بی تابی؛ همه سامان خواهند؛ و حسن بی سامانی.
إلهی، چون در تو می نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم.
إلهی، از من برهان توحید خواهند، و من دلیل تکثیر.
مناجات نامه علامه حسن زاده آملی
https://eitaa.com/sazman_farhangi5
حکایت امام حسین (ع) و مرد شامی
شخصی از اهل شام به قصد حج یا مقصد دیگر به مدینه آمد. چشمش افتاد به مردی كه در كناری نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسید: این مرد كیست؟ گفته شد: «حسین بن علی بن ابی طالب است. » سوابق تبلیغاتی عجیبی كه در روحش رسوخ كرده بود موجب شد كه دیگ خشمش به جوش آید و قربة الی اللّه آنچه می تواند سبّ و دشنام نثار حسین بن علی بنماید.
همین كه هرچه خواست گفت و عقده ی دل خود را گشود، امام حسین بدون آنكه خشم بگیرد و اظهار ناراحتی كند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او كرد و پس از آنكه چند آیه از قرآن- مبنی بر حسن خلق و عفو و اغماض- قرائت كرد به او فرمود: «ما برای هر نوع خدمت و كمک به تو آماده ایم. » آنگاه از او پرسید: «آیا از اهل شامی؟ » جواب داد: آری. فرمود: «من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمه ی آن را می دانم. » .
پس از آن فرمود: «تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو كمک دهیم، حاضریم در خانه ی خود از تو پذیرایی كنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.» مرد شامی كه منتظر بود با عكس العمل شدیدی برخورد كند و هرگز گمان نمی كرد با یک همچو گذشت و اغماضی روبرو شود، چنان منقلب شد كه گفت:
«آرزو داشتم در آن وقت زمین شكافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و اینچنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی كردم. تا آن ساعت برای من در همه ی روی زمین كسی از حسین و پدرش مبغوضتر نبود، و از آن ساعت برعكس، كسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نیست.
داستان و راستان – استاد مطهری
https://eitaa.com/sazman_farhangi5