eitaa logo
گام _ دوم
509 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
14 فایل
@Scnd_s_rvltion کانال سخنرانی های استادعلی اکبر رائفی پور و دکتر حسن عباسی و... کلیپ های نظامی ، سیاسی ، فرهنگی، اجتماعی بانشرمطالب در اشاعه فرهنگ مهدوی سهیم باشید 💠 ارتباط با ادمین وارسال نظرات وانتقادات: @ansaralhossein این کانال رسمی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴به #مارشال_تیتو رهبر #یوگسلاوی سابق خبر دادند که یک #نفوذی سازمان #سیا در #کابینه اش وجود دارد. تمام ارتباطات و مکاتبات را چک کردند چیزی نیافتند. بالاخره خود #شوروی ها گفتند آن #خائن، معاون اول توست. اسلحه را بر شقیقه اش گذاشت و گفت: فقط بگو چگونه #جاسوسی میکردی که هیچ ردی از تو نبود؟ خائن میگوید: «سیا مسئولیتی به من واگذار کرده که وظیفه ام را انجام می دهم بدون اینکه با آنها ارتباط داشته باشم. آن #ماموریت این است که هر کجا قرار بود کار مفیدی انجام شود مانع شوم و افراد غیرمتخصص را بر سر مناصب بیاورم. تحلیل سیا این بود که با این روش، #انقلاب بدون کودتا و حمله خارجی از درون متلاشی می شود.. » #نفوذ 🌼اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌼 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈• @scnd_s_rvltion •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
🌷 🔰وقتی وارد خانه شدیم مادرش به استقبالمان آمد. زنی آرام بود و آهسته و محکم سخن می گفت. دردهایش💔 را می شد در چشمانش مرور کرد. می گفت: سعید در شب دوم چشم به دنیا گشود و هجرتش🕊 نیز در شب تولد علی اکبر(ع) بود. 🔰دبستان و راهنمائی را در چاه ملک و دبیرستان را در خور گذراند بعد به خدمت رفت و در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد. تا قبل از استخدام در نیروی انتظامی کارها و حرفه های🛠 زیادی را تجربه کرد گاهی اوقات به چاه کنی و بنائی و و مدتی نیز در مخابرات و مدت دو سال هم در کارخانه ای در یزد مشغول به کار شد. 🔰تلاش فراوانی کرد تا در نیروی انتظامی شد او دوره ی آموزشی خود را در پادگان شهید بهشتی🌷 اصفهان گذراند و سپس در کرمان مشغول انجام وظیفه شد. وقتی به استخدام نیرو درآمد عقد کرد💍 🔰پسر آرامی بود خیلی و اجتماعی بود، دوستان زیادی داشت👥 با همه ی اقوام رفت و آمد می کرد. سعید دفتر خاطرات📖 داشت و تمام مدت زندگی خود را نوشته بود. 🔰چند روز قبل از شروع ماه مبارک رمضان سال 88📆 حدود ساعت 4 صبح به همراه تعدادی از همکاران از گشتی در محور کهنوج، قلعه گنج برگشتیم. وقتی برای استراحت وارد آسایشگاه شدم با صحنه جالبی روبرو گشتم. 🔰چون هنوز وقت نشده بود همه چراغ های آسایشگاه خاموش بود. انتهای آسایشگاه فردی را دیدم👤 که کنار کمد لباس نشسته بود و با نور کم سوی گوشی همراهش📱 در حال انجام کاری بود. 🔰نزدیکتر که شدم دیدم است که در حال خوردن سحری است. با لبخندی به او گفتم: بیکاری😏 توی این روزه میگیری؟ در جواب گفت: چند روز از روزه های پارسال رو نتونستم بگیرم و . از جوابش تعجب کردم😦 و با خود گفتم که چطور در این دوران که خیلی از مردم حتی بدهی خود به دیگران را فراموش کردنده اند او حرف از بدهی خود به خـ♥️ـدا میزند. 🔰حالا وقتی به آن روز و به آن حرف فکر می کنم💬 میفهمم که زمین داشتن چنین او را نداشت از این رو آسمانی شد🕊 و به خیل پیوست و هزار خاطره دیگر که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود❌ راوی: همکار شهید (شهید امنیت) 🌹🍃🌹🍃
☘💥☘💥☘💥☘ 🔅●هروقت قرار بود برود. اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را می کرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد. 🔹 اما این بار فرق داشت. مدام گریه😭 می کردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم کرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد. ♦️صبح🌤 با اشک و قرآن📖 بدرقه اش کردم. ●دستی به کشید و خیسی اشکم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمه شدم. صحیح و سالم بر میگردم" ﺭاﻭﻱ : 🌼اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌼 درپیامرسان ایتا به گام دوم بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/166330391C2def9bc049 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈• @scnd_s_rvltion •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
🌾 🌴همسرم از کمر درد شب‌ها🌜 خوابش نمی‌برد. دکتر که رفت تشخیص دادند یک کنار مهره کمرش درآمده و باید عمل شود. دکتر حتی لیست که برای عمل نیاز داشت را به علی آقا داده بود. 🌳همان ایام من هم بودم. خب چه بهانه‌ای از این بالاتر که یک نفر قرار عمل دارد یا مریض است. به راحتی می‌توانست به خاطر یکی از این موارد به نرود، اما به کار و وظیفه‌اش عشق 💓می‌ورزید. 🌴 همین عشق 🌸🥀و اعتقادی که به هدفش داشت، باعث شد بین خانواده و رفتن به جبهه توازن ایجاد کند و برای جهاد به برود. ساده زیست هم بود و خیلی اهل مادیات نبود. 🌳اگر می‌شنید یک نفر دارد، ولو شده با فرستادن غذا به خانه‌شان سعی می‌کرد کرده باشد، اما نکته‌ای که من در زندگی با ایشان آموختم، صبر در مسائل و مشکلات است. همسرم آدم بود و این صبر را به من هم منتقل کرد. وگرنه داغ رفتنش را نمی‌توانستم تحمل کنم. 🌴اینها به خاطر رفتند و این اعتقادات آنقدر ارزش دارد که برایش جان داد. همین‌ها ما را آرام می‌کند. من شاید هرگز فکر 🕊 علی را نمی‌کردم، ولی حداقل خوشحالم که در راه او را از دست دادم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید