31.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️️فردا مصادف است با آغاز حمله عراق به ایران و شروع ۸ سال نبرد جانانه ایرانیان
🔹️۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ تا ۲۹ مرداد سال1367
۷ سال و ۱۰ ماه و ۴ هفته و ۱ روز دفاع مقدس از خاک پاک ایران
🔹لحظات کمتر دیده شده از نبرد در خط مقدم ۸سال دفاع مقدس
🍃بدون ادا بدون ادعا🍂🍁🥀💧💦
جلسات با صفایی که ، بالاو پائین
نداشت
و میز و صندلی نداشت🍃
🍂 روزگاری جلساتی برگزار میشد كه ميز نداشت ولیکن همه چیز روی میز بود🍂
🍂 پذيرایی با انواع شيريني و ميوه و نوشيدنی نبود
🍃بلکه تسخیر قلوب بود.
پذيرایی با انواع شيريني و ميوه و نوشيدنی نبود
🍃بلکه تسخیر قلوب بود.
یکی از دلایل تقدس
دفاع مقدس همین صداقت و صفای
ظاهر و باطن و
مجاهدت فی سبیل الله بود
بدون ادعا 🍂🍁🥀💧
🍂 آدمها بی ریا بودند نه آدمهاي پر مدعا...
🍂اما بازدهي داشت در حد اعلا! در حد شهادت🥀
eitaa.cm/jAmAnbH
السلام علیک یا صاحب الزمان
آرزوی فرج
یوسفا از غم هجران تو روزم چو شب است
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
نذر دارم کنم افطار به خاک قدمت
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
در فراق تو عجب نیست که خون گریه کنم
عاشق و خنده و هجران،عجب اندرعجب است
به روی منتظرت بسته شده باب طرب
دیده اش بی تو شرربار و دلش ملتهب است
بی تو معیار فضیلت شده نیرنگ و ریا
زر و تزویر کنون گوهر اصل و نسب است
کرده در هجر تو باطل به تنش جامه ی حق
راه پرپیچ و خم و رهرو ره در تعب است
بی تو افسرده مرا غنچه ی لبحند به لب
موعد وصل توام موسم عیش و طرب است
قصد دارم که به خاک قدمت سجده کنم
بوسه بر خاک قدوم تو کمال ادب است
از غم هجر تو دلخون شده و زار ، عجم
و پریشانتر از او حال نزار عرب است
کرده رنجور مرا رنج فراق و غم هجر
باده ی وصل،فقط مرهم این سوز و تب است
جستم از هر که نشان ره کاشانه ی دوست
گفت احسان و کرامت به شما منتسب است
آرزوی فرج و دیدن ماه رخ تو
راَس حاجت و گل سرسبد هر طلب است
هست خمّار خم لعل غدیر خم "حمید"
زردرخسارگیش را غم هجران سبب است
اگر او مویه ز هجران نکند ، پس چه کند ؟
او غدیری ست،غدیری که خمش مغتصب است
هدایت شده از حمید .م
به مناسبت هفته #دفاع_مقدس
عقده خیبر‼️
جنگ ما با سپه کفر ، برادر، باقیست
گرچه مرحب سپر انداخته. خیبر باقیست
به سلامت بگذشتید گر از بدر و احد،
نهروان و جمل و فتنه اکبر باقیست
گرچه رستید ز صدام و ز صد دام بلا
هان دو صد دام دگر باز به معبر باقیست
راه هموار شده گرچه پس از فتح مبین
لیک صد گردنه تا منزل دلبر باقیست
دین و فرهنگ تو را کرده نشان خصم دنی
جنگ در عرصه ای از وهم فراتر باقیست
سنگر جنگ دگر کیسه شن نیست . دلا
جنگ در مدرسه و مسجد و منبر باقیست
نیستند اسلحه جنگ دگر توپ و تفنگ
جنگ با اسلحه غیرت و باور باقی ست
غافل ای دل مشو از توطئه خصم که چون،
عقده خیبری خصم بد اختر باقی ست
خفته هرچند مغیره به دل خاک سیه
فتنه جعل احادیث پیامبر باقی ست
دولت آل امیه شده هرچند فنا
نسل آن فرقه گمراه ستمگر باقی ست
شد به لعن ابدی گرچه معاویّه دچار
عَلَم فرقه آن تفرقه گستر باقی ست
عمرو عاص آمده واصل به درک گر چه ، ولی
اثر فتنه آن رذل فسونگر باقی ست
گرچه باری حکمیت شد و بوموسی مرد
ننگ کج فهمی آن احمق اشعر باقی ست
شد خوارج متلاشی و نشد فتنه خموش
همچنان ننگ خروج از صف لشکر باقی ست
کاخ سبز ستم هرچند که ویرانه شده
کیش سفیانی و فریاد ابوذر باقی ست
پشتگرم است به تزویر و زر و زور . عدو
در رگ شیعه ولی غیرت صفدر باقی ست
گوی با خصم که بر قدرت خود غره مشو
که نه فرعون و نه نمرود و نه آذر باقی ست
عاقبت هیتلر و چنگیز و نُرُن هم مردند
نه ز کسری اثری هست . نه قیصر باقی ست
خشکد آن رود که از بحر جدا افتاده
وصل دریا شد اگر قطره چو گوهر باقی ست
آل سفیان همگی ابتر و بی نسل شدند ،
لیک تا روز جزا میوه کوثر باقی ست
خبری نیست کنون هیچ ز بوجهل و لهب
سطوت حمزه و آوازه جعفر باقی ست
شد نگون قصر ابو عامر ، همان کفر و ضرار
لیک فوز و شرف حنظله یکسر باقی ست
غاصبین را نبوَد هیچ به دوران اثری
عجبا . خدمت با عزت قنبر باقی ست
نام نیکی دگر از طلحه نمانده ست و زبیر
هیبت شیروش مالک اشتر باقی ست
سالها گرچه گذشته ست ز صفین و جمل
یاد عمّار بلاجوی دلاور باقی ست
اثری نیست نه از شمر و نه اشعث . نه شبث
عزّت حرّ و حبیب بن مُظاهَر باقی ست
دیده تاریخ سفیران بسی . لیک فقط ،
شهرت مسلم و قیس بن مسهّر باقی ست
کوفه هرچند پشیمان شده از غدر و جفا
ناله و چاه و غم غربت حیدر باقی ست
کربلا گرچه زیارتگه احرار شده ،
داغ تنهایی آن سرور بی سر باقی ست
شد خرابه اگر آباد و شب شام سیه
قصّه بی کسی زینب مضطر بافی ست
ای که از همت تو گشته عدو خوار و زبون ،
خیز تا صبح ظفر یک تک دیگر باقی ست
کاروان شهدا رفت و به مقصود رسید
آی جامانده ، بپا ! فرصت آخر باقی ست
گوی بیهوده و بیخود نزند لاف عدو ،
تا ابد منطق حق . منطق برتر باقی ست
نیست از سیل بلا هبچ غمی ما را ، چون ،
دست حق بر سر ما سایه رهبر باقی ست
گرچه صد زخم ز بیداد فتن برتن ماست ،
سر ما را رمق دشنه و خنجر باقی ست
دل قوی دار حمید ، از بد ایّام مرنج
نظر مرحمت شافع محشر باقی ست
🌺#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد
جولان صوفیان در آسمان شعر دفاع مقدس‼️❗️ 🍂
سلام علیکم
سال ها قبل در شهر مقدس قم کنگره شعر دفاع مقدس برگزار شد .
یک صوفی ، شعری با عنوان ( من چهارشنبه هستم ) خواند و به محض تمام کردن عنوان شعرش ، صدا به چه چه و به به بلند شد .
شاعر باردیگر گفت : من چهارشنبه هستم و باز همان چه چه و به به !
چهار بار این کار تکرار شد تا اینکه خود شاعر با اشاره از مریدانش خواست تا ساکت شوند .
ادامه داد : چرا چهار شنبه نباشم ؟
عصرهای چهارشنبه عطر شراب ارغوان شانزه لیزه خیابان های پاریس را پر می کند .... !!!
۹ تن از شعرای عزیز شعر خواندند و پس از آن صاحب عنوان " پدر شعر آئینی " پشت تریبون رفت و در وقتی معادل تمام وقت مجموع آن نه نفر شروع به انتقاد از شعرخوانان کرد که یکی از آن انتقادات این بود که چرا بر خلاف گذشته ، واژه های عاشورا و کربلا و ...در لابلای اشعار کمتر دیده می شود ؟
و انصافا خیلی تند شاعران حاضر را ملامت نمود .
چیزهایی گفت که من احساس کردم شعر مرا خوانده و تحت تاثیر آن ، آنچنان واژه بازی می کند .
جلسه تمام شد و پس از تقسیم سکه های منتخبین که کسی جز همان صوفی مهمان نبود ، مریدان و متاسفانه مدیران جلسه دور استادشان حلقه زده و طنین استاد استادشان فضای جلسه را پرکرده بود .
بنده هم فرصتی پیدا کردم و بر خلاف خلقیاتم و البته به احترام آن جمع گفتم : استاد ، کدامیک از این انتقادهایی که از شعرا کردی در شعر من نبود ؟
استاد که گویا منتظر این سوال بود ، در حضور آن جمع کیفش را باز کرد و فایل اشعاری را که برای داوری فرستاده بودند در آورد و با نشان دادن یک بیت از شعر بنده که زیرش قلم قرمز کشیده شده بود ، به علامت تعجب و تمسخر پرسید : تو هم ادعا می کنی که شاعری ؟
ببین ،ببین ، آبروی هرچی شعر و شاعریه بردی !
در آن بیت دو واژه طلوع و نیمه شب بود که زیرش قلم قرمز کشیده شده بود .
جناب استاد با نشان دادن آن دو واژه ، صدایش را بلند کرد تا همه بشنوند و دوبار تکرار کرد : آقای مدعی شاعری ! چرا نفهمیدی واژه طلوع با نیمه شب غریبه است ؟
و چند نفر دیگر هم از آن حلقه متراکم اطراف با جنباندن سرهای مبارکشان به علامت تایید سخنان استادشان و تمسخر ادعای شاعری بنده ادای دین نمودندتا مبادا ننگ بی تفاوتی و ترک تعاون در کار خیر بر پیشانیشان حک شود .
و اما حقیقت آن بیت چه بود ؟
در مرحله سوم عملیات والفجر ۴ در تپه ای موسوم به شیخ گِزنشین که هدف ما بود ، به خاطر شرائط خاص عملیات که دشمن دو مرحله عقب نشسته بود ، فرصت مین گذاری کلاسیک نکرده و مین های فسفری و والمری را فله ای کارگذاشته و تله های مین ها را با سیم به هم وصل کرده بود .
یک نوجوان بسیجی که آرپی جی زن بود ، سنگری را که تیرهای دوشکا از آنجا ما را ( بچه های گردان سیدالشهدای لشکر ۳۱ عاشورا ) می زد ،نشانه گرفت .
در این لحظه یک گلوله دوشکا درست بین دو ابروی آن بسیجی نوجوان نشست ،
بسیجی افتاد و چون دامنه تپه شیب تندی داشت با ضربه گلوله چنان بر زمین غلطید که پایش به تله مین ها گیر کرد و به یکباره حدود ۴۰ مین منور و حدود بیست مین جهنده روشن شد و فضایی به شعاع حدود هشتاد متر مثل روز روشن شد .
بنده در آن شعر که منظومه خاطرات خودم از عملیات ها با عنوان *داغ دل*بود آورده بودم:
داغ طلوع نیمه شب شیخ گزنشین ،
قبل از طلوع فجر ، پس از انفجار مین .
وقتی جناب استاد در حلقه شاعران شعر دفاع مقدس با تمسخر به من گفت : آبروی هرچی شعر و شاعری را بردی ،چرا نفهمیدی طلوع و نیمه شب غریبه اند ؟ ! و کسی هم متعرضش نشد ، چنان حال بدی به من دست داد که به صراحت می گویم نه هنگام درمحاصره افتادن در فکه و نه در وقت مواجهه با تانکهای بیشتر از نفرات مان در شلمچه و نه در نبرد مشت و سندان کنار دریاچه نمک ، آنگونه بدحال و درمانده شده بودم و نه در نبردهای تن به تن دره قاسملو .
فقط از صمیم دل یک آه کشیدم و بدون آنکه چیزی بگویم ، از اینکه داوری و ریل گذاری شعر دفاع مقدس را آنگونه آدم ها قبضه کرده اند واقعا تاسف خوردم و با خود گفتم که چه شده که کسی که نمی تواند بفهمد که وقتی چهل مین منور همزمان منفجر شود ، طلوع شعری ( مجازی شبیه حقیقت ) اتفاق می افتد ، متولی شعر دفاع مقدس می شود ؟
البته هر شاعر مبتدی هم با مشاهده مصرع دوم آن بیت که قرینه بسیار آشکاری برای فهم موضوع دارد،متوجه می شود که منظور من از طلوع چه بوده است . ( صراحت مصرع دوم را دقت فرمایید ... قبل از طلوع فجر ، پس از انفجار مین )
خلاصه در کنگره ای با آن عنوان که بودجه اش از سه مجرای مستقیما مرتبط با خون شهیدان تامین می شد ، اینگونه پلشتی شعری اتفاق افتاد و یک استاد شعر صوفی صفت در کمال ناجوانمردی و بدون سند ( که نه ، با کج فهمی شیادانه ) ، نامقدس بودن داوری شعر دفاع مقدس را به منصه ظهور رساند .
و عجیبتر اینکه موازین و قواعد داوری را هم آنگونه افراد وضع می کنند .🍂
حاج حمید
جاماندگان از قافله عشق 🦋
جولان صوفیان در آسمان شعر دفاع مقدس‼️❗️ 🍂 سلام علیکم سال ها قبل در شهر مقدس قم کنگره شعر دفاع مقد
سلام
دفاع مقدس نیز همانند
مظلومیت امیرالمونین ع و اهل بیت. ع
مظلوم واقع شده
امید است رزمندگان پیشکسوت
از مجاهدت های بی بدیل و حماسه های مجاهدان این دوران روایت
کنند تا مگر دریچه ای هرچند اندک به دوران دفاع مقدس برای نسل های امروز و آینده باز شود
روح پرفتوح همه شهدا شاد
اللخصوص
سید شهیدان اهل قلم
شهید آسید مرتضی آوینی
در این عرصه در صف اول بود
و در این راه نیز آسمانی شد
#دفاع_مقدس_ایران_سربلند_
#همه_نسلها_مدیون_شهداجانبازان_و رزمندگان و مجاهدان دوراندفاع_مقدس
هستند
🍁🍂🥀💧
خون خود را🥀🍂🍁💧
بر زمین میریزم تا شاید کسی
به هوش بیاید، تا مگر وجدانی بیدار شود
ولی افسوس که منافع مادی و حُبِ حیات
همه را به زنجیر کشیده است!
#شهید_مصطفی_چمران
🍁🍂🥀💧
یاسر .یاسر، مهدی🍂🍁💧
یاسر بگوشی؟
مهدی جان به گوشم.📞
یاسر جان به بچه ها بگو :خط به خطی که تو فضای مجازی می نویسن رو
همه شهدا می بینن! !📞
🍃و لا تحسبن الذین قتلوا في سبيل الله امواتا بل احیاعند ربهم یرزقون|🍃
#تقوای_مجازی_اخلاق_شهدایی
یک روز جبهه رفتن!🍂🍁🍁🍂💧
💥 اهمیت جبهه رفتن
🍃پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم):
🔺غُدْوَةٌ او رَوحَةٌ فی سبیلاللهِ خیرٌ مِنَ الدّنیا وَ مافیها.
🍃یک بار در راه خدا به جبهه رفتن، از کل دنیا و آنچه در دنیا است بهتر و والاتر است.
📚(مستدرک.،ج 11 ص 14)
این حدیث افتخاریست
برای مجاهدان پیشکسوت دفاع
مقدس
🍁🍂💧
زوزه گرگ !!!
🍁🍂🍂💧
السلام و علیک یاروح الله و
علی الشهداء الذین بذلوا مهجتهم دونک
روایت عشق و ابتلا
روزی وطن جولانگه اهریمنان بود ،
ایران اسیر پنجه های کرکسان بود .
کاشانه مان آن روز آماج فتن بود ،
گلزار عشق آکنده از زاغ و زغن بود .
از چارسو تهدید می شد خاک ایران ،
روباه می زد پرسه در اقلیم شیران .
آن روز پیدا بود اینجا پوزه گرگ ،
♦️از دور می آمد صدای
♦️ زوزه گرگ .
می دادجولان خوک در این خاک زرخیز ،
فصل وطن بود آن زمان . پائیز پائیز .
در خاک ما آن روز آتش شعله ور بود ،
هرسوی صحبت. صحبت خوف وخطربود
کفر و نفاق و شرک باهم یار بودند ،
با هم به قصد محو ما همکار بودند .
می خواست دشمن ریشه مان را قطع سازد
بر شاخ و برگ میهن . آنگه دست یازد .
قانع به چیزی . جز زوال ما نمی شد ،
او .جز به محو نام ما . ارضا نمی شد .
ما را نبود آن روز . غیر از جنگ چاره ،
ور نه . نمی ماند از وطن جز سنگواره .
آری . دفاع از خانه واجب بود ما را ،
می خورد ور نه . گرگ . ما را . آشکارا .
با خصم باید جنگ می کردیم . ناچار ،
چاره نبود آن روز ما را . غیر پیکار .
در غیر آن صورت وطن را سیل می برد ،
بلبل ز هجران گل و گلزار می مرد .
درغیر آن صورت وطن صد پاره می شد ،
مرغ غزلخوان چمن . آواره می شد .
ما را مسلّم بود . یک ره . در نهایت ،
مردن به عزّت . یا که ماندن با مذلّت .
ما زین دو ره . مردن به عزّت را گزیدیم ،
از ننگ و عار خواری و ذلّت رهیدیم .
اسباب عزّت بود تنها . جنگ . آن روز ،
تسلیم گشتن . بود قطعا . ننگ . آن روز .
جنگی که یک سویش جهان کفر و کین بود
یک سوی . تنها . ملتی عزم آهنین بود .
یک سو مسلح . دشمنی تا بیخ دندان ،
سویی دگر . تنها سلاحش بود . ایمان .
یک سوی توپ و تانک و موشک داشت بسیار
یک سو سلاحش بود .تنها . عشق و ایثار
آن روز . آری . روز خوف و امتحان بود ،
روز محکّ ادّعای داعیان بود .
آن روز بعضی ها . تقدّس . پیشه کردند ،
در شوره زار خود فریبی . ریشه کردند .
بعضی دگر . کنج مذلّت . برگزیدند ،
چون موش ها. در لانه های خود خزیدند
سوراخ موش آن روز می جستند بعضی ،
سجّاده با نیرنگ می شستند بعضی .
بعضی ولی. بر تن لباس رزم کردند ،
عزم دفاع از دین و میهن جزم کردند .
یعنی . به امر پیشوا . لبّیک گفتند ،
مس های جان .در کوره ای زرّینه سفتند .
تنها . بسیجی بود میداندار . آن روز ،
با پاسدار و ارتشی . رهوار . آن روز .
تنها بسیجی بود و یک دنیا حرامی ،
عزّ و شرف می جست در گمنام نامی .
از پا . فتاد او . تا . ز پا . میهن . نیفتد ،
تا خاک ما در دست اهریمن نیفتد .
سر داد . تا . یک موی . از ما . کم نگردد ،
خم گشت او . تا . قامت ما .خم نگردد .
او . داد جان . تا طفل میهن .جان بگیرد ،
سر .داد . تا .ایران .سر و سامان بگیرد .
آری ، به یمن همّت آن رادمردان ،
رستیم ما . از دام موج و خشم طوفان .
سینه . سپر کردند . تا . ایمان بماند ،
تا . نام پر آوازه ایران بماند .
یاران : مبادا . از شهیدان دور گردیم ،
وز دیدن . نور ولایت . کور گردیم .
داغ هزاران لاله . ما در سینه داریم ،
ما . با جهالت . کینه ای دیرینه داریم .