eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
674 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
من کارگرم شغل شریفم این است گاهی سبک است گاه هم سنگین است راضی به رضای حضرت دادارم هرچند که مزد کم ولی شیرین است 👤
خلیفة الله👆 یعنی همین ها سفره که پُرواضح است سفره دل وا کنید رمز و رموزش بگید اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
السلام علیک یا اباصالح المهدی حسرت دیدار یوسفا از غم هجران تو تا کی سوزیم ؟ تا به کی دیده ی بی سو شده بر در دوزیم ؟ تا به کی حسرت دیدار بماند در دل ؟ تا به کی باغ امل باد چنین بی حاصل ؟ تا به کی عاشق شیدای تو دلخون گردد ؟ تا به کی دیده ی لیلای تو مجنون گردد ؟ تا به کی سهم زلیخای تو هجران باشد ؟ تا به کی قسمت عذرای تو حرمان باشد ؟ تا به کی اهل جفا اسب تبختر تازند ؟ تا به کی اهل وفا با غم هجرت سازند ؟ تا به کی زاغ و زغن صدر چمن بنشینند ؟ بلبلان چمنت خوشه ی حرمان چینند ؟ تا به کی شب پره ها ماه شبستان باشند ؟ شیرها شاهد جولان شغالان باشند ؟ تا به کی چشم محبان تو باشد گریان ؟ تا به کی قسمت ما باد فقط آه و فغان ؟ تا به کی شیعه خورد خون دل و زخم زبان ؟ تا به کی فخر فروشند به ما اهرمنان ؟ تا کی این کشتی طوفان زده در گل ماند ؟ قمری دلشده ات نوحه ی هجران خواند ؟ تا به کی صحن سرای دل ما ویران باد ؟ سینه ی منتظران چند چنین سوزان باد ؟ آخر این قافله را قافله سالار تویی ؟ آخرین حجت موعود علمدار تویی ؟ کی شود قامت سرو تو نمایان . آفا ؟ کی شود مهر جمال تو فروزان . آقا ؟ کی به اعجاز نگاهت دل ما شاد شود ؟ کی " حمید " از قفس تنگ تن آزاد شود ؟ 🖌جانباز دفاع مقدس حاج حمید مصطفی زاده
🌹تواضع:👇 ❣️برای سخنرانی به یکی از نهادها اومده بود. وقتِ نماز برا تجدیدِ وضو رفتم دستشویی. درِتوالتِ اول رو باز کردم دیدم کثیفه ، برا همین رفتم توالت دوم و.... 🍁همزمان با من حاج آقا شاه آبادی هم وارد دستشویی شد، در ِتوالت اول که کثیف بود رو باز کرد ، اما به جای اینکه بره سراغ توالتِ بعدی، عبا و قبایش رو بیرون آورد، آستینِ لباسش رو بالا زد و توالت رو حسابی‌تمیز‌ کرد. حاج آقا شاه آبادی اون موقع نمایندۀ مجلس بود...😇👌 خاطره ای از روحانی شهید مهدی شاه آبادی منبع: سالنامه یاران ناب 1389 دعوتید به کانال شهدا 🔴 هر چه شما نفرمایید!* 🌹 زمانی که ایشان(شهید حجه الاسلام مهدی شاه آبادی ) را گرفته بودند، با مأموران ساواک خوب مبارزه می‌کرد. به برادرم گفته بودند: «آقا عمامه‌تان را بردارید.» پاسخ داده بود: «عمامه را برنمی‌دارم.» هر چه اصرار می‌کنند که عمامه را بردارید، می‌گوید: «نه، خودتان بیایید و بردارید.» افرادی که در آنجا بودند، جرأت این کار را پیدا نمی‌کنند. ♦️ زمانِ سرلشکر علوی‌مقدم بود. رئیس کمیته آن موقع کشیک بوده و با سرلشکر تماس می‌گیرد. می‌گوید: «فلانی را گرفته‌ایم و می‌خواهیم او را به زندان ببریم، اما عمامه‌شان را بر نمی‌دارند. تکلیف ما چیست؟» علوی مقدم می‌گوید: «مشکلی ندارد، با عمامه داخل زندان بروند.» بلافاصله شهید شاه‌آبادی عمامه را برمی‌دارد و روی زمین می‌گذارد. یعنی برای مبارزه، اگر او اجازه داد من با عمامه بروم، بر خلاف دستورش، عمامه را خودم برمی‌دارم. خاطره ای از روحانی شهید مهدی شاه آبادی راوی: برادر شهید – حسن شاه‌آبادی 🌹بمناسبت سالروز شهادت 🕊شادی روحشان صلوات شهید حجت الاسلام مهدی شاه ‏آبادی، روحانی مبارز و نماینده مردم تهران در دوره دوم مجلس شورای اسلامی که سرانجام در تاریخ ششم اردیبهشت ۱۳۶۳ هنگام بازدید از جبهه‏‌های جنگ تحمیلی در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ متجاوزان بعثی به شهادت رسید... ره آیت الله شاه آبادی پسر آیت الله العظمی شاه آبادی ره: 🔻 از دورانی که در نجف در خدمت حضرت امام قدس سره بودم، خاطرهٔ جالبی را به یاد دارم. قبل از تشریف فرمایی امام به نجف، شبی در خواب دیدم که در ایران، آشوب و جنگ است، مخصوصا در خوزستان. سر تمام نخلهای خرما یا قطع شده بود و یا سوخته بود، و در این جنگ یکی از نزدیکان من شهید شده بود -و التبه بعدها برادرم حاج آقا مهدی در جنگ شهید شد- جنگ که خیلی طولانی شده بود، با پیروزی ایران تمام شد. در تمام مدت خواب، من چنین تصور می‌کردم که جنگ میان حضرت و دشمنانش است. وقتی که جنگ تمام شد، پرسیدم « آقا علیه السلام کجایند؟» طبقهٔ بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق داشت. یکی درسمت راست و دیگری در سمت چپ، من به آنجا رفتم و خدمت حضرت مشرّف شدم و عرض ادب کردم. 🔻 در همین حین از خواب بیدار شدم. پس از تشریف فرمایی امام به نجف، این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند: «این جریانها واقع خواهد شد.» عرض کردم: «چطور آقا؟» فرمودند: «بالاخره معلوم می‌شود این بساط.» من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: «من یک نکته به تو می‌گویم ولی باید تا زمانی که من زنده هستم، جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت مرحوم والدت بودم، بسیار به ایشان علاقه داشتم، به طوری که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمی‌دانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را بیان کردند. حالا البته زود است و تا آن زمان که این مسیر شروع شد، زود است، اما می‌رسد. 🔻 این حرف امام تا وقوع انقلاب و پس از آن و نیز جنگ ایران و عراق به یاد من نماند، یعنی اصلا آن را فراموش کرده بودم. تا اینکه زمان جنگ فرا رسید. در طول جنگ من بارها به جبهه رفتم. در یکی از این سفرها بود که ناگهان چشمم به نخلستانهایی افتاد که سرهای نخلها یا قطع شده و یا سوخته بودند. در آن زمان به یاد همان خواب افتادم و صحبتهایی که امام در خصوص آن فرموده بودند. 🔻 اوضاع تقریبا همانطور که دیده بودم، پیش رفت تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۶۳ برادرم حاج آقا مهدی به شهادت رسید و دوباره به یادم آمد که حضرت امام فرموده بودند که تمام جریانهای خواب من اتفاق خواهند افتاد. منبع: به نقل از پا به پای آفتاب، ج۳، ص۲۶۰.
السلام علیک یا اباصالح المهدی حسرت دیدار یوسفا از غم هجران تو تا کی سوزیم ؟ تا به کی دیده ی بی سو شده بر در دوزیم ؟ تا به کی حسرت دیدار بماند در دل ؟ تا به کی باغ امل باد چنین بی حاصل ؟ تا به کی عاشق شیدای تو دلخون گردد ؟ تا به کی دیده ی لیلای تو مجنون گردد ؟ تا به کی سهم زلیخای تو هجران باشد ؟ تا به کی قسمت عذرای تو حرمان باشد ؟ تا به کی اهل جفا اسب تبختر تازند ؟ تا به کی اهل وفا با غم هجرت سازند ؟ تا به کی زاغ و زغن صدر چمن بنشینند ؟ بلبلان چمنت خوشه ی حرمان چینند ؟ تا به کی شب پره ها ماه شبستان باشند ؟ شیرها شاهد جولان شغالان باشند ؟ تا به کی چشم محبان تو باشد گریان ؟ تا به کی قسمت ما باد فقط آه و فغان ؟ تا به کی شیعه خورد خون دل و زخم زبان ؟ تا به کی فخر فروشند به ما اهرمنان ؟ تا کی این کشتی طوفان زده در گل ماند ؟ قمری دلشده ات نوحه ی هجران خواند ؟ تا به کی صحن سرای دل ما ویران باد ؟ سینه ی منتظران چند چنین سوزان باد ؟ آخر این قافله را قافله سالار تویی ؟ آخرین حجت موعود علمدار تویی ؟ کی شود قامت سرو تو نمایان . آفا ؟ کی شود مهر جمال تو فروزان . آقا ؟ کی به اعجاز نگاهت دل ما شاد شود ؟ کی " حمید " از قفس تنگ تن آزاد شود ؟ 🖌جانباز دفاع مقدس حاج حمید مصطفی زاده
جاماندگان از قافله عشق 🦋
شهدای مدافع حرم با دستان بسته تکه تکه شده در خاک مدفون شدند تا ما سلامت بمانیم در آرامش و با دستانی باز یاد مان باشد هستیم
بهشتیان از چهرشان معلوم است انشاالله روزهای نیاز دست مارا بگیرند
سیّدشهیدان اهل قلم آ سیّد مرتضی آوینی 👇 من در فروپاشی تمدّن غرب بیشتر به تحوّل درونی غربی‌ها امیدوارم تا جنگی رو در رو که میان شرق و غرب و یا اسلام و غرب روی دهد... ♻️غرب از درون خواهد پوسید و در خود فرو خواهد ریخت و چون عقربی در محاصره‌ی آتش، خود را نیش خواهد زد و خواهد کشت.
جاماندگان از قافله عشق 🦋
🍃اللهم صل علی محمد وآل محمد🍃