در فتنه ها عمار شو 🍃🍃🍃
از خواب ناز عافیت بیدارشو بیدارشو
ازمستی غفلت درآ.هشیارشو هشیارشو
اسب فضیلت زین نما.صحن بصر آذین نما
همسنگر احرار شو . همخانه ابرار شو
دلق ریا را پاره کن . بنیان کین برکن ز بن
بنگر به عبرت راه را . با رهروان رهوار شو
هم سینه را سینا نما.هم دیده را بینا نما
آنگه بیا چون اهل دل دلداده دلدار شو
بسپار دل بردلبران.دمساز شو با مهتران
دیو هوا را خوار کن.بر چشم دشمن خار شو
قید تعلق را بزن.بنیان خودخواهی بکن
بردار دست از جان و تن.چون ما ز من بیزار شو
وقت هجوم فتنه ها چشم بصیرت بازکن
سرکش شراب معرفت.وز عشق حق سرشار شو
خواهی نلغزد پای تو در منجلاب فتنه ها
اشخاص را شاخص مکن.و اندر پی معیار شو
در فتنه چون ابن اللبون مگذار دوشندت لبن
هرگز سواری هم مده.همت نما.طرّار شو
وقت دفاع از عدل و حق دل کن مصفا چون اویس
یا مثل حجربن عدی.رسواگر اشرار شو
چون هاشم بن عتبه شو.چابک سوار و تیزبین
یا مثل عمرو بن حَمَق اسطوره اعصار شو
چون ابن هانی باش تا مولا ز تو راضی شود
یا چون خزیمه شاهدی صادق در این بازار شو
مثل ابواالهیثم بزن بر قلب اردوگاه کین
یا همچنان ابن بُدَیل آئینه اسرار شو
پرواز می کن تا خدا با بال های ابتلا
هان! البلاءُ للولا. میثم صفت تمّار شو
طی کن طریق ابتلا،با توسن عشق ولا
دل بر کن از دار فنا. چون بوذر غفّار شو
یا چون کمیل و صعصعه اسرار مستی فاش کن
یا چون رُشَید شیردل بر دار رو سردار شو
برزن به رسم بیدلی.رطل تولای علی
مجنون لیلای ولی.مالک صفت سالار شو
عزمی چو او سِتوار کن.دفع شر اشرار کن
گه خدمت سالار کن .گاهی سپهسالار شو
آوارشو بر یاغیان.برکن نقاب از چهره شان
رسوا کن اهل بغی را.عمّارشو. عمّارشو
یا در مصاف اهرمن بگذر ز هفتاد و دو تن
یا ذوالفقار لافتی در کام زینب وار شو
چون عابس از سر درگذر هنگام طوفان خطر
یا جان به کف عبّاس گون گلواژه ایثار شو
مثل بُریر با وفا حق را به جان یاری نما
یا چون حبیب باصفا محبوبه دادار شو
یا چون وهب سر ساز پا.یا حرّگون جبران نما
یا چون زُهیر تیزتک شمشادگون سِتوار شو
چون محتشم آواز کن . تا بیکران پرواز کن
ترجیع بندی ساز کن. هر کربلا تکرار شو
یا با همای رحمتی چون شهریار اعجاز کن
یا عقده دل باز کن چون دعبلِ اشعار شو
باشد "حمید" خسته دل محتاج احسانت علی،
قربان دستانت. ولی . مرحب فکن . کرّار شو
وصف 🍃🍀☘🍂🍁🥀💧
امیرالمونین علی علیه السلام
بهتر آن باشد که وصف مهتران ،
گفته آید در حدیث دیگران
آمد از شبلی شمیّل این چنین رطل گران :
چون علی زادن به کل عالم عاجز مادران
عقمت النساء ان یلدن مثل علی بن ابی طالب
جناب عمر هم همین جمله را گفته بود و فقط به جای عقمت ، عجزت افاضه نموده
گفت جرداق مسیحی می سزد ای روزگار
گر بیاری هر زمان مثل علی یک رهگذار
ماذا علیک یا دنیا ، لو حشدت قواک و اعطیت فی کل زمن علیا بعلمه و عقله و ذی فقاره
چه می شد ای دنیا ،
همه کارهاتو تعطیل می کردی و همه نیروهات رو جمع می کردی و در هر دوره ای یکی مثل علی در علم و عقل و ابهت و شجاعتش به عالم تحویل می دادی .
راستی می دانید یکی از بزرگترین فضائل امیرالمومنین ( علیه السلام ) را عایشه به تنهایی نقل کرده ؟
پس از قسم دادن مسروق ، عایشه را ، و پس از آنکه عایشه به واسطه رسواشدن دروغگویی عمروعاص که برایش نوشته بود حرقوص بن زهیر (ذی الخویصره ، بنیانگذار قبیله انحرافی و متحجر خوارج ) را او در اسکندریه مصر کشته
گفت : ( با اشاره به قبر رسول الله ) ، دیگر هیچ چیزی از آنچه در دل دارم ( کینه و عقده و حسادت و..) مانع از این نمی شود که بگویم : روزی پیامبر ، حرقوص را با چند تن از یارانش دید و فرمود :
به درستی که اینها بدترین مخلوقات خدایند و آنها را ( خیر الخلق من بعدی ) بهترین مخلوقات خدا پس از من به قتل می رساند .
ذی الخویصره را امیرالمومنین ( علیه السلام ) در کنار رودخانه ای که به قسمت بالایش تامر و قسمت پایینش نهروان می گفتند ، کشت .
✍جانباز دفاع مقدس
حاج حمید مصطفی زاده
امیرالمونین علی علیه السلام
خود عدل بود 🍂🍁🥀💧
من اگرچه بندگی را به خدا رسانده باشم،
همه بنده ام خدایا
به تو می رسد خدایی...🍀
#شهریار🍃
استادملک سخن
روحش شاد یادش گرامی
هدایت شده از حمید .م
تقدیم محضر همه رهروان راه پرپیچ و خم مقاومت در برابر استکباریان عالم
در آستانه فرارسیدن هفته دفاع مقدس
یاد یاران
همواره باقی باد باید یاد یاران
یاد شقایق صورتان دشت عرفان
آن ماه رویان دلیر سرو قامت
شیران روز و زاهد شب های خلوت
یاد کبوترهای بال و پر شکسته
پروانه های عاشق از خویش رسته
یاد پرستوهای خونین بال عاشق
یاد سبکبالان عاشقتر ز وامق
یاد سیاوش های بی پروای میهن
یوسف جمالان عفیف و پاکدامن
آن واقعی عشّاق تاریخ حقیقت
رامین و خسروهای ملک واقعیت
اسطوره های عشق و ایثار و شهادت
سرمست مستان سبوی استقامت
آنها که تا در قصرشیرین پا نهادند
فرهاد را در عشق بازی جا نهادند
آنها که تا رقص جنون آغاز کردند
چشمان مجنون را به حیرت باز کردند
آنها که نام عشق را پاینده کردند
مردند ، اما زندگی را زنده کردند
آنها که بی پر تا ثریا پر گشودند
آنها که بی سر سر به اوج عرش سودند
آنها که هر شب چون شفق خونبار خفتند
هر صبح اما غنچه سا از نو شکفتند
آنها که حتی خستگی را خسته کردند
دل های عاشق را به خود دل بسته کردند
آنها که شد خون گلو ، آب وضوشان
بود از الستین جام پرباده سبوشان
آنها که از اروند بی پروا گذشتند
بی بال و پر گشتند ، از ره برنگشتند
آنها که بر خون و جراحت خنده کردند
آنها که حتی شرم را شرمنده کردند
یارب مدد ، ما نیز چون آنان بمیریم
ماَوا به اوج قله ی عرفان بگیریم
خواهد "حمید" از درگهت یا رب شهادت
مرگی شرافتمند ، مرگی با سعادت
جاماندگان از قافله عشق 🦋
تقدیم محضر همه رهروان راه پرپیچ و خم مقاومت در برابر استکباریان عالم در آستانه فرارسیدن هفته دفاع م
علمداران سرزمینم ایران🎋🎋🎋🥀
آنها که از اروند بی پروا گذشتند
🍂🍁🥀💧
بی بال پر گشتند ؛از ره برنگشتند
🍃دورد خدا بر شهداء دفاع مقدس 🍃
تقدیم به جاماندگان از قافله عشق 🦋🦋🦋
بر خاک افتادند که 🍂🍁🥀💧
خاک ندهندتقدیم محضر همه رهروان راه پرپیچ و خم مقاومت در برابر استکباریان عالم
در آستانه فرارسیدن هفته دفاع مقدس
یاد یاران
همواره باقی باد باید یاد یاران
یاد شقایق صورتان دشت عرفان
آن ماه رویان دلیر سرو قامت
شیران روز و زاهد شب های خلوت
یاد کبوترهای بال و پر شکسته
پروانه های عاشق از خویش رسته
یاد پرستوهای خونین بال عاشق
یاد سبکبالان عاشقتر ز وامق
یاد سیاوش های بی پروای میهن
یوسف جمالان عفیف و پاکدامن
آن واقعی عشّاق تاریخ حقیقت
رامین و خسروهای ملک واقعیت
اسطوره های عشق و ایثار و شهادت
سرمست مستان سبوی استقامت
آنها که تا در قصرشیرین پا نهادند
فرهاد را در عشق بازی جا نهادند
آنها که تا رقص جنون آغاز کردند
چشمان مجنون را به حیرت باز کردند
آنها که نام عشق را پاینده کردند
مردند ، اما زندگی را زنده کردند
آنها که بی پر تا ثریا پر گشودند
آنها که بی سر سر به اوج عرش سودند
آنها که هر شب چون شفق خونبار خفتند
هر صبح اما غنچه سا از نو شکفتند
آنها که حتی خستگی را خسته کردند
دل های عاشق را به خود دل بسته کردند
آنها که شد خون گلو ، آب وضوشان
بود از الستین جام پرباده سبوشان
آنها که از اروند بی پروا گذشتند
بی بال و پر گشتند ، از ره برنگشتند
آنها که بر خون و جراحت خنده کردند
آنها که حتی شرم را شرمنده کردند
یارب مدد ، ما نیز چون آنان بمیریم
ماَوا به اوج قله ی عرفان بگیریم
خواهد "حمید" از درگهت یا رب شهادت
مرگی شرافتمند ، مرگی با سعادت
✍شاعر عاشورایی
جانباز حاج حمید مصطفی زاده
🍁🍂🥀💧
به مناسبت روز بزرگداشت شعر و ادب فارسی و جناب شهریار بزرگوار:
شهریار و راه سوم
پیشسخن؛ یکی از حسرتهای بزرگ زندگی نگارندهی این یادداشت ندانستنِ زبانِ ترکی است. نوشتن از شهریار و شعر او قطعاً برای چون منی گران است و این نقص زبانی بر آن خواهد افزود. اما سعی خواهد شد تا با نگاهی متفاوت و از زاویهای که در توان حقیر است عرض ادبی کنیم به شهریار ادب فارسی به مناسبت روز بزرگداشت زبان و ادب فارسی.
سِحری که در ترانهی خواجهست ای فلک
یک لحظه هم به زمزمهی شهریار بخش
***
نوشتن از قلم شهریار، بهجتِ قلم نگارنده است؛ گرچه قلمی نیست که برازندهی آن باشد. در دوراهی نوشتن و خواندن، شنیدن و دیدن، ماندن و رفتن ماندهام که چه بگویم از شاعری که استادِ انتخابِ بهترینها در میان دوراهیها بود. چه بنویسم از شاعری که راهِ ما را نیز در دو راهی خویش به انگشت اشارت نشان داده:
مرا بگذار و شعرم خوان که شاعر
شنیدن دارد و دیدن ندارد…!
و ما را به شنیدن سخنِ دل ریش میخواند نه دیدن خویش!
اما افسوس که قرنها گذشت و در حالیکه مخاطبِ شعر بزرگان ادب فارسی «او» بود - غائبِ غائبِ غائب - این مخاطب، به «تو» و سپس به «من» و در نهایت به «حال من» و حتی «شعر من» تنزل پیدا کرد!
آری! در روزگاری که از قلهی ادب فارسی دور و در دوراهی سنت و مدرنیته اسیر افتادیم، هر کس و ناکسی شاعر میشود و هر چه بخواهد به برکت صنعت چاپ و نشر، حتی با انگیزهی اقتصادی صرف، به اسم شعر و ادب فارسی منتشر میکند! به برکت رسانهها و آموزش جمعی نیز ذائقهی مردم را تغییر دادهاند و حال میگویند مردم اینچنین میخواهند!
اما شهریار!
یک بار نامش را در میان اعضاء نخستین کنگره نویسندگان ایران میبینیم و همین که میخواهیم تأسف بخوریم که چرا شهریار در چنین جمعی حضور دارد پشیمان میشویم. همانطور که جلال آل احمد را نیز در آن جمع میبینیم که صد البته بعدها توبه کردند و راه جدا نمودند از آن جمعی که تیشه برداشته بودند و بر ریشهی زبان و ادب فارسی میزدند!
شهریار گویی تعریفی موزون از انقلاب اسلامی در دو راهی سنت و مدرنیته است!
در زمانهای که سنتستیزی و تجددگریزی در اوج بودند، جامعهی ایران نیز میتوانست مانند بسیاری از کشورهای جهان به سمت یکی از این دو مسیر غش کند و تسلیم جبر تاریخ شود! اما روحاللهِ انقلاب هرگز پای در این دو راهی باطل نگذاشت و راه سوم که همان راه انقلاب بود را نشان داد و پیش رویِ مردم نهاد! راهی که نه سرسپردگی غرب در آن است و نه تحجر شرق!
شهریار نیز در عرصهی شعر و ادب فارسی چنین کرد! نه اسیر مدرنیته شد که پشت پا بزند به تمامِ تاریخ ادبیات و فرهنگ هزارسالهی این خاک، از رودکی و فردوسی گرفته تا سعدی و حافظ و صائب و بیدل! نه درجا زد و جاماند! بلکه ادب کرد و بر شانهی قلههای ادب ایستاد و خشتی بر خشتِ بنای زبان فارسی نهاد! خشتی ماندگار که چون دُرّۀالتّاجی بر سر شعر فارسی درخشان است.
و چه کسی بهتر از شهریار که مسحورِ خواجهی شیراز است و مستِ گلستان واژهها! گنجینهی شعر این مرز و بوم را در سینه دارد و قرار است به لطف بزرگی و لطافت روحش ظرفی شود برای مظروفی ناب! به ارث ببرد گنج پنهان شده در دامنهی این کوه برافراشته را.
شهریار نه چونان شاملوها و اساتید و شاگران و یارانشان بیهویت میشود و بر هست و نیست فرهنگ اصیل ایران اسلامی پشت پا میکوبد و نه چون برخی دیگر به تقلید محض میپردازد. هر چند شهریار میداند که تا رسیدن به اجتهاد باید مقلد بود، که همین نیز میشود!
سرانجام حاصل تمام شبزندهداریها و ریاضتها و عاشقیهای شهریار سبب میشود تا روحِ معنی را به مهار الفاظ دربیاورد و خلق شاهکار کند!
شهریار نیز مهمترین ویژگی بزرگان ادب فارسی را با خود دارد! پیش از آنکه شاعر شود حکیم میشود! پیش از آنکه شعرش بزرگ شود خودش بزرگ میشود! پیش از آنکه شعر بسازد خویش را میسازد و اینگونه است که سوز سخنش شعر میسازد و شعرش انسانساز میشود!
مقام معظم رهبری دربارهی او چنین میگوید: «دربارهی شهریار یک نکته اساسی وجود دارد که اگر ما بر آن تکیه کنیم به نظرم شایسته است. شهریار در دوران مهمی از زندگیاش (درحدود سی سال آخر زندگیاش) یک دوران عرفانی و معنوی بسیار زیبایی را گذراند و به انس با قرآن و معنویات و خودسازی پرداخت…»
شهریاری که محوِ شاگردیِ حافظ است از دنیا بریده! آنچنان که حتی سال تولدش را نیز اگر غلط ذکر میکنند برایش محلی از اعرب ندارد!
من پیر ماه و سال نیم یار بیوفاست (حافظ)
ادامه
از خویش نیز بریده است که میگوید:
چه اِصراری که اَسرارم بدانی
اگر سِرّ است، پرسیدن ندارد
مرا بگذار و شعرم خوان که شاعر
شنیدن دارد و دیدن ندارد…!
در دنیایی که همه در پی دیده شدن و شنیده شدن خویشاند انگشت اشارت شهریار به سوی اوست! اوئی که سرودن از جمالش و توصیف پردهی خیالش تمام رسالت شاعر است، اگر چه دنیا آن را رسالت شاعر نداند و برای دیگران هورا بکشد:
نقاش عزیز
این تابلو اگر خوب درآمد از کار
در موزهی روزگارها خواهد ماند
در آلبوم یادگارها خواهد رفت
بگذار «نوبل» به نور چشمان بدهند!
شهریار نورچشمیِ شاعران معاصر نشد اما نور شد در میانِ شعر تاریک معاصرینش!
آری نوبلِ دیده شدن را به شهریار و اساتیدش ندادهاند و اکنون مردمی داریم که نه شهریار میخوانند و نه سعدی و مولانا و حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی را.
دوستی چه زیبا میگفت که در دنیایِ کوتولهها شاعری بزرگ نمیشود مگر اینکه بزرگِ کوتولهها باشد! و چه زیباتر سرود:
میراث خود بگیر و به حرمت نگاه دار
چیزی بر آن فزای و از آن هیچ کم مکن
ملیت تو چیست جز آداب و جز سنن
سنتشکن، صیانت خود را شکسته است
اینکه قلهی ادب فارسی را رها کردهایم و در دامنهی آن سرگردانیم دلائل زیادی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
١. نظام آموزشی: از نظامی که در آن گلستان سعدی حذف میشود و شعر امثال ایرج میرزا و شاملو جایگزین آن میشود چه بگوییم؟ قرار است چه تعلیم و تربیتی در آن شکل بگیرد و چه انسانی را به جامعه تحویل دهد؟
٢. رسانه: نه تنها تا انقلاب ۵٧ که حتی تا کنون عناصر اصلی رسانهای در ایران در مراتب مختلف، میانهی خوبی با ادبیات اصیل فارسی نداشته و پیرو مکتب غربگرایان فارسیزبان بودهاند. با استفاده از قدرت رسانه شعرِ ضعیف و سخیف و بیهویت را در کنار تزئین موسیقی به جای شعر ناب فارسی به خوردِ مردم دادند و میدهند!
بیوک نیکاندیش مؤلف کتاب در خلوت شهریار که روایتگر زوایای نهان حیات شخصی و ادبی شهریار است می نویسد: «روزی که انقلاب پیروز شد استاد چنان به شور و شوق و شعف درآمدند که اگر بگویم در همه مدت دوستیام، ایشان را چنان خوشحال ندیده بودم خطا نرفتهام. زمانی که جمهوری اسلامی پایههایش را استوار کرد از طرف صدا و سیما برای مصاحبه با شهریار آمدند. درست یادم هست که اولین کلام ایشان این بود: زودتر از این میآمدید، من خیلی وقت است که انتظار شما را میکشم.»
٣. نفوذ فرهنگی: جریان نفوذ فرهنگی در ایران از قبل از مشروطه شروع و با مشروطه به شکل جدی پیگیری شد. افرادی در قامت و لباس دلسوزی، سر تا پا فرنگی شدن را برای این مردم تجویز کردند و هر چه توانستند علیه ادبیات کهن ایرانی نوشتند و گفتند که دورهشان گذشته و باید شعر فارسی پوستاندازی کند و هدفشان نه عوض کردن ظرف که تهی کردن از مظروفی بود که قرنهای متمادی، حکما و علما و عرفای بزرگ ایرانی پیمانه به پیمانه پر کرده بودندش.
۴. جریان طبیعی تمدنی غرب: تمدن غرب چون قطاری پر سرعت به سمت بیهویتی انسان و دوری از فطرت الهی او پیش میرود و مسافران خود را به هر سمتی که در قطار پیش بروند با خود به آن سوی که میخواهد میبرد! اگر نبود نفس قدسی حضرت روحالله و کشیدن ترمزِ این قطار، معلوم نبود که اکنون میتوانستیم به زبان فارسی صحبت کنیم یا خیر! هر چند که بعد از انقلاب ۵٧ گذر از مرحلهی نظام، دولت و جامعهی اسلامی و حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی مانند زمانی است که نیاز است تا قطار متوقف شود و جهت حرکت آن تغییر کند و نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که شعر و ادب
فارسی که در یک قرن اخیر مسیر خود را تغییر داده بود به یکباره به ریل اصلی خود بازگردد!
۵. خودحافظ پنداری شعرای معاصر: چه غمی بالاتر از اینکه مردمِ فارسی زبان نخوانند و نتوانند که بخوانند شعر حافظ و بیدل را. غزل سعدی و صائب را. مثنوی فردوسی و مولانا را! و بخوانند شعر شاعرانی که میگویند سعدی و حافظ
شاعران دوران خود بودند و ما شاعران عصر خویشیم! مردم باید ما را بخوانند! شاید جرأت نکنند در مجامع عمومی این را بگویند اما بارها و با زبانهای مختلف این سخن در محافل خصوصیتر از ایشان شنیده شده است.
اما شهریار علاوهبراینکه خود حقیقتا انقلابی است در شعر فارسی بعد از انقلاب نیز دچار تحولی شد که البته اگر نبود خودساختگی و آمادگی ظرف وجودی شهریار این انقلاب به تمامه در او رخ نمیداد. با ظهور انقلاب اسلامی و تغییر در شرایط اجتماعی و سیاسی جامعهی ایران، بخشی از اندیشه و افکار شهریار دچار تغییر و تحولات شگرفی میشود.
ادامه
به گونهای که انعکاس این تحولات فکری را میتوان در مضمونآفرینی و حمایت این شاعر از اسلامی شدن دانشگاهها، تشکیل نهادهای اجتماعی جدید، مدح شخصیتهای انقلابی و تاریخنگاریِ اسلامی در اشعار وی مشاهده نمود.
🍃غیر ولایت چه جانشین ولایت
تالی والشمس بین که والقمر آید🍃
شعری که شهریار در محضر مقام معظم رهبری میخواند نمونهای از این اشعار است که البته در بیت پایانی آن لطافتی وصفناپذیر وجود دارد برای آنها که از رابطهی عاشقانهی شهریار و خواجهی شیراز باخبرند. او که بارها در بیان جایگاه حافظ اشعاری اینچنین سروده:
بعد حافظ دهنی خوش به غزل باز نشد
عارفان قفل ادب بر در این خانه زدند
یا
به مکتبخانهی عرفان کتابتهاست اما من
بهجز در شعر حافظ درس عشق از بر نمیدارم
یا
حافظا چشمهی اشراق تو جاویدانی است
تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود
یا
شهریارا غزل توست دلاویز به تبریز
لیکن آن قدر ندارد که به شیراز بخوانند!
و اشعار بسیاری که در مدح لسانالغیب از شهریار به جای مانده است. اما شهریار چون این غزل را در مدح رهبری میخواند و میگوید:
🌹یارب این شاخه گل از شش جهتش دار نگاه
این دعا کردم و از شش جهت آمین آمد… 🌹
در نهایت تحسین خواجهی شیراز را سزاوار آن میداند:
شهریار این غزل طرفه به تلقین سروش
چون رقم خواست زدن خواجه به تحسین آمد!
اشعار انقلابی شهریار بسیار است و دوستداران شهریار و انقلاب میتوانند با کمی تحقیق و جستجو به آنها دست یابند، اما نکتهی پایانی این یادداشت را به موضوعی اختصاص باید داد که شهریار را شهریار کرد و او بر آن همواره تأکید داشت. سخنی با شاعران انقلابی معاصر که در مسیر تمدنسازی نهضت اسلامی ایران قلم برداشتهاند؛
شهریار برای بزرگ شدن بزرگان ادب فارسی را نه تنها کوچک نکرد که در برابر بزرگی آنان تواضع کرد. آنقدر که گفت:
شهریارا در غزل بنبست حافظ نشکند
او لسان الغیب بود و نیستش ثانی هنوز
نسل امروز پیش از آنکه شعر ما را بخوانند باید بتوانند گنجینهی شعر اصیل فارسی را بخوانند. اگر شعر خویش را برای مردم ایران کافی بدانید قطعاً کوتاه و کوچک خواهید ماند و مردم را نیز نگاهخواهید داشت. آنکه راه «گلستان» بست گلدانِ شعرش نیز خواهد شکست و آنکه نو بودنش را به رخ اصالت کشد، اصیل نشود و زود باشد که طعم کهنگی چشد!
باید چون شهریار کودکِ دبستانیِ حافظ شد تا بعد از عمری مجاهدت و درآمدن از غورگی شاید عنایتی شود و دانهای مویزِ حلاوت بر لب شاعرانگیمان بگذارند:
به خاک خواجهی استاد من چو میگذری
رسان سلامی از این کودک دبستانی
و مدد خواست از آن انفاس قدسیه تا رهنما شوند و احیا کنیم شعر و ادب فارسی را برای ساختن تمدنی نوین که ریشه در ایراناسلامی دارد و سر در آسمان بیکران ولایت.
هر چه میخواهم از نوشتن در بزرگداشت این بزرگ مرد زبان فارسی رها شوم و این سخن به پایان برَم نمیشود که نمیشود. در پیشگاهِ شهریار چون شهریارم در پیشگاه لسانالغیب و هنگام وداعش که گفت:
به تودیع تو جان میخواهد از تن شد جدا حافظ
بهجانکندن، وداعت میکنم حافظ؛ خداحافظ!
...
قلم شکست و مُرکّب نمانده اما باز
نشد که واژه بیابم برای گفتن از «او»🍃🍃🍃🍂🍂💧
🍃🍃🍃🌴
۹۸/۰۶/۲۷
حسین عباسی فر
#شهید_آوینی :🥀🍁🍂💧
راه کاروان عشق
از میان تاریخ میگذرد
و هرکس در هر زمان
بدین صلا لبیک بگوید
از ملازمان کاروان کربلاست ...
🍁🍂🥀💧
غزل استاد شهریار به این شرح است:
یا علی باز از خدا دستی به همراه🍃
بسیج🍃
جاودان کن در جهان این جلوه و جاه بسیج
یا علی خون حسینت کی رود از یادها
گو ببیند زینب این غوغای خونخواه بسیج
تا علمدارش گشاید بال شاهین علم
می دهد فرمان حسینت کو بود شاه بسیج
اشک و خون می بارد از آفاق آذربایجان
خود به مژگان رفت آذربایجان را بسیج
می زداید دود آه خیمه های سوخته
خیمه و خرگاه زد در کربلاآه بسیج
کور دل بودند اهل کوفه و بیعت شکن
قوم سلمان است این قوم دل آگاه بسیج
غرش ای شیر خدا ببر و پلنگ خفته را
تا شود صدامیان خرگوش و روباه بسیج
لشکر اسلام شد چون سیل وطوفان در خروش
کفر اگر خود کوه باشد می شود کاه بسیج
روز کین و انتقام است از گروه حرمله
چند باشد داغ اصغر زجر جانکاه بسیج
رهبر از نصر من الله داد فرمان جهاد
تا رسد فتح قریب از نصرت الله بسیج
صد هزار از “بیست میلیون” رهسپار جبهه هاست
تا بیفتد خرمگس در دام جولاه بسیج
رغبت و شوق شهادت خرمنی انباشته است
حاش لله نیست یک جو، هرگز اکراه بسیج
کربلاتشنه است و بر سقای خود چشم انتظار
طلعت ماه بنی هاشم بود ماه بسیج
با شعار یا محمد شیعه و سنی یکیست
نیست جز قرآن و حق ذکری در افواه بسیج
این سفر با “فتح پایان” باز می گردد سپاه
می دهد پایان به فتح گاه و بی گاه بسیج
سر به درگاه خدا می ساید این جهد و جهاد
(شهریارا) تا به سایی سر به درگاه بسیج
روحش شاد یادش گرامی 🍂🍁🍃💧
تهذب با تذهب کامل آید
من دوش پای لنگان رفتم به کوی رندان
راهم نداد ساقی در جمع گل عذاران
با التماس و اصرار چون دقّ باب کردم
گفتا حرام باشد صهبا به خود پرستان
گفتم به آب توبه شستم تمام خود را
گفتا برو چهل شب چون نی بنال نالان
رفتم پس از چهل شب آه و فغان و ناله ،
دیدم دوباره بسته درب سرای مستان
چون دقّ باب کردم این بار با تجرّی ،
پیغام داد ساقی : زنگار دل بسوزان
پیکی ز پشت در گفت : ای مست دل شکسته ،
تهذیب نفس کردی ، تذهیب کن دل و جان
دلق ریا فکندم در آتش تولّا ،
شد دیده دلم باز ، دیدم جمال جانان
چون چشم دل گشودم ، بار دگر نمودم ،
من عزم بزم یاران ، این بار نازنازان
تا در زدم من این بار،ساغر به دست ساقی،
آمد به پیشوازم با جمعی از خُماران
وقتی به بارگاه پیر مغان رسیدم ،
دیدم حبابی از نور در گوشه ای نمایان
دیدم به جلوه آنجا من چارده ستاره ،
چون ماه در تلالو ، خورشید گون درخشان
دیدم حمید آنجا هستند جمله مدهوش
ساقی و ساغر و می ، مجموع میگساران
🍁🍂🥀💧
🍁🍂🥀💧 او ماند ودست هایش توسط دشمن بسته شد
و بسیاری از همرزمانش نیز ماندند
برسر عهد و پیمان و دفاع از سرزمین مان ایران 🎋
تا دست مردم عزیزمان بسته نشود
ودست 👇
مسئولین در خدمت به مردم باز باشد .......
در دنیاو آخرت باید جواب شهدا را
بدهیم
🍂🥀 پیکر شهیدی را که پس از ۱۵ سال بر روی زمین مانده است را میبینید.
🍂دستها و پاها با سیم تلفن بسته شده و در غربت و مظلومیت بی مانندی به احتمال قوی زندهبهگور گردیده است.
🍂 این معاملهای است که بعثیها با بسیاری از بسیجیان و پاسداران مظلومِ گرفتار شده
🍂در حلقهٔ محاصرهی فکه کردند.🍂
🍂 تصویری که مسئولین ویژه ویژه هر روز باید ببینند
🍂وبه دستان خیش بنگرند و هم سپاسگزار شهدا باشند"هم "وفا به عهد "با شهدا "هم "در خدمت به مردم تلاش کنند. مبادا
دستشان بخطا رود ......
🥀🍁🍂💧
🍃🍂🍁🥀اگه می خواید اینجا بمونید
و خودتون را به خدا بند کنید .....
اسلام به من و شما هم بند نیسـت.
🍁🍂🍃💧
#شهید_مصطفی کلهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: قدر نیروهای مسلح را باید دانست
🔹نیروهای مسلح ما در دوران جنگ خیلی تلاش کردند و فداکاری های بزرگی در بخشهای مختلف صورت گرفت. نیروهای مسلح جزو نوامیس حتمی هر جامعه هستند.
🔹بدون نیروهای مسلح جامعه سر پا باقی نمیماند. نیروهای مسلح ایمنساز هستند.
🔹امنیت همه چیز یک کشور است؛ اگر امنیت نباشد علم، اقتصاد و راحتی نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واقعه دفاع مقدس یک واقع مهم و برجسته کشور است
🔹 رهبر انقلاب: ما نتوانستیم جزئیات این تابلو عظیم و پر نقش (نگار دفاع مقدس) را بشناسیم و معرفی کنیم. واقعه دفاع مقدس یک برهه برجسته و مهمی از تاریخ کشور ماست.
🔹 عقیده راسخ بنده این است که اگر نسلهای پی در پی جوانب مهم و معنادار دفاع مقدس را بدانند که در این واقعه مهم چگونه ملت ایران توانست خود را به سکوی پیروزی برساند با قدرت با سربلندی آنها در این شناخت درسهای بزرگی خواهند گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: ما در دفاع مقدس از چه چیزی دفاع کردیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت رهبر انقلاب نسبت به پشتیبانی عموم مردم از رزمندگان دفاع مقدس در جنگ و اشاره به کتاب حوض خون
عرش خاک 🍃💦💧
خواهد که تر کند قلمم لب به شط خون
شطی به سطر در کشد از وادی جنون
گوید سخن به نام رب عشق و ابتلا
نوشد نمی ز یمّ خروشان کربلا
دل را روانه ی حرم کبریا کند
مستانه سر حکایتی از جبهه ها کند
بگشاید عقده از دل هجران کشیده اش
گوید دلیل مستی و قدّ خمیده اش
با سوز سینه فاش کند راز جبهه را
همراه دُردِ دَرد ، کشد ناز جبهه را
منظومه ای رقم زند از الف و بای عشق
منظومه ای به وسعت بی انتهای عشق
جبهه حریم قدس زمین ، عرش خاک بود
جبهه سپهر آبی دلهای پاک بود .
جبهه دیار معرفت ، اقلیم نور بود
طور حضور منتظران ظهور بود .
جبهه شمیم عنبر سارای یار داشت
پائیز جبهه نیز هوای بهار داشت
آنجا فضا همیشه پر از عطر یاس بود
در جبهه باد هم غزل صدق می سرود
آنجا شعارها همه شور شعور داشت
ساقی جبهه ساغری از جنس نور داشت
آنجا تمام قول و عمل صادقانه بود
آنجا. تمام زمزمه ها عاشقانه بود
آنجا ترانه ها همه آهنگ مهر داشت
آنجا به روی لاله کسی پا نمی گذاشت
در جای جای جبهه تواضع مرام بود
تقوا فقط بهانه فخر انام بود .
آنجا مرام مهر و وفا گل نموده بود
لیلای جبهه از همگان دل ربوده بود
در جبهه عقل نیز به سر شور عشق داشت
آنجا کسی کتاب تعلق نمی نگاشت
آنجا کسی به فکر سر خوشتن نبود
اصلا بنای سر به بدن داشتن نبود
آنجا غروب نیز طلوعی دوباره بود
شب شاهد عروج هزاران ستاره بود
عزم عروج داشت در آنجا براق جان
جان ها رهیده بود ز قانون آب و نان
آنجا ستاره نیز تنی چاک چاک داشت
خورشیدنیز چشم درآن خاک پاک داشت
آنجا کسی توقع نام و نشان نداشت
کس بی وضو به بستر شب سر نمیگذاشت
آنجا غرور کشتی در گل نشسته بود
آنجا دکان حیله گری نیز. بسته بود
در جبهه از نفاق و تلوّن خبر نبود
آنجا. درخت. لهو و. لعب را ثمر نبود
در جبهه ها ریا و تملّق گناه بود
آنجا سر هوا و هوس بی کلاه بود
آهنگ فتنه هیچکس آنجا نمی نواخت
آنجا نگین خاتم نیرنگ رنگ باخت
در جبهه پای زهد و ریا لنگِ لنگ بود
آنجابه روی کین و حسد عرصه تنگ بود
آنجا یقین ملاک تقرّب به یار بود
آنجا فدای دوست شدن افتخار بود
در جبهه ها نهال ادب پرشکوفه بود
آنجا خلوص در جریان بود رود رود
جبهه نماد یکدلی و اتّحاد بود
بازارهای تفرقه آنجا کساد بود
آنجا دعا بُرنده تر از هر سلاح بود
آنجا خلوص علت فوز و فلاح بود
آنجا سمند علم و عمل بود راهوار
آنجا بنای عهد ازل بود استوار
آنجا " ولی عصر " امیر سپاه بود
ارباب ، خود رعیت خود را پناه بود
آنجا هدف وصال نگار یگانه بود
آنجا طواف و روضه و رضوان بهانه بود
آنجا حمید ، جلوه ی حق بود آشکار
می شد به جبهه دید عیان جلوه نگار
هدایت شده از حمید .م
سفر به دشت جنون
بیا دوباره به دشت جنون سری بزنیم
بیا به عقده ی دل باز نشتری بزنیم
برای یافتن شاهراه رحمت دوست
به عشق باده ی وصلت،بیا پری بزنیم
بیا دوباره بپوشیم خرقه ای خاکی
بیا ز خاک به افلاک معبری بزنیم
بیا به خاطر رفع غبار سینه ی خود
سری به باغ گل یاس و عبهری بزنیم
بیا به حرمت دریادلان چزّابه ،
ز خون به سابله دریای احمری بزنیم
به یاد دارخوئین و هویزه و بستان
سری به خطّه ی نخل تناوری بزنیم
بیا برای شکست حصار آبادان ،
دلی به پهنه ی دریا چو بندری بزنیم
به یاد لاله رخان نبرد فتح مبین ،
ز کرخه نور بیا باز محوری بزنیم
بیا برای عبور سریع از کارون ،
پلی ز تخته و چوب شناوری بزنیم
بیا به حرمت آلاله های خرمشهر ،
همیشه ساز وفاق و برادری بزنیم
بیا برای نشان دادن عیار وجود ،
رویم پاوه و لاف قلندری بزنیم
بیا به فجر چهار،سوی آسمان بین ،تا ،
گلی به ماه رخ گرمک و لَری بزنیم
بیا دوباره پلی خیبری زنیم به هور ،
به غمزه در پد شش باز سنگری بزنیم
بیا به یاد طلائیه و حمید ماه وشش ،
به قلب تیره دلان داغ خیبری بزنیم
بلم سوار بیا تا به نور بدر و مَهَش ،
سری به طعنه به ناهید و مشتری بزنیم
به انتقام شهیدان تشنه ی دجله ،
به قلب خصم بیا ما هم اخگری بزنیم
بیا دوباره به یاد شلمچه و اروند ،
به نام فاطمه ، سربند دیگری بزنیم
بیا برای تماشای زخم آب و عطَش ،
سری به آب زیادیّ و چم سری بزنیم
بیا دوباره ببندیم قامت احرام ،
به قصد حج بیا فکّه ،تا، دری بزنیم
برای کسب شعور و تمتّع از عرفات ،
بیا به عین خوش و شوش مشعری بزنیم
به پاس همت چمران ها و همت ها ،
بیا به گلشن دل عطر و عنبری بزنیم
به یاد کاظمی و باکری و خرّازی ،
بیا منار منیر دلاوری بزنیم
به پاس همت دوران و عزم بابایی ،
به نام نامی عباس ، لشکری بزنیم
به نام نامی شیرودیان جان بر کف ،
تکی به خیمه ی دشمن چو کشوری بزنیم
به یاد باقری و کاوه و بروجردی ،
قبا و قبّه و محراب و منبری بزنیم
به احترام خلوص و صفای زین الدین
بیا به ساحت دل زیب و زیوری بزنیم
بیا به یاد شفیع زاده و تجلّایی ،
به چارسوی وطن بانگ آذری بزنیم
بیا به یاد فکوری و نامجوی دلیر ،
به صحن دیده و دل رنگ حیدری بزنیم
به احترام صفای کلاهدوز ، دلا ،
بیا به کوی وفا ، ساز دلبری بزنیم
به پاس آن همه مردی،مقاومت،ایثار،
بیا ز نور به دزفول سردری بزنیم
بیا به حرمت صیّادها به اهل نفاق ،
تکی چو صاعقه ی خشم تندری بزنیم
به لطف همت جانانه ی مقدم ها ،
سری به ناز به سوسوی اختری بزنیم
بیا به یاد خمینی ، زعیم نهضت عشق ،
تکی به باختری ،هم به خاوری بزنیم
به عشق خامنه ای وارث خُمار غدیر ،
بیا به فرق عدو ، تیغ اشتری بزنیم
سلاح جنگ عوض گشته،جنگمان باقی ست
قلم به دست بیا رطل مهتری بزنیم
به عزم جزم بیا با بصیرت و بینش ،
شراره ها به دل خصم مفتری بزنیم
بیا به خاطر تنویر ذهن شب زدگان ،
ز توپخانه ی عرفان ، منوّری بزنیم
بیا به حرمت لب تشنگان شرهانی ،
لبان خشک و تَرَک خورده را تری بزنیم
به احترام شهیدان بی مزار ، بیا ،
سری به سینه ی سوزان مادری بزنیم
کنیم یاد شقایق رخان پژمرده ،
سری به بال و پر زخمی کبوتری بزنیم
به یاد غربت آزادگان عشق تبار ،
بیا ز میکده ی صبر ، ساغری بزنیم
بیا به حرمت فهمیده های فهمیده ،
به مهر بر سر ایتام افسری بزنیم
"حمید" سازسفر زن،بس است تنهایی
به شوق وصل بیا باز شهپری بزنیم
بیا ز باب تمنّا بر آستان عزیز ،
نفیر "مسّنی الضّر" مضطری بزنیم
31.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️️فردا مصادف است با آغاز حمله عراق به ایران و شروع ۸ سال نبرد جانانه ایرانیان
🔹️۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ تا ۲۹ مرداد سال1367
۷ سال و ۱۰ ماه و ۴ هفته و ۱ روز دفاع مقدس از خاک پاک ایران
🔹لحظات کمتر دیده شده از نبرد در خط مقدم ۸سال دفاع مقدس
🍃بدون ادا بدون ادعا🍂🍁🥀💧💦
جلسات با صفایی که ، بالاو پائین
نداشت
و میز و صندلی نداشت🍃
🍂 روزگاری جلساتی برگزار میشد كه ميز نداشت ولیکن همه چیز روی میز بود🍂
🍂 پذيرایی با انواع شيريني و ميوه و نوشيدنی نبود
🍃بلکه تسخیر قلوب بود.
پذيرایی با انواع شيريني و ميوه و نوشيدنی نبود
🍃بلکه تسخیر قلوب بود.
یکی از دلایل تقدس
دفاع مقدس همین صداقت و صفای
ظاهر و باطن و
مجاهدت فی سبیل الله بود
بدون ادعا 🍂🍁🥀💧
🍂 آدمها بی ریا بودند نه آدمهاي پر مدعا...
🍂اما بازدهي داشت در حد اعلا! در حد شهادت🥀
eitaa.cm/jAmAnbH
السلام علیک یا صاحب الزمان
آرزوی فرج
یوسفا از غم هجران تو روزم چو شب است
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
نذر دارم کنم افطار به خاک قدمت
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
در فراق تو عجب نیست که خون گریه کنم
عاشق و خنده و هجران،عجب اندرعجب است
به روی منتظرت بسته شده باب طرب
دیده اش بی تو شرربار و دلش ملتهب است
بی تو معیار فضیلت شده نیرنگ و ریا
زر و تزویر کنون گوهر اصل و نسب است
کرده در هجر تو باطل به تنش جامه ی حق
راه پرپیچ و خم و رهرو ره در تعب است
بی تو افسرده مرا غنچه ی لبحند به لب
موعد وصل توام موسم عیش و طرب است
قصد دارم که به خاک قدمت سجده کنم
بوسه بر خاک قدوم تو کمال ادب است
از غم هجر تو دلخون شده و زار ، عجم
و پریشانتر از او حال نزار عرب است
کرده رنجور مرا رنج فراق و غم هجر
باده ی وصل،فقط مرهم این سوز و تب است
جستم از هر که نشان ره کاشانه ی دوست
گفت احسان و کرامت به شما منتسب است
آرزوی فرج و دیدن ماه رخ تو
راَس حاجت و گل سرسبد هر طلب است
هست خمّار خم لعل غدیر خم "حمید"
زردرخسارگیش را غم هجران سبب است
اگر او مویه ز هجران نکند ، پس چه کند ؟
او غدیری ست،غدیری که خمش مغتصب است
هدایت شده از حمید .م
به مناسبت هفته #دفاع_مقدس
عقده خیبر‼️
جنگ ما با سپه کفر ، برادر، باقیست
گرچه مرحب سپر انداخته. خیبر باقیست
به سلامت بگذشتید گر از بدر و احد،
نهروان و جمل و فتنه اکبر باقیست
گرچه رستید ز صدام و ز صد دام بلا
هان دو صد دام دگر باز به معبر باقیست
راه هموار شده گرچه پس از فتح مبین
لیک صد گردنه تا منزل دلبر باقیست
دین و فرهنگ تو را کرده نشان خصم دنی
جنگ در عرصه ای از وهم فراتر باقیست
سنگر جنگ دگر کیسه شن نیست . دلا
جنگ در مدرسه و مسجد و منبر باقیست
نیستند اسلحه جنگ دگر توپ و تفنگ
جنگ با اسلحه غیرت و باور باقی ست
غافل ای دل مشو از توطئه خصم که چون،
عقده خیبری خصم بد اختر باقی ست
خفته هرچند مغیره به دل خاک سیه
فتنه جعل احادیث پیامبر باقی ست
دولت آل امیه شده هرچند فنا
نسل آن فرقه گمراه ستمگر باقی ست
شد به لعن ابدی گرچه معاویّه دچار
عَلَم فرقه آن تفرقه گستر باقی ست
عمرو عاص آمده واصل به درک گر چه ، ولی
اثر فتنه آن رذل فسونگر باقی ست
گرچه باری حکمیت شد و بوموسی مرد
ننگ کج فهمی آن احمق اشعر باقی ست
شد خوارج متلاشی و نشد فتنه خموش
همچنان ننگ خروج از صف لشکر باقی ست
کاخ سبز ستم هرچند که ویرانه شده
کیش سفیانی و فریاد ابوذر باقی ست
پشتگرم است به تزویر و زر و زور . عدو
در رگ شیعه ولی غیرت صفدر باقی ست
گوی با خصم که بر قدرت خود غره مشو
که نه فرعون و نه نمرود و نه آذر باقی ست
عاقبت هیتلر و چنگیز و نُرُن هم مردند
نه ز کسری اثری هست . نه قیصر باقی ست
خشکد آن رود که از بحر جدا افتاده
وصل دریا شد اگر قطره چو گوهر باقی ست
آل سفیان همگی ابتر و بی نسل شدند ،
لیک تا روز جزا میوه کوثر باقی ست
خبری نیست کنون هیچ ز بوجهل و لهب
سطوت حمزه و آوازه جعفر باقی ست
شد نگون قصر ابو عامر ، همان کفر و ضرار
لیک فوز و شرف حنظله یکسر باقی ست
غاصبین را نبوَد هیچ به دوران اثری
عجبا . خدمت با عزت قنبر باقی ست
نام نیکی دگر از طلحه نمانده ست و زبیر
هیبت شیروش مالک اشتر باقی ست
سالها گرچه گذشته ست ز صفین و جمل
یاد عمّار بلاجوی دلاور باقی ست
اثری نیست نه از شمر و نه اشعث . نه شبث
عزّت حرّ و حبیب بن مُظاهَر باقی ست
دیده تاریخ سفیران بسی . لیک فقط ،
شهرت مسلم و قیس بن مسهّر باقی ست
کوفه هرچند پشیمان شده از غدر و جفا
ناله و چاه و غم غربت حیدر باقی ست
کربلا گرچه زیارتگه احرار شده ،
داغ تنهایی آن سرور بی سر باقی ست
شد خرابه اگر آباد و شب شام سیه
قصّه بی کسی زینب مضطر بافی ست
ای که از همت تو گشته عدو خوار و زبون ،
خیز تا صبح ظفر یک تک دیگر باقی ست
کاروان شهدا رفت و به مقصود رسید
آی جامانده ، بپا ! فرصت آخر باقی ست
گوی بیهوده و بیخود نزند لاف عدو ،
تا ابد منطق حق . منطق برتر باقی ست
نیست از سیل بلا هبچ غمی ما را ، چون ،
دست حق بر سر ما سایه رهبر باقی ست
گرچه صد زخم ز بیداد فتن برتن ماست ،
سر ما را رمق دشنه و خنجر باقی ست
دل قوی دار حمید ، از بد ایّام مرنج
نظر مرحمت شافع محشر باقی ست
🌺#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد