eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
2.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یهود 👆از زبان خداوند 🍃خداوند در سوره بقره درباره یهودی جماعت چه می‌گوید....!؟⁉️
4.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃برادران بشتابید روایت آزادی قدس از زبان سیّد شهیدان اهل قلم آسیّد مرتضی امروزها را مشاهده میکرد 🥀 شهید آوینی: «برادران بشتابید، قدس عزیز در انتظار است.»🍃🍃🍃💦
654.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درکمین تان هستیم خدا با ماست ما باخدائیم خیابان صلاح الدین غزه کلا نابود شد .....
شهــید حســـــݩ باقـــــرۍ: اگر از دستِ ڪسی ناراحت شدید رڪعت نماز بخوانید بگوئید: خــ♡ ــدایا این بنده تو حواسش نبود مݩ از او تو هـــم بگـــذر...!
می خواهید خدا عاشق شما شود ؟ 🍃🍃🍃🍃💦💧 قلم می زنید برای باشد گام برمیدارید برای باشد سخن میگوئید برای باشد هرچیز و همه چیز برای باشد 🥀🍁🍂💦💧
من یکی از هزاران کودک غزه هستم همه جنایتکاران جهان جمع آمداند مارا بکشند از چه سبب؟ ظلمی که در حق من و همه کودکان شد بازی کودکانه ما را زورگویان جهان تاب نیاورد اینجاهم کربلا شد هنگام جان دادن ما قوم عرب یک جرعه آب نیاورد
سقف خانه ما از شدت بمب تاب نیاورد غزه شده کربُ بلا همنگام جان دادن ما قوم عرب یک جرعه آب نیاورد
📌 شهرداری که هیچ وقت حقوق نگرفت! 🥀🍁🍂💦💧 🔹آقا مهدی باکری زمانی که شهردار ارومیه بود هیچ وقت حقوق دریافت نکرد. ◇ او با من که مسئول اعتبارات شهردای بودم، طی کرده بود که به هرکس که امضای او زیر نامه اش بود مبلغ مذکور را از حقوقش کسر کرده و به او بدهند. ◇ همه کسانی که نیازمند بودند و او مراجعه می‌کردند با این کار نیازشان بر طرف می شد. ◇ بعد از اینکه شهرداری را ترک کرد، نه تنها طلب کار نبود بلکه به شهرداری بدهکار بود. علت آن هم این بود که هر کس تقاضایی می کرد آقا مهدی زیر نامه ‌اش مرقوم میکرد: امور مالی لطفا مبلغ فوق از حقوق اینجانب به ایشان پرداخت شود. 🥀🍁🍂💦💧
هنوز لباس پرواز تنم بود 🦋🍃🦋🍃🦋🦋🦋 !! ....خیلی ضعیف شده بودم هنوز لباس پرواز تنم بود. ۷۲ ساعت به ما هیچی ندادند، تا به زندان استخبارات رسیدیم. هر کدام از ما را داخل یک اتاق کوچک انداختند، در را بستند و رفتند. چشمانم سیاهی می‌رفت. متوجه شدم که نگهبان هم دم در هست. هیچی تو اتاق نبود. اتاقی که خاک گرفته بود و معلوم بود غیرقابل استفاده هست. به زحمت متوجه شیء سیاهی شدم که در گوشه‌ای از اتاق افتاده بود. به سمتش رفتم و آن را برداشتم. پاکش کردم. نان کپک زده‌ای بود که سیاه شده بود. نان کپک زده‌ای که اشتهایم را باز کرد!! دیدن آن هم به من قوت داد. تا این‌جا که آمدیم آب هم به ما نداده بودند! آب روی سرمان می‌ریختند، اما به ما نمی‌دادند! در زدم، سرباز با آن لهجه‌ی تند عربی چیزی گفت. دوباره در زدم با حال عصبانی در را باز کرد. گفتم به من آب بده، اعتنا نکرد دوباره در زدم بالأخره آن‌قدر زدم تا در را باز کرد. شاید هم دلش سوخته بود. دیدم یک لیوان آهنی در دستش هست. درحالی‌که اطرافش را می‌پایید لیوان را به من داد و دوباره در را بست. آب را گرفتم. حالا هم تشنه بودم و هم گرسنه. نان کپک زده را انداختم داخل آب. اول آت و آشغال‌هاش آمد بالای آب و یواش یواش خیس شد. هنوز خوب خیس نشده بود که نگهبان در زد. باز کردم، می‌خواست سریع بخورم و لیوان را بهش بدهم. نمی‌دانست من یک تکه نان گیر آوردم. یک‌جوری بهش حالی کردم که باشد. و بعد آت و آشغال‌های روی آب را با انگشت گرفتم و ریختم بیرون. دیدم نان پف کرد. درآوردم و تیکه تیکه با انگشت انداختم داخل دهانم. شاید باور نکنید هنوز مزه آن غذا داخل دهان من هست. لذتی که آن تکه نان داشت شاید هیچ غذایی برای من نداشت. این لذت شاید هیچ‌وقت از بهترین غذایی که خورده بودم به من حاصل نشد. نان کپک زده به من نیرو داد. آن‌جا به یاد یکی از فیلم‌های خارجی افتادم که یک زندانی در داخل زندان سوسک را برمی‌داشت و می‌خورد. من هم اگر آن روز سوسک گیر می‌آوردم، می‌خوردم... : جانباز و آزاده سرافراز سرهنگ خلبان محمدابراهیم باباجانى
2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیئت مسلمانان 🔻پدر فلسطینی پیکر بی‌جان کودک‌ دلبندش را سر دست گرفته و از سوز جگر فریاد بر می آورد: «الحمدلله، أرضيت يا رب؟ خذ حتی ترضی» خدایا شکرت، خدایا از ما راضی هستی؟ خدایا این شهدا را از ما بگیر و از ما راضی باش ...
جاماندگان از قافله عشق 🦋
#غزه هیئت #عاشورایی مسلمانان 🔻پدر فلسطینی پیکر بی‌جان کودک‌ دلبندش را سر دست گرفته و از سوز جگر فر
✅ جملات عارفانه این پدر شهید، یادآور الگوگیری از نهضت سیدالشهدا(ع) است؛ جملاتی که پدران شهدا در هشت سال دفاع مقدس تکرار میکردند 🔻الگویی که هنگام شهادت علی‌اصغر (ع) روی دستانش فرمود: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللّهِ» اين مصيبت بر من آسان است چون خداوند آن را میبیند. 🔻الگویی که از زینب کبری سلام‌الله‌علیها آموخته اند: «ما رأیت إلا جمیلا» من فقط زیبایی دیدم. و هنگامی که بر بالین شهدا آمد و فرمود: «اللهم تقبّل منّا هذا القربان» پروردگارا این قربانی کردن را از ما بپذیر. 🔻کمی پیش از این هم مجاهد فلسطینی ابوخدیجه قبل از شهادتش، جمله سید الشهدا (ع) را برای جهانیان تکرار میکرد: «ألا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین؛ بین السلّة و الذلّة و هیهات منّا الذلّة» فرومایه، فرزند فرومایه‌، مرا بین دو راهی کشته‌شدن و یا قبول خواری قرار داده است؛ هیهات که ما زیر بار ذلّت و خواری برویم. ⚠️ این پیام را بفرستید برای کسانی که این مردم مقاوم و داغدیده را به ناصبی بودن متهم میکنند ⚠️ و بفرستید برای کسانی که مردم مقاوم غزه را به مخالفت با مقاومت فلسطین متهم میکنند 👈 «شافعی انقلابی» باش ولی «شیعه انگلیسی» و «سنّی آمریکایی» نباش! باز نشر از همره شهدا