#آری_ایچنین_بودبرادر 🍁🍂🥀💧
🥀🍂🍂💧اینجا عشق بود
جنون نیز "هم"
اینجا عشق بود
غسل خون نیز "هم "
دوران عشق و خون و
جنونم آرزوست
دفاع مقدس و
غسل خونم آرزوست
چه مجنون بودن این عشاق
هور و مجنون
عشق و جنون و
هورو جزیره
مجنونم آرزوست
🍂🍁🥀💧
به یاد دوران دفاع مقدس
مجنون تر از مجنون 🌾🌾🌾🍂🍁
الهی بشکند دستی که ننویسد :
اگر امروز سرپاییم و پابرجا و ایران🎋🌴
مستقل و امن هست اینک به لطف حق ،
و جمعی غرق در آرامش خاطر به عیش و نوش مشغولند و سرگرم هوس بازی ،
و غرق ناز و نعمت برده اند از یاد طوفان را ،
🥀همه از دولت ایثار و اخلاص شهیدان است .
🎋اگر امروز ایران صاحب سبک است در نانو و سلولهای بنیادی ،
و کرده جایگاه خویش را در بین قدرتهای دارای توان هسته ای محکم ،🌴
🎋و بومی کرده دیگر دانش ساخت رآکتورهای نیروگاههایش را ،
به یمن خون پاک لاله های سرخ بستان است .🥀🥀🥀
🥀اگر فهمیده های نونهال میهنم برخود نمی بستند نارنجک ،
و زیر چرخهای تانک دشمن له نمی گشتند و راه لشکر کین را نمی بستند ،
ایرانی نبود امروز تا نوبخت ها جفتک بیندازند بر آزاد مردانش ،
و پنبه پهلوانی خون سردار سپاهش را به پای کدخدا ریزد .
🥀اگر شیرودیان و کشوری ها باشکار تانکها و قلع و قمع لشکر اعدا زمینگیرش نمی کردند ،
🥀اگر بابایی و دوران ها در آسمان آبی ایران زمین جولان نمی دادند ،
و دفع شرّ طیارات دشمن را نمی کردند
🎋از تبریز و آبادان ،
چه می آمد سر ایران و ایرانی ؟
🍃اگر عزم بسیجی های بی ترمز نبود آن روز ،
🎋قطعا قصرشیرین ها و خرمشهرها از نقشه ما حذف می گشتند چون بحرین ،🍂
و دیگر تنگ می شد عرصه تاراج بیت المال بر آخوندی و یاران ،
و اوضاع نجومی خوارگان آشفته می گردید .
🌴اگر مردان مرد کرد کردستان به خون پیشمرگان رشید خود ؛
نمی شستند ننگ فتنه شوم گروهکهای مزدور اجانب را ز کردستان ،
🎋یقینآ نقشه ایران ما کم نقش تر میشد و دیگر هیچ آقازاده ای پررو نبود این حد ،
ودیگر مرعشی ها سهم خواهی هم نمی کردند، چون سهمی نبود اصلاَ .
💦اگر غواص های بی ریا با خون خود اروند را رنگین نمی کردند ،🥀
و با آن ننگ گردوخاک پای نحس دشمن را ز خاک ما نمی شستند ،
و بی پروای جان بنیان کین آلود کاخ خصم را ویران نمی کردند ،
قطعآ گربه مان قورباغه می گردید .
🎋اگر آزاد مردان رشید ارتشی با خون خود اسناد آزادی دیوان درّه را امضا نمی کردند،
🎋و بوکان و مهاباد همچنان می ماند در دست دموکرات ها و پاوه در حصار اهرمن می ماند همواره ،
و طومار کمین ( دره قاسملو ) به 🥀خون پاسداران وطن در هم نمی پیچید ،
امنیت کجا می بود و مجلس چند کرسی داشت ؟
🥀نبود عزم بلا جویان غیرتمند کرمانشاه در مرصاد اگر آن روز ،
و یا صیاد هم مثل دو شیخ مدعی از دور میدان را رصد می کرد ،
🍃و دریای بسیجی ها به فرمان امام خود به پای سر نمی رفتند ،
یقینا حذف می شد
🎋 نام کرمانشاه و دالاهو دگر از نقشه ایران .
🎋اگر تنها کمی تاخیر می کردند در پرواز عقابان هوانیروز عاشق دل ،
و کرمانشاه می گردید جولانگاه اهریمن و پیمان حناچی شهردار بیستون می شد ،
و بانگ انکر زاغ فروغ جاودان در شهر می پیچید ،
مگر معصومه می ماند ابتکار سبز رو دیگر ؟
🥀نمی شد در هجوم کوسه در اروند غرق خون اگر دریا دلی مجنون ،🌾
نمی گردید اگر در قعر دجله غرق جسم باکری های بلند آئین ،💦💧
نمی زد یخ اگر سرباز جانباز وطن در قله آسوس ،
🎋خوزستان نیز چون بحرین و آذربایجان از ما جدا می شد .
جدا می گشت خوزستان اگر از پیکر مجروح ایران عزیز ما ،
🐾و بر خال لبی .همچون سمرقند و بخارا پیشکش می گشت آبادان ،
و خرمشهر هم . چون نخجوان و گنجه از میهن جدا می شد ،
🎋چه می ماند از وطن دیگر ؟
اگر پوشیده گرگی جامه جوپان و هر دم می برد زین گله قوچی را ،
و در خوابند گویا اهل ابادی و کنج عافیت بگزیده پیرانش ،
و ملت مست و مدهوشند و انبان ها پر از موش است ،
دلیلش رخنه روباه در اقلیم شیران است .
فریدونی شده ضحّاک و مار آستین گردیده ایران را اگر اینک ،
و زین کرده ست اسب سرکشش را از برای غارت میهن ،
و با خود کرده همره آشنا یان اجانب را ،
🐾مقصر انتخابی اشتباهی بود .
اگر مرمر نشینی می کند غوغا به پا با انتخاب شهرداری قاتل و جانی ،
اگر شهرام ها و بابکان هم رهرو کرباسچی هایند در دزدی ،
و ژنرال نفتخواری پاسبان نفت ایران گشته دزدانه ،
یقیناَ روبهان را شیر کرده انتخابی بد ،
✍بلی صاحب قلم بایست بنویسد :
اگر سوریه خاکریز دفاع از مرز ایمان شد ،
اگر لبنان و افغان و عراق و شام ویران شد ،
اگر زلف عروسان یمن از کین پریشان شد،
هدف اشغال ایران بود و محو نام ایرانی .
بلی صاحب قلم بایست بنویسد :
بیا ای هم وطن همت کنیم و با بصیرت یار بگزینیم
بیا ای هم نفس دقت کنیم و رهروی رهوار بگزینیم
مبادا بار دیگر بر وطن شهمار بگزینیم
و آنگه دین خود سازیم ادا بر حاج قاسم ها
چه شیرین است شهد انتظار منجی دوران و ماندن بر سر پیمان و مردن در رکاب خسرو خوبان .
💧هدف وقتی خدا باشد
🍃 چه فرقی بین فکّه ، غزّه ، خان طومان ، حلب ، جولان ؟
💧هدف وقتی خدا باشد
🍃 چه فرقی بین بغداد است و قدس و کابل و تهران ؟
حمید ، آماده پیکار باید بود در هر آن و هر میدان .🎋🎋🎋🍃🍃🍃💦💦
✍جانباز دفاع مقدس
حاج حمید مصطفی زاده
بار الها ...🍃🍃🍃💦💧
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند
فرق بحالم...
چه برانی؛
چه بخوانی...
چه به اوجم
برسانی
چه به خاکم
بکشانی
نه من آنم
که برنجم
نه تو انی که برانی
✍خواجه عبدالله انصاری
درِ شبانه روزی
که میگن
بازه
فقط درِتوست
گیر که میکنیم
دم درت پیدامون
میشه
میدونیم حواس پرتیم
گاهی وقتا حواسمون
به تونیست
ولی تو حواست
به ما هست
میشه
تو قیامت هم
بخاطر شهدا 🥀
هوامونا داشته باشی🤲🍃🍃🍃☔️
گفت از چه می گریزی اندر پی بیابان؟
گفتم زجهل این جماعت درکوچه و خیابان
🍀🍁🍂مجنون تر ازمجنون ‼️
💥💥💥برشی از خاطرات یک رزمنده
عملیات والفجر چهار در منطقه
عمومی پنجوین👇
در مرحله دوم عملیات والفجر ۴ ، دشمن با استفاده از کمک های اهدایی فرانسه یک جنگ الکترونیک تمام عیار راه انداخته و تقریبا همه ی بیسیم های پی آر سی را از کار انداخته بود .
هیچکس نمی دانست آیا جناحینش به هدف رسیده اند ، آیا برای الحاق آماده اند ؟ آیا دستور جدیدی ابلاغ شده ؟ آیا نیروی جایگزین برای پدافند در راه است ؟ و....
گروهان ما به لحاظ اقتضائات میدانی و صلاحدید فرماندهی لشکرمان تحت امر لشکر ۸ نجف بود .
پس از گرفتن تپه ی هدف ، به دلیل اینکه تماس های رادیویی مختل بود ،همه بلاتکلیف بودیم و بچه ها چنان خسته و گرسنه که خیلی ها سرپایی می خوابیدند ( خواب سرپایی باید به واژه های ادبیات مقاومت اضافه شود ) .
به قدری خسته بودیم که وقتی یکی از بچه های بستان آبادی( که نمی شناختمش ، چون تازه به گردان سیدالشهدا مامور شده بودم . روی سینه اش نوشته بود اعزامی از ... ) که کمی از بقیه سرحالتر بود فریاد زد برادران ، در ۶۰ متر جلوتر از ما یک سنگر خالی پر از نان خشک عراقی است ، دو نفر با من بیایید تا نان بیاوریم ، کسی را حال همراهی او نبود ...... البته او به تنهایی رفت و کمی نان کلفت مخصوص موارد اضطرار عراقی که باید با سرنیزه نرمش می کردیم آورد ).
در همین اثنا که همه کلافه بودیم و خسته و بی اطلاع از سرنوشت نبرد ، به یکباره نوای دلنشین آهنگران ( بار دیگر شد بسیجی بی شمار ...) در منطقه ی عملیاتی پیچید .
با شنیدن آن صدا ، گویا به کالبد خسته و کم رمق بچه ها جان آمد ، سه سوته همه آماده ی ادامه پیشروی شدند و بقیه جناح ها هم همینطور .....
تا آنجا که فرماندهان می گفتند حتی بیشتر از مواضعی که قرار بود در این مرحله فتح شوند ، پیشروی شد .
پس از فروکش کردن نبرد ، مشخص شد که
🌴یک بسیجی شجاع مجنون تر از مجنون ،‼️💥💥💥
یک بلندگوی قوی برمی دارد و چهار شیپور بزرگ روی تویوتا می بندد و دل به دریا زده و به استقبال دالان آتش می رود و ....
و از طرفی هم این صدا اردوگاه دشمن را به هم می ریزد و ترس و وحشت از بابت اینکه ایرانی ها سررسیدند دل دشمن را می لرزاند و ...
در دفاع مقدس نقش این قبیل دلباختگان جان بر کف بسیار ارزنده بود و البته به نظر حقیر ، برادر آهنگران با آن حماسه سرایی هایش به تنهایی نقش بزرگی در هدایت نبردها داشت ( دقیقا مشابه این کار را من در جنگ های اطراف کارخانه نمک شاهد بودم ، شعار آنجا این بود : ای لشکر حسینی ، تا کربلا رسیدن ، یک یا حسین دیگر ... و دوباره نیروهای خسته و کم رمق ، جان گرفتند و هدف تسخیر شد .
💦💦💦🍃🌱🎋
راوی 👇
رزمنده پیشکسوت
حاج حمید مصطفی زاده
از استان اردبیل شهرستان خلخال
گوران سراب
#جامانده_گان_ازقافله_عشق🦋🦋
السلام علیک یا فاطمه الزهرا 🍀🌺🍀💦💧
انسیه حورا
مرز میان نور و ضلال است ، فاطمه
گلواژه شکوه و جلال است ، فاطمه
یک کهکشان حیا و وقار و عفاف و شرم
سیمرغ قاف فضل و کمال است ، فاطمه
اسطوره کرامت و الگوی صبر و جود
منظومه ای ز حسن و جمال است ، فاطمه
ام الائمه ، کفو ولی ، بضعه النبی ،
انسان جمال و حور خصال است ، فاطمه
از بهر بازتابش انوار احمدی ،
آئینه ای همیشه زلال است ، فاطمه
خواهدکسی چو قطره شودوصل بحرعشق
رمز عبور و راز وصال است ، فاطمه
عاجزتر است فهم چو من از تصورش ،
برتر ز شرح و وصف و مثال است ، فاطمه
گردد چگونه عقل شرفیاب محضرش ؟
وارسته از کمند خیال است ، فاطمه
آری . کلید روضه رضوان به دست اوست
گنج سیال دار مآل است ، فاطمه
ابرار را شفیعه روز جزاست ، لیک ،
اشرار را دلیل نکال است ، فاطمه
بر سائلان درگه احسان ذوالجلال ،
احسان و فضل و لطف و نوال است ، فاطمه
بر خویشتن بناز ، حمید ، از ولای او ،
خیرالنساء و فخر رجال است ، فاطمه .🍀🌺🍀💦💧
جاماندگان از قافله عشق 🦋
نـای شـکوه گـر
همسفـر ای رفیـق جـانبـازم ،
چند ترکش به بـال و پـر داری ؟
می کشی آه جانگـداز از دل ،
داغ آلالـه بـر جـگـر داری ؟
کمـرت را شکستـه هجـر مگـر
پس چرا دست بر کمـر داری ؟
چه به ویلچـر نموده ای جا خوش
از قضـا چشـم بر قـدر داری ؟
خستـه خـار جفـا مگر چشمت
از چه هرلحظـه اشک تـر داری؟
نفست را بریـده خـردل کیـن
چون چو نی نای شکوه گـر داری؟
سر به زیری چرا چنین ، سـروم
گو مگـر تـرس از تبـر داری ؟
گوشـه گیـریّ و انزوا طلبی ،
هان ، خجالت ز گوش کـر داری؟
جور کین بستـه دستهای تو را ؟
پس چرا حاجت از دگـر داری ؟
برده ترکش تـوان ز پـاهـایت ،
از چه پـا در گـِل حضـر داری ؟
صورت از خلق می کنی پنهـان ،
ظـاهـری بـدتـر از بتـر داری ؟
زخم بستـر بریده از تو امـان ؟
گـو چـرا آه مستمـر داری ؟
شیمیـایی نحیف کـرده تو را ؟
چون چنین سینـه پرشـرر داری؟
از چه خاموشـی و زمینگیـری ؟
زخم در مغـز هم مگـر داری ؟
بارها مردی و دوباره زنده شدی ،
از چه احـوال محتضـر داری ؟
کـوک کردی دوباره سـاز سفـر !
گوی با سـر سـر سفـر داری ؟
پای رفتـن تو را به تـن نبُوَد ،
پای سر کرده ، سر سپـر داری ؟
تو هم آیـا چنان حمیـد ملـول ،
داغ دیـوار و میـخ در داری ؟
جاماندگان از قافله عشق 🦋
نـای شـکوه گـر همسفـر ای رفیـق جـانبـازم ، چند ترکش به بـال و پـر داری ؟ می کشی آه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جاماندگان از قافله عشق 🦋
نـای شـکوه گـر همسفـر ای رفیـق جـانبـازم ، چند ترکش به بـال و پـر داری ؟ می کشی آه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا فاطمه الزهرا 🍀🌺🍀💦💧
انسیه حورا
مرز میان نور و ضلال است ، فاطمه
گلواژه شکوه و جلال است ، فاطمه
یک کهکشان حیا و وقار و عفاف و شرم
سیمرغ قاف فضل و کمال است ، فاطمه
اسطوره کرامت و الگوی صبر و جود
منظومه ای ز حسن و جمال است ، فاطمه
ام الائمه ، کفو ولی ، بضعه النبی ،
انسان جمال و حور خصال است ، فاطمه
از بهر بازتابش انوار احمدی ،
آئینه ای همیشه زلال است ، فاطمه
خواهدکسی چو قطره شودوصل بحرعشق
رمز عبور و راز وصال است ، فاطمه
عاجزتر است فهم چو من از تصورش ،
برتر ز شرح و وصف و مثال است ، فاطمه
گردد چگونه عقل شرفیاب محضرش ؟
وارسته از کمند خیال است ، فاطمه
آری . کلید روضه رضوان به دست اوست
گنج سیال دار مآل است ، فاطمه
ابرار را شفیعه روز جزاست ، لیک ،
اشرار را دلیل نکال است ، فاطمه
بر سائلان درگه احسان ذوالجلال ،
احسان و فضل و لطف و نوال است ، فاطمه
بر خویشتن بناز ، حمید ، از ولای او ،
خیرالنساء و فخر رجال است ، فاطمه .🍀🌺🍀💦💧
السلام علیک یا فاطمه الزهرا ؛ سیّده نساءالعالمین
قصّه مسمار
امان از موقعی که آتش کین در دل نامردمردان شعله ور می شد .
همان وقتی که مردی مرده بود و عمرها باناجوانمردی به سر می شد .
همان وقتی که غدّاران دوران درپی تحریف دین مصطفی بودند
و سبط اکبر او مثل سبط اصغرش از جور کین بی بال و پر می شد .
هنوز آوای ابلاغ رسالات نبی در ماجرای خم به گوش خلق باقی بود .
که مولای غدیر اینگونه از جور و جفای ناقضین عهد خم بی همسفر می شد .
زمانی چند از هجر جگرسوز رسول مصطفی نگذشته بود ،افسوس ،
که حق عترت او اینچنین در دام مکر و غدر کج فهمان آئینش هدر می شد
به رسم جشن آتش بازی دیرینه . آنجا تلّی از هیزم فراهم شد
چنان شد مشتعل آذر که حتی بانی آن شر از آن آسیمه سر می شد .
دری می سوخت در آتش و هردم شعله های آتش کین پرشرر می شد .
و میخ آهنین پشت در آرام آرام از سموم شعله هایش داغتر می شد .
فضا را ابری از دود سیاه آلوده بود و تیره بود اطراف
به جای سنّت محمود . بدعت رفته رفته در مدینه معتبر می شد .
تمام کوچه مملوّ از جماعت بود و می شد ازدحام هر لحظه افزونتر
دریغا در میان های و هوی آن جماعت ناکسی هرآینه نزدیک در می شد .
سکوتی مرگبار و سهمگین شد ناگهان در آن شلوغی حاکم میدان
نهال کینه دیرینه ای در سینه اش بیش از همیشه بارور می شد .
درون خانه سبطین نبی بودند غرق اضطراب و فضّه هم مضطر
به حکم کین بنای مهبط وحی الهی با تبر زیر و زبر می شد .
علی در خانه بود و اهرمن فریاد می زد یا علی : " اخرج "
میان آن همه نامرد تنها سینه زهرا ولیّش را سپر می شد .
میان شعله های آتش کینه . در بیت علی می سوخت و می گشت خاکستر
و مسمار در از فرط حرارت . داغ و برّان مثل تیغ و نیشتر می شد .
چنان زد با لگد ناکس به در. کز شدت ضربش و نیز از جور میخ در ،
یگانه حامی حیدر به خون غلطید پشت در و او تنهاتر از تنها مهیّای سفر می شد .
چوداس کینه برگل خورد ویاس مصطفی افسرد ومحسن غنچه سا پژمرد ،
به جای آب از چشم علی می ریخت خون . طوری که خاک کوچه تر می شد .
بدینسان اجر ابلاغ رسالت شد ادا اینگونه با آزردن ریحانه پیغمبر رحمت ،
و اینگونه مسیر دین احمد منحرف می گشت و نخل عمر او بی بار و بر می شد .
حمید از داغ مهجوریّ ثقلین نبی آزرده خاطر بود و خونین دل ،
از این رو قمری طبعش به یاد غربت مولا و زخم سینه زهرا دمادم نوحه گر می شد .