الان اونجاییم که میگه؛
سه پلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزی ز در آید:/
#شرح_حال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل اولاش
عاشقم نباش...
- روزی كه داشت میرفت نگام كرد ،
نيشخندی زد و گفت خونسرد شدی .
فكر میكردم بخوای جلومو بگيری
كه بگی نرم كه بگی بمونم .
دست به سينه شدم و خودمو محكم بغل كردم ،
بايد از همونجا شروع میكردم
به يادگرفتن اينكه خودم خودمو ديگه بغل كنم .
رومو ازش چرخوندمو
شروع كردم به حرف زدن ، گفتم :
جلوتو اون روزایی گرفتم كه
بابت كارهایی كه نكرده بودم
ازت عذرخواهی كردم .
جلوتو اون روزایی گرفتم
كه نمیخواستم يه شب ناراحت بخوابی
كه نكنه تا صبح از دلت برم بيرون .
جلوتو اون روزایی گرفتم
كه صفحه گوشيم خيس شده بود از اشكام
ولی باز برات خنديدم باز وقتی صدام میكردی
سريع اشكامو پاك میكردم
و میگفتم ‹ جونِ دلم › .
من اون روزا انقدر جلوتو گرفتم
كه ديگه الآن لوس میشه
اگه باز بخوام بگم نری .
انقدر اون روزا جلوتو گرفتم
که الآن ديگه نای مقاومت كردن
جلوی رفتنت رو ندارم .
من كم ازت نخواستم كه نری ، كه بمونی.
ولی الآن دارم به اين فكر میكنم
كه شايد، شاید همون روزا بايد میذاشتم
كه بری، چون تو اگر آدم موندن بودی
مثل من میترسيدی كه فعل ‹ رفتن ›
رو به زبون بياری .
حالا میگی بايد وايستم جلوت
و نذارم كه بری؟!
میفهمم كه توام عادت كردی به خواهشای من .
كه هربار ازت بخوام بمونی كنارم ؛
اون روزا كه هربار آخر همهی حرفام
و همهی جروبحثا بهت میگفتم كه نری
و تنهام نذاری بايد به اين فكر میكردی
كه هر آدمی يه روزی
از تكرار زياد يه حرفی خسته میشه .
هر آدمی يه روزی جا میزنه
از زير بار خواهش و التماس كردن برای موندن .
یه روزی میرسه كه ديگه دلش میخواد
بقيه از اون بخوان كه نره ، كه بمونه :)
حالا تو اگر نمیخوای بری
بشين اينجا روی همين نيمكت
و اين بار من میرم :)
توصیفِوضعیتمنروفقطجنابِشمسلنگرودی
بهوضوحشرحداده ،
اونجاییکهگفته :
"صبــور . .
مثلِدرختیکهدرآتشمیسوزدوتوانِ
گریختنندارد . .🪵"
#شرح_حال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
God, can't you see me?! 💔
غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند
رفیق های در آغوش هم گریسته را..♡
#فاضل_نظری
گفتم شراب وصل ، به اوباش میدهند ؟
با خنده گفت: بندهی او ، باش میدهند (:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با تو کردم من وقتمو تلف/:
کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش
«جوان»شد پیر،«گل»شد سربهزانو،«بید»شد مجنون
#فاضل_نظری