🔴 قابل توجه خودتحقیرهای غربزده....
روزنامه آفتاب با تمسخر اظهارات وزیر ارتباطات، در مورد 《جذب کاربران خارجی در پیامرسانهای اجتماعی ایرانی》، این هدف را با 《شکافت هسته اتم در زیرزمین خانه》مقایسه کرد.
ظاهرا این رسانه خود تحقیر اصلاحطلب آفتاب از تبار و خاندان همان کسی است که گفته بود "جز آفتابه چیزی نمیتوانیم بسازیم" و نمی بینند ایران قدرتمند ما الان جزو قدرت های هسته ای و موشکی جهان شده است....
🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اظهارات مجری شبکه من و تو برای تایید یا رد یک ویدئو!!!
🔺این برنامه برای من جالب بود؛ اگر این محتوا را صداوسیما نساخته بود و یک تلویزیون خارجی ساخته بود اتفاقا خوشم میآمد!!!
🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
♦️ دقت کردین که دیروز چقدر راحت یه خبر مهم لا به لای خبرها بایکوت شد و نذاشتن پخش بشه؟
🔹 روزگاری برای وارد شدن 1 هواپیما جشن میگرفتند و همه را کر میکردند!
🔹 اما دیروز 50 هواپیمای جدید وارد کشور شد و هیچکی اصلا نظری در رابطش نداد!
🔹 این کار رسانه های اصلاحات هست که نمیزارن پخش بشه خبر!
🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولید سیمجوشهای ضد سایش
فناوران یک شرکت دانشبنیان موفق به بومیسازیِ سیمجوشهای ضد سایش مورد استفاده در صنایع هواپیماسازی، خودروسازی و فولاد شدند.
#ایران_قوی 🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
📘#حکایتی_زیبا_و_پندآموز
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩی ﺑﻨﺎﻡ ﺣﻴﺰﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﻳﻤﻦ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﯿﺮﺵ نگهدﺍﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺑﻨﺎﻡ (ﻏﺎﻟﺐ) ﭘﯿﺶ ﺍﻭ آﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺳﻨﺖ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻨﺪ! ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻨﻢ.
ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ
ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻗﺎﺿﯽ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ آﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺣﺎﻻ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﺕ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ.
ﺩﺭ ﺍﺧﺮ ﻗﺎﺿﯽ ﮔﻔﺖ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ. ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﺟﻠﺴﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺑﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ.
ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ
ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﭘﺴﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ... ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺍﻧﭽﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺸﺪﺕ ﻣﯿﮕﺮﻳﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﯾﺸﺶ ﺧﯿﺲ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ...
ﺧﺪﻣﺖ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺍﻻﯼ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ 20 ﮐﯿﻠﻮ ﻭﺯﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﮐﻞ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺵ ﯾﮏ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻱ ﺍﺯ ﻣﺲ ﺑﻮﺩ!
ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﮐﻪ ﻣﺴﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﯾﻨﭽﻨﯿﻦ حرﯾﺺ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#حکایت
💎رستم، پهلوان نامدار ایرانی در یک باغ خوش آب و هوا توقف کرد تا هم خستگی نبرد سنگینش با افراسیاب را از تن به در کند . هم اسب با وفایش رخش ، نفسی تازه کند .
پس از خوردن نهار ، پلک هایش سنگین شد و کنار آتش خوابش برد . رخش هم بدون این که افسارش به جایی بسته باشد، تنها ماند!
افراسیاب با خودش فکر کرد که موفقیت رستم تنها به خاطر قدرت خودش نیست بلکه اسب او در این پیروزی خیلی نقش داشته
پس سربازانش را برای دزدیدن رخش فرستاد. آن ها که از قدرت رخش خبر داشتند برای به دام انداختنش یک طناب بسیار بلند و محکم آورده بودند ،
وقتی رخش حسابی از رستم دور شد، طناب بلند رابه سمتش پرتاب کردند. رخش که بسیار باهوش و قوی بود با حرکتی جانانه خودش را نجات داد و فرار کرد.
رستم بیدار شد. جای خالی رخش را دید. زین او را در دست گرفت و از روی رد پاهایی که به جا مانده بود توانست او را پیدا کند.
بعد با صدای بلند به رخش گفت: « می دانی در حالی که زین تو را به دوش داشته ام چه قدر راه آمده ام؟ »
بعد برای دلداری خودش دوباره گفت: « عیبی ندارد. رسم زمانه این است. گاهی من باید سوار زین بشوم و گاهی زین سوار من. »
از زمانی که فردوسی این داستان را روایت کرد و این بیت را سرود، رسم شد هر وقت کسی به سختی و مشکل دچار شود به او چنین بگویند:
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت
🔺وزارت دفاع روسیه اعلام کرد که گروههای تهاجمی دو چهارم آرتموفسک را در یک روز به تصرف خود درآوردند و به نابودی دشمن در بخش غربی شهر ادامه میدهند.
🔺اننیموس سودان: در پیامی به اسرائیل
ما از هیچ حزبی چه از افراد و چه از طرفهای دولتی حمایت نمی کنیم، با این توانمندی هایی که در آنجا داریم، اگر از یک فرد یا دولت حمایت کنیم چه؟ توانایی های ما بسیار بالا خواهد بود و با آن تمام اسرائیل را اشغال خواهیم کرد.
🔺رادیو ارتش اشغالگر اسرائیل :
گالانت وزیر ارتش اشغالگر مدعی است که ایران مواد غنی شده را به نسبت های مختلف انباشته کرده است که برای ساخت 5 بمب هسته ای کافی است و اسرائیل به هر طریقی از رسیدن ایران به آستانه هسته ای جلوگیری خواهد کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 در منطقه بریسلاو، نیروهای هوافضای روسیه انبار سوخت نیروهای مسلح اوکراین را منهدم کردند
🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
⭕️رسانههای ترکیه: ایران قصد دارد جنگندههای Su-30 را تولید کند و بزودی با دریافت مجوز از روسیه و با ایجاد کارخانه مونتاژ ، تولیدش را شروع میکند.
❌️همچنین با دریافت ۴۸ تا ۷۲ فروند جنگنده Su-35 ، مشکل هوانوردی تاکتیکی ایران تا سطح بالایی برطرف خواهد شد.
🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷@M110220🇮🇷
🔴 دستگیری تیم ساماندهی شده کشف حجاب در قم
🔹 ۹ دختر نوجوان بصورت مکشفه و بدترین پوشش با تیپ پسرانه بوسیله قطار از تهران به قم، می آمدند.
🔹 با حضور بموقع پلیس و تیم های ویژه ضابطین بسیج هر ۹ نفر به محض پیاده شدن از قطار بازداشت شدند.
🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷@M110220🇮🇷
🌸🍃🌸🍃
#داستانک
#ضرب_المثل
#فکر_نان_باش_که_خربزه_آب_است
این ضربالمثل معمولا در زمانی به کار میرود که بخواهیم از اهمیت داشتن چیزی در مقابل بی اهمیت بودن چیز دیگری حرف بزنیم.
داستان این ضربالمثل هم به این صورت است که دو دوست بودند که با هم کار یدی میکردند. کار خشتمالی که از قضا انرژی فراوانی را از آنها میگرفت و البته به میزانی هم که کار میکردند، دستمزد نمیگرفتند. از همین رو بود که همیشه روزگار را به سختی میگذراندند.
روزی یکی از آن دو برای تهیه نان به بازار رفت. اما در آنجا بوی کباب و آش او را سرمست کرد. با خود اندیشید که قدری هم از آنها بگیرد. اما بعد دید که پولی که دارند، کفاف خرید این قبیل غذاها را نمیدهد.
از همین رو بر نفس و خواسته خود غلبه کرد. اما چند قدم آن طرف تر به مغازه میوه فروشی رسید و چشمش به خربزهها افتاد. با خود گفت بهتر است خربزه هم بخرم و البته چندی بعد این طور فکر کرد که بهتر است تمام پول خود را برای خرید خربزه بدهد و اینکه خربزه همانطور که رفع عطش میکند گرسنگی را هم چاره میکند.
القصه، خربزه را به بغل زد و با خود برد. دوستش همچنان مشغول به خشتمالی بود که او را دید و البته خیلی زود فهمید که چه اتفاقی افتاده. به روی دوستش لبخندی زد و گفت: خربزه که ما را سیر نمیکند؟ ما قرار است ساعتها کار کنیم! باید نان میگرفتی که مثل همیشه انرژی لازم را برای ادامه کار را به ما بدهد. پس فکر نان باش که خربزه آب است.
#مکر_زنان
مردی در کنار چاه زنی زیبا دید، از او پرسید : زیرکی زنان به چیست؟
زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند ،
مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید:
چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم ،دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی ، خواستم از شما سوالی بپرسم .
در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت ،مرد باتعجب پرسید : چرا چنین کردی؟ زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت: ای مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد ، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند.
در این هنگام زن خطاب به مرد گفت :
این است زیرکی زنان
اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند .
شیطان كه نظاره گر ماجرا بود، نعره ها كشيده و راه بيابان پيش گرفت...
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💢 ما بر سر چیزی فراتر از موشک ها با غرب به اختلاف خورده ایم
◾️القا میکنند که دعوا بر سر موشک ها و پهپادها و هسته ای است. دعوا فراتر است. در این منطقه تا بخواهی پول ریخته و یک اتفاق است که اگر رخ بدهد ، پولها به سمت ایران سرازیر خواهد شد...
☑️رونمایی از ناو هواپیمابر در آینده
🔹فرمانده نیروی دریایی سپاه: در آینده نزدیک شاهد رونمایی از ناو هواپیمابری خواهید بود که در دنیا مدل مشابهی برای آن وجود ندارد.
🔹این ناو هم قابلیت حمل هواپیما و هم قابلیت حمل تعدادی شناور موشکانداز را در درون خود را دارد. شناورهای راکتانداز نیروی دریایی سپاه اکنون مجهز به موشکهای نقطه زن شدهاند.
🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ #دکتر_عباسی
" خیـــــــــــانـــــــــت فرهنگی "
هشدار ها و فریاد هایی که شنیده نشد!!!
@M110220🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
#خائنین_به_غیرت
#مسئولان_مسامحه_گر
حتماببینیدنفرین برمدیرانی که خایین هستن.🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
❌ دستور رئیس شورای تامین شهرستان برای برخورد با هنجار شکنان
♨️ در پی درخواست های متعدد مردمی در مورد برخورد با هنجار شکنی معدود افراد غافل در معابر و کسبه، حسین حبیبی فرماندار اسلامشهر در نامه هایی جداگانه به سرهنگ محمدرضا علیزاده فرماندهی انتظامی شهرستان و جهانگیری رئیس اتاق اصناف خواستار برخورد قانونی با هنجار شکنان شد.🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷
🗓 ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرعا بر گردن همه ی شماست که این کلیپ را منتشر کنید
اگر یک عمل صالح در طول عمرمان بتوانیم انجام بدیم و قدمی برای ظهور برداریم و مورد قبول خداوند قرار بگیره، شاید انتشار همین کلیپ چند دقیقه ای باشه....
خواهشا تمام دوستان مذهبی و انقلابی این چند دقیقه را با دقت ببینند و نشر دهند
ما هم در دوره کودکان و نوجوانان تمدن ساز وظیفه خود دانستیم
آنچه از فضای کنونی جهان و راه حل های واکسینه کردن افراد را می دانیم در اختیار همه هموطنانمان قرار دهیم
🇮🇷🚨Ⓜ️🚨🇮🇷@M110220🇮🇷
🌱 خاک بر سر چه کسی ؟
روزی شاه عباس به همراه وزیرش *شیخ بهایی* و چند تن از فرماندهان به شکار می روند.
*در بین راه ، شاه عباس به شیخ بهایی گفت:*
یاشیخ! نقل ، داستان ، یا پندی بگوئید که این فرماندهان با ما آمده اند درسی گیرند!
*شیخ بگفتا ؛این سه تپه خاک را میبینید؟ گفتند بله*
*شیخ گفت*
خاک آن تپه اولی
بر سر کسی که راز دلش را به هر کسی بگوید
حتی به همسرش!
*گفت آن تپه وسطی رامیبینید؟*
گفتند! بله ، شیخ گفت خاک آن تپه بر سر کسی که به آدم بی اصل و نصب و بی نام و نشان خدمت میکند.
*شیخ گفت آن تپه (آخری) سومی را می بینید؟گفتند بله*
شیخ گفتا خاک آن تپه بر سر کسی که خود تلاش نمی کند و بزرگترها دائم به او خدمت میکنند
*شاه عباس* گفت آن دو مورد اول بماند ، اما بند سوم به من خطاب شده؟؟ چه بدی به شما کردم؟
*شیخ گفتا* اگر صبر کنید جواب هر سه را یکجا خواهم داد
مدتی گذشت شاعباس آهوی بسیار زیبایی داشت و با اسبش دور آهو میدوید و سرگرم میشد، برای این آهو هر روز وقت کافی می گذاشت
تا اینکه روزی شیخ بهایی آهوی شاه عباس را می دزدد و در جایی مخفی می کند و گوسفندی را سر می برد و در کیسه ای گذاشته و به خانه می برد
*همسرشیخ بهایی* با دیدن کیسه خون آلود جویای محتوای آن میشود که شیخ در جواب می گوید این آهوی شاه عباس است که کشته ام.
*همسرشیخ بهایی* شیون کنان بر سر خود میزند و با لحنی تند میگوید:متوجه هستی چکاری انجام داده ای؟ شاه عباس اگر متوجه شود گردنت را خواهد زد ، دلیل این کارت چی بوده؟
*شیخ* می گوید من وزیر شاه عباس هستم اما او اصلاً به من و خدمات من توجه نمی کند و بیشتر وقتش را با این آهو سپری میکند ، از ناراحتی این کار را انجام دادم و قرار نیست کسی بفهمد! فقط من وتو می دانیم آن را درگوشه حیاط خاک می کنیم وکسی هم متوجه نمی شود ممکن است ، رفتار شاه با من بهتر شود ، خبر گم شدن آهو به گوش شاه عباس می رسد ، وی عده ای را مأموریافتن آهو در شهر و بیابان میکند اما هیچ خبری ازآهو نیست
*شاه عباس* هزار سکه طلا را برای یافتن آهو جایزه تعیین میکند ، خبر هزار سکه به گوش *همسرشیخ بهایی* میرسد و بی وقفه به دربارشاه میرود تا خبر کشته شدن آهو را بدهد و هزار سکه جایزه اش را دریافت کند.
*شاه عباس* باشنیدن این خبر شیخ را احضار می کند تا دلیل این کارش را بگوید؟ شاه عباس فریاد می زند شیخ من چه بدی و چه کوتاهی در حق تو و خانواده ات کرده ام که جوابش این باشد ؟
*شیخ گفت* اعلاحضرت از آن جایی که من وزیر شما بودم ، اما هیچ وقت به من توجه نکردید و بیشر وقت خود را با بازی کردن با آهو می گذراندید و من هم از سر حسادت آهو را دزدیده وسر بریدم.
*شاه عباس* عصبانی شد و جلاد را خبر کرد و به او گفت سزای اعمال شیخ قطع گردن اوست همین جا حکم را اجرا کن و گردن شیخ بهایی رابزن
*جـــــلاد*
شمشیرش را بالابرد ودرحین فرودآمدن رو به پادشاه کرد و گفت اعلاحضرت شیخ خیلی به من وخانواده ام لطف داشته و من توان چنین کاری را ندارم مرا عفو بفرمایید
*شاه عباس جلاد بعدی و جلادان دیگر رافراخواند*
اما هیچکدام راضی نبودند که گردن شیخ بهایی را بزنند.
شاه عباس گفت صد سکه طلا به هر کسی می دهم که امروز گردن شیخ را بزند
*خبر به نگهبان قصر پادشاه رسید*
به سوی شاه عباس آمد و گفت صد سکه را بدهید من گردن شیخ را خواهم زد!
شمشیر را ازجلاد گرفت بالا برد موقع فرود آمدن شمشیر ، شیخ گفت دست نگه دارید آهو زنده است ، من او را نکشته ام
شیخ به خدمتکارش دستور داد تا آهو را بیاورد.شاه عباس متعجب شد و دلیل این کارش راپرسید؟
*شیخ گفت*
*زمانی باهم به شکار رفتیم و به من گفتی به این جوانان پندی بیاموز و من خاک آن سه تپه رامثال زدم که باعث نگرانی شما شد!*
الان جواب آن پند همین است
*گفتم:*
خاک آن تپه اول بر سر کسی که راز دلش رابه هر کسی میگوید حتی به همسرش
همسر من که پدر فرزندانش بودم راز نگهدار من نبود ومرا به هزار سکه طلا فروخت
*پس خاک آن تپه اول برسرمن که راز دل خودم را برای کسی بازگو کردم!*
شاه عباس حیرت زده از دو تپه خاک بعدی پرسید:؟
*شیخ گفت به یاد بیاوریدگفتم خاک آن تپه دومی ، بر سر کسی که به آدم بی اصل و نصب خدمت کند*
این *نگهبان* در گوشه شهر گدایی میکرد و شکم زن و بچه اش را نمیتوانست سیرکند !من به اوخدمت کردم واو را به قصر آوردم صاحب مال وزندگی پست و مقام کردم وحالا بخاطر صد سکه قصد زدن گردن مرا داشت
*پس خاک آن تپه دوم هم برسرمن که به آدم بی اصل ونصب خدمت کردم*
و آن تپه سوم که گفتم خاکش بر سر کسی که روی پای خود نایستد به بزرگترازخودش خدمت کند
من که وزیر شمابودم سالها به شمامشاوره دادم و هزاران کار نیک وخیر در شهر و در راه خدمت به شما انجام دادم
بخاطریک آهو می خواستید گردن مرابزنید که سالها به شماوفادار بوده ام
*پس خاک آن تپه سوم هم برسر من*
*واقعاً حکایت وپند زیبایی بود
@tafakornab
✨﷽✨
‼️داستان تربیتی واقعی
💎معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچکس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّهها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّهها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمیکرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" مینامیدند، نیست و تمام تلاش خود را میکرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند.
💥آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
📚کتاب زندگانی دکتر ملک حسینی
🔶🔸راه های گناه نکردن🔸🔶
🔸🔸
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رونمایی از دستاورد های جدید نیرو هوافضای سپاه
🚨 به آرمان نیوز بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1525023039Ce31f575f58