eitaa logo
صـــــدای بــــاران....☔
1.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
15 فایل
آرامش تجربه حضور خدا در زندگیست... https://eitaa.com/sedaybaran مشاوره یاران باران https://eitaa.com/joinchat/742129681Cede478ce4d خیرین مهربان❤ https://eitaa.com/joinchat/296484905C665cd77429
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمود💌 [...قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور] واندکى از بندگان من سپاسگزارند.   سبا| 13 در قیل و قالند این همه، بیدار کو بیدار کو....؟؟ 💕 ☔️@sedaybaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ سلام‌زیباترین‌آرزوی‌من صبحت‌بخیرای‌عزیزتر‌از‌جانم 🌼🍃 تو چقدر معطری که نامت؛ دهانم را پر از بوی نرگس می کند؛؛؛ 🌼🍃 و یادت؛ قلبم را سرشار از شمیم یاس می سازد؛؛؛ 🌼🍃 و مهرت؛ جانم را مملو از عطر رازقی می کند... الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـرَج ☔️ @sedaybaran
هر چیزی مناسب خود آن چیـز اسـت. شکر پـول، کمک و انفــاق به فقیر است..‌. شُکر علم ، تعلیم دادن است... شکر قدرت ، گرفتن دست ضــعیف است.... حاج‌اسماعیل‌دولابی🌱 ☔️@sedaybaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صـــــدای بــــاران....☔
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_نوزدهم 💠 چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود. برای یک لحظه نگا
⤴️⤴️⤴️ ﷽ 🌄 بعد از ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچکس را نبینم. اما یکباره با چیزی مواجه شدم که رنگ از چهره ام پرید. من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم. 👥 دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار میکردند که من چشمانم را باز کنم. اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم و برای همین چشمانم را باز نمیکنم. 😭 آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود. من نمی توانستم اینگونه ادامه دهم. با این وضعیت حتی با برخی نزدیکان خودم نمی توانستم صحبت کرده و ارتباط بگیرم! خدا رو شکر این حالت برداشته شد و روال زندگی من به حالت عادی برگشت. 🛐 اما دوست داشتم تنها باشم. دوست داشتم در خلوت خودم، آنچه را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم مرور کنم. تنهایی را دوست داشتم. در تنهایی تمام اتفاقاتی که شاهد بودم را مرور میکردم. 💟 چقدر لحظات زیبایی بود. آنجا زمان مطرح نبود. آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه می خواستبم منتقل می شد. آنجا از اولین تا آخرین را می شد مشاهده کرد. من حتی برخی اتفافات را دیدم که هنوز واقع نشده بود. حتی در آن زمان برخی مسائل را متوجه میشدم که گفتنی نیست. ⌛️ من در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکارانم را مشاهده کردم که شهید شده بودند، می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه؟! 📞 از همان بیمارستان توسط یکی از بستگان تماس گرفتم و پیگیری کردم و جویای سلامتی آنها شدم. چند تایی را اسم بردم. گفتند: نه، همه رفقای شما سالم هستند؛ تعجب کردم. ⁉️ پس منظور از این ماجرا چه بود؟ من آنها را در حالی که با شهادت وارد برزخ می شدند مشاهده کردم. ⇦ چند روزی بعد از عمل وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم. اما فکرم بشدت مشغول بود. 🤔 چرا من برخی از دوستانم که الان مشغول کار در اداره هستند را در لباس شهادت دیدم؟ 👨‍👩‍👧‍👦 یک روز برای اینکه حال و هوایم عوض شود، با خانم و بچه ها برای خرید به بیرون رفتیم. به محض اینکه وارد بازار شدم، پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد. رنگم پرید! به همسرم گفتم: این مگه فلانی نبود!؟ همسرم که متوجه نگرانی من شده بود گفت: چی شده؟ آره خودش بود. این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود. برای بدست آوردن مواد همه کاری میکرد. ❓گفتم: این مگه نمرده؟ من خودم دیدمش که اوضاع و احوالش خیلی خراب بود. مرتب به ملائک خدا التماس می کرد. حتی من علت مرگش رو هم میدانم. 😊 خانم من با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟ حالا علت مرگش چی بود؟ 🗼 گفتم: اون بالای دکل، مشغول دزدیدن کابلهای فشار قوی برق بوده که برق اونو میگیره و کشته میشه. خانم من گفت: فعلا که سالم و سر حال بود. 😣 آن شب وقتی برگشتیم خونه خیلی فکر کردم. پس اون چیزهایی که من دیدم نکنه توهم بوده؟! ⚰ دو سه روز بعد خبر مرگ آن جوان پخش شد. بعد هم تشییع جنازه و مراسم ختم همان جوان برگزار شد! 🙄 من مات و حیران مانده بودم که چی شد؟ از دوست دیگرم که با خانواده آن ها فامیل بود سوال کردم: علت مرگ این جوان چی بود؟ گفت:بنده خدا تصادف کرده. 💬 من بیشتر توی فکر فرو رفتم. اما من خودم این جوان را دیدم. او حال و روز خوشی نداشت. اعمال و گناهان و حق الناس و ... حسابی گرفتارش کرده بود. به همه التماس می کرد تا کاری برایش انجام دهند. 🤝 چند روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد. ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود. لا به لای صحبت ها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه و بدزده. ظاهرا اعتیاد داشته و قبلا هم از این کار ها میکرده. همون بالا برق خشکش می کنه و مثل یه تیکه چوب پرت می شه پایین. 😳 خیره شده بودم به صورت این مهمان و گفتم: فلانی رو میگی؟ گفت: بله، خودشه. پرسیدم: شما مطمئن هستی؟ گفت: آره بابا‌، خودم اومدم بالا سرش. اما ظاهرا خانواده اش چیز دیگه ای گفتن.!! ♢ ادامه دارد... 📚 ☔️ @sedaybaran
سید رضا نریمانی1_177940250.mp3
زمان: حجم: 36.21M
زمزمه ی آه از دوری...💔 برای‌بهترشدن‌حال‌دلامون✨ 🎙سید رضا نریمانی ☔️@sedaybaran
انسان یڪ تذڪر در هر ۴ ساعٺ به خودش بدهد بد نیسٺ، بہٺرین موقع بعد از پایان نماز،وقٺے سر به سجده می گذارید، مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازد، آیا کارمان برای رضای خدا بود. :)💔 شہید همٺ🌱 ☔️@sedaybaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅ اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد... ☔️@sedaybaran