eitaa logo
صـــــدای بــــاران....☔
1.6هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
5هزار ویدیو
15 فایل
آرامش تجربه حضور خدا در زندگیست... https://eitaa.com/sedaybaran مشاوره یاران باران https://eitaa.com/joinchat/742129681Cede478ce4d خیرین مهربان❤ https://eitaa.com/joinchat/296484905C665cd77429
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️↓ اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود. سرباز سیدعلی ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ هر کس به اتاقش می آمد از پشت میز بلند می شد و در جلو فرد می نشست و کارهایشان را انجام می داد یک روز از او پرسیدم که چرا پشت میز کارهایش را انجام نمی دهد؟ با لبخند همیشگی اش گفت : برادر من! میز ریاست یک حال و هوای خاصی دارد که آدم را می گیرد.پشت آن میز من رئیسم و مخاطبم ارباب رجوع هستن. من می آیم این طرف و کنار مردم می نشینم تا توی آن حال و هوای خاص با آنها برخورد نکنم. این طرف میز من برادر مردم هستم و مثل یک بـــــرادر به مشکلاتشان رسیدگی می کنم. سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️↓ نگاهم یاد یاران کرده امروز ... سربازان روح‌ الله 🌷 ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ رازدار همه بود. سنگ صبوری که دردها و مشکلات را می شنید و در خودش فرو می داد . پناهگاه امنی بود تا دوستان و نزدیکان در مواقع گوناگون در دامن صبر و حوصله و راهنمایی اش آرام بگیرند. هرکس که به او رجوع می کرد، محال بود دلش آرام نگیرد. اگر قرار بود حرفی را بشنود و به کسی نگوید، به هیچ قیمتی نمی گفت... روزی که داشت می رفت عملیات، گفتم: علی آقا، حالا که داری می روی، اگر به توفیق شهادت رسیدی، آن دنیا ما را فراموش نکن! خلاصه هوایمان را داشته باش. بعد، از او شفاعت خواستیم؛ چون چهره ای که من می دیدم، برگشتش محال بود. در مقابل او هم گفت ؛ اگر ما رفتیم و شهید شدیم سعی کنید احکام اسلام در جامعه پیاده شود.جوانها به عبادت، خانمها به حجاب روی بیاورند.  سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ در اقدامی بی سابقه برای تقدیر و تشکر از شجاعت ها وشهامت های او در بیش از 50 ماموریت جنگی خطرناک، بلوار منتهی به منطقه هوایی شیراز را به نامش کرده و حواله یک قطعه زمین را به او دادند. او درباره این مراسم نوشت: غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده ام نیز خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم این همه محبت دارند و خوبند، پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله را پاره کرده و ریختم زمین.یعنی فکر می‌کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند...؟!! سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ سردار بی سر ، روضه خوان و عاشق حسین بود ، وقتی دعوتش كردند برای دیدار با امام ، افتخار مداحی را به او دادند ،جمعیت چشمشان به او بود و او خیره به امام ، نزدیكان صدایش می كردند تا بلكه به خود بیاید اما او محو تماشای امام بود و اشاره ها بی جواب ماند ، امام لبخندی زدند و سخنرانی را شروع كردند و او در سكوت... در عملیات فتح بستان، موج انفجار مجروحش كرد ، تمام بدنش از كار افتاده بود ، وقتی شهدا را جمع می كنند ، او را در پلاستیك می پیجند و همراه بقیه شهدا به سردخانه می دهند ، صداها را می شنید اما نمی توانست حرف بزند یا حركتی كند .در آن حال به امام حسین متوسل می شود به آقایش می گوید، من با توعهد می بندم بدون سر شهید شوم ، پس شرمنده ام نكن. تا اینکه در عملیات فتح المبین خمپاره ای از جبهه دشمن تن بی سرش را بر زمین جای می گذارد... سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ بزرگترین آرزویش شهادت و پیروزی اسلام و گسترش آن بود ، خود را در قبال جامعه مسئول می‌دانست و دوست داشت به هر نحوی مردم را ارشاد كند و می‌گفت: این تكلیف الهی بر گردن من است. به مسئله حجاب خیلی حساس بود. حتی در نامه‌هایش كه از جبهه می‌فرستاد ما را به حجاب سفارش می‌كرد. نسبت به پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود. با افراد فامیل و دوستان خوب بود و رفت و آمد می‌كرد. عقیده داشت باید صله رحم صورت گیرد. در وصیت نامه اش نوشت؛ از غافلان نباشید ‌روزی برسد که حسرت بخورید که عمر بر باد رفت و پایم لب گور رسید، ولی آمادگی ندارم،بهترین توشه برای این سفر بزرگ که منزلگاه‌ها و عقبه‌های هولناک دارد، تقوا و عمل صالح است... سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ یک بار یکی از بچه های هیأت آمد و به سید گفت: تُو مراسم ها و روضه اهل بیت علیهم السلام، اصلاً گریه ام نمی گیرد! سید گفت: اینجا هم که من خواندم، گریه ات نگرفت؟! گفت: نه! سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است، من دهنم آلوده است، که تو گریه ات نمی گیرد! این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتیم، گفت: تو مشکلی داری، برو مشکلت را حل کن، گریه ات می گیرد! اما این سید می گوید مشکل از من است! بعدها می دیدم که او جزو اولین گریه کنندگان مصائب ائمه اطهار علیهم السلام بود... سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ نماز جماعت تمام شد، همه رفتند محمدرضا سر گذاشت به سجده و مدتی همان جور ماند.خشکش زده بود هرچه صبر کردند او سر از سجده بر نداشت یکی از بچه ها گفت:خیال کردیم مرده. وقتی بلند شد صورتش غرق اشک بود از اشک او فرش مسجد خیس شده بود.پیرمرد جلو آمد و پرسید: چرا اینجور گریه می کنی؟ گفت: پدر جان روی نیاز ما به خداست اگر من در سجده مرادم را نگیرم پس کی بگیرم؟ در بخشی از وصیت نامه اش نوشته؛ با مسائل فانی و زودگذر دنیا همدیگر را آزار ندهید. دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید. در برابر مشکلات صبر داشته باشید، توسل را فراموش نکنید. هموطنان، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ،از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد… سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ شب پنجم محرم بود. حسین گفت:میای بریم هیئت؟ دعوتم کرده‌اند باید برم بخونم. گفتم:بریم. با خودم فکر کردم شاید یه هیئت بزرگ و معروفیه که یه شبِ محرّم رو وقت میذاره و میره اونجا. وقتی داخل هیئت شدیم، جا خوردم! دیدم کلا سه‌چهار نفر نشسته‌اند و یک نفر مشغول قرآن‌خواندنه. بعد از قرائت قرآن، حسین رفت و شروع کرد به خواندنِ زیارت عاشورا و روضه. چشم‌هاش رو بسته بود و می‌خوند و به جمعیّت هم هیچ‌کاری نداشت. توی راهِ برگشت، بهش گفتم:حاج حسین! شما می‌دونستی اینجا اینقدر خلوته؟ گفت: بله! من هرسال قول داده‌ام یه شب بیام اینجا روضه بخونم. گاهی توی این مجالس خلوت که معروف هم نیستند، عنایاتی به آدم میشه که هیچ‌کجا همچین چیزی پیدا نمیشه. سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ عجیب حضرت زهـــــــرایی بود. همرزمش تعریف میکنه سه ساعت قبل از شهادتش اومد داخل سنگر، نیمه شب بود، گفت اسدی بچه ها رو بیدار کن خانوم حضرت زهرا (س) اینجاست، داره نگاهشون میکنه بگو ادب کنن...بعدش رفت و یه گوشه مشغول راز و نیاز شد. بعد از سه سال حضور تو جبهه هنوز وصیت نامه ننوشته بود شروع کرد زیر نور کم فانوس به نوشتن وصیت نامه.اول سحر با قایق عازم شدیم یدالله شروع کرد از حضرت زهرا (س) خوندن. رمز عملیات یازهرا (س) بود‌. یدالله که مسئول تخریب بود برای گرفتن دستور و بازکردن معبر باید خودش رو میرسوند به حاج قاسم که اون روز فرمانده محور عملیات بود از قایق پیاده شد داشت میرفت سمت سنگر حاج قاسم...یه خمپاره اومد...همه جا ریخت بهم به خودمون اومدیم دیدیم یدالله غرق خون به سجده افتاده...دستش رو پهلوشه و داره ذکر میگه... سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran
♥️↓ مادری نگران، به امید دیداری و نگاهی از سرِلطف، بار سفر به مقصد شش گوشه بست و در کنار ضریح آن غریبِ مادر به تمنا نشست که یاحسین! حسینم را از تو می‌خواهم!  کمی بعد در کنار ضریح بیهوش شدم و در عالم رؤیا آقایی مهربان را بالاسر خود دیدم که می‌گفت: چرا اینقدر بیتابی می‌کنی؟ گفتم: آمده‌ام حسینم را از شما بگیرم! گفت: می‌خواستیم زمانی بگذرد و صبرت را ببینیم اکنون حسینت اینجاست! نگاهی کردم؛ محمد حسین در کنارم بود او پارچه سفیدی را به من هدیه داد و گفت: از این پارچه برای خود و خواهرانم پیراهن و چادر تهیه کن. با ریختن آب به سرو صورتم به هوش آمدم و پس از دقایقی دریافتم که همه آنچه دیدم رؤیا بوده است و...» یک سال بعد، در یکی از روستاهای علی آباد کتول ‌پاهای‌‌ یکی از ۵ شهید گمنام، درون پوتین بود و قسمت بیرونی از بالای پوتین تا زانو فقط دو استخوان بیش نبود که آن هم از پیکر جدا شده بود.بند پوتین را که باز کردند دیدند پاهای شهید سالم هستند و روی جوراب شماره و داخل پوتین اسم شهید نوشته شده.... سرباز روح‌ الله ═🍃🕊🍃═════ ☔️@sedaybaran