1.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه ♥️↓
ماه رجب بود...
در رحمت خدا خیلی باز بود....💫
فرزند روح الله
#شهیدمصطفیصدرزاده
═🍃🕊🍃═════
☔️@sedaybaran
#شهیدانه ♥️↓
همیشه ذکرش این بود؛ یابنالزهرا، یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن.
از بس این شهید به امام زمان عجلالله تعالیفرجه علاقه داشت..به دوست خود وصیت میکند اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کن.
دوستش میگوید؛ ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زدهاند.. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده آیا من میتوانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم آنان اجازه دادند..سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده؛ یابنالزهرا..یا بیا یک نگاهی به من کن... یا به دستت مرا در کفن کن!
وقتی این جمله را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند: یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی..
وقتی که میخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شدگفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد!؟ باعجله برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود..
از دیشب نمیدانستم رمز این جریان چه بود اما حالا فهمیدم.. نشناختم..😔
فرزند روح الله
#شهیدمهرانشوریزاده
═🍃🕊🍃═════
☔️@sedaybaran
#شهیدانه ♥️↓
پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت ...کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ،گفتند به خمینی توهین کن.. یوسف این کار رو نکرد.
به من گفتند توهین کن، گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات را میکشیم بازهم قبول نکردم.
پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردن.
گفتند: به خمینی توهین کن، بازم توهین نکردم ، من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند.
بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم
گفتند: جنازه اش را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم.
شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه می گفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری؛ انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم.
دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر.
خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو.
کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم؛ به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم!
فرزند روح الله
#مادر #شهیدیوسفداورپناه
═🍃🕊🍃═════
☔️@sedaybaran
#شهیدانه ♥️↓
پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند. اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد: خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان (عج) قرار بده. دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد. بهمن ۱۳۵۷ بود. شب و روز می گفت:فقط امام، فقط خمینی (ره). وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی. با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین برد.
-فرزند روح الله
#شهیدشاهرخضرغام(حر انقلاب)
═🍃🕊🍃════
☔️@sedaybaran
#شهیدانه ♥️↓
✍ امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در محاصره هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های کانال کمیل بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است.
امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود..
ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند.
در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند.
نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...
کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به قتل عام بچه های باقی مانده کمیل و حنظله
بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند.
ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد :
🌺 ابراهیم شهید شد...🌺
❄️⃟@Sedaybaran
4.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه ♥️↓
مادر شهید علی قوچانی از عالم برزخ میگوید..!!!
-فرزند روح الله
#شهیدعلیقوچانی
═🍃🕊🍃════
☔️@sedaybaran
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه ♥️↓
پیغام و وصیت لحظه آخر شهادت یک شهید از زبان مرحومه سرکار خانم محمودی (مادر شهید و یاور رزمندگان اسلام )
🔴من فقط برای #حجاب زن ها آمدم ؛ برا ناموس آمدم ؛ برا مملکت آمدم...
-فرزند روح الله
#شهیدعلی...
═🍃🕊🍃════
☔️@sedaybaran
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه ♥️↓
مردم! هروقت کارتون جایی گیر کرد
امام زمانتون رو صدا کنید
یا خودش میاد، یا یکی رو میفرسته
که کارتون رو راه بندازه.
-فرزند روح الله
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
═🍃🕊🍃════
☔️@sedaybaran
3.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه ♥️↓
شهیدی که نگذاشت مادرش خجالت بکشد...🌷
-فرزند روح الله
#شهیدکاظمرستگار
═🍃🕊🍃════
☔️@sedaybaran
22.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه ♥️↓
این خانم معاون مدرسه عکس شهدایی که توی سالن مدرسه بودن رو جمع کرده و جایی گذاشته، سه شب شهید به خوابش میاد و میگه: ما به شما چه بدی کردیم که عکس های مارو جمع کردید؟!
🔺از زبان خود خانم معاون بشنوید...
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
-فرزند روح الله
#شهیدحسناصغری
═🍃🕊🍃════
☔️@sedaybaran
#شهیدانه ♥️↓
یک شنبه 22/2 65- دوم رمضان المبارک
«بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره، یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم»
۱-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود.
۲-کمی نسبتا زیاد تندرویی کردم و صدایم را بلند کردم.
۳-چند مورد چشم نگاه های اضافی به دنیا داشت.
۴-مزاح های غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت یبیشتری در مزاح کردن شود.
۵-یاد مرگ اصلا تا ظهر وجود نداشت.
۶-عجب و غرور می خواهد بروز کند.
۷-در قرآن خواندن احساس می کنم شیطان می خواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم.
۸-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت.
✍بخش هایی از «محاسبه ی نفس» شهید عزیز در ماه رمضان سال ۶۵
-فرزند روح الله
#شهیدمهرانبلورچی
═🍃🕊🍃════
☔️@sedaybaran
#شهیدانه ♥️↓
با یه عده طـــلبه آمدند قم.
همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب #امام حسیــــــن'علیه السلام' رو دیده بود.
آقــــــا بهش گفته بود: "ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره"
یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ " أنا زائر الحســــــین ع"
-فرزند روح الله
#شهیدمحسندرودی
═🍃🕊🍃════
☔️@sedaybaran