eitaa logo
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
3.1هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
18هزار ویدیو
205 فایل
مجری سفرهای زیارتی: #عمره_عتبات_عالیات_عراق_سوریه #زیرنظرحج_و_زیارت کدشرکت ٥٧٥٣٠ ثبت ٥٥٤٦٦٨ تأسیس ١٣٩٨ 📳تلفن: ٠٩١٩٩١٨٩٤٧٢ ٠٢١٧٧١٥١٦٥٩ 🔴تهران پیروزی_ خ سی متری نیروی هوایی- خ مسیل منوچهری-خ۷/۲۵ روبروی بوستان پیروزی مسجد بقية الله الاعظم طبقه٤
مشاهده در ایتا
دانلود
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صد و هفتاد و سوم : 💠اصحاب در قرآن و سنت/نظر اصحاب درباره یکدیگر: ۴-گواهي شيخين عليه خودشان: بخارى در صحيحش، در باب «مناقب عمر بن خطاب» گويد: هنگامى كه عمر ضربه خورد، از شدّت درد ناله مى كرد، ابن عباس كه مى خواست دلداريش بدهد، بدو گفت: «اى امير مؤمنان! هرچه باشد تو مدتى در خدمت پيامبر بودى و صحابى خوبى بودى، آنگاه از او جدا شدى درحالى كه از تو راضى و خشنود بود، سپس همنشين ابو بكر شدى و با او هم بسيار خوب بودى و در حالى فراقش را تحمّل كردى كه او هم از تو راضى بود و آنگاه با اصحاب آنان، همنشين شدى و با آنها نيز برخورد خوبى داشتى و اگر از آنها جدا مى شوى، بى گمان در حالى جدا مى شوى كه از تو راضى اند». عمر گفت: «اما آنچه گفتى از همنشينى با پيامبر و خشنوديش از من، پس آن از منّتهاى خداوند بر من بود و اما آنچه كه ياد كردى از هم صحبتى با ابو بكر و رضايتش، پس آن هم از منّتهاى الهى بر من بود و اما نگرانى و سراسيمگى من، پس براى تو و يارانت مى باشد. بخدا قسم اگر هرجا از زمين كه بر آن آفتاب تابيده است طلا مى شد و مال من بود، پس همۀ آنها را فديه مى دادم تا شايد از عذاب الهى، قبل از ديدارش رهائى يابم» [۱] و تاريخ سخن ديگرى را نيز از او به ثبت رسانده است: «اى كاش گوسفندى در خانواده‌ام بودم كه هرگاه بخواهند مرا فربه كنند تا پس از فربه شدن و زيارت دوستانشان مرا مى كشتند و قسمتى از گوشتم را كباب كرده و... ادامه 👇 ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صد و هفتاد و چهارم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: و اينست كتاب آسمانى خداوند كه بندگان مؤمنش را چنين بشارت مى دهد: «أَلاٰ إِنَّ أَوْلِيٰاءَ اَللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ. اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ كٰانُوا يَتَّقُونَ، لَهُمُ اَلْبُشْرىٰ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ فِي اَلْآخِرَةِ لاٰ تَبْدِيلَ لِكَلِمٰاتِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ». [۳] -همانا اولياى خدا هرگز ترس و خوفى ندارند و هيچ اندوهى در دلشان نيست، آنان كه ايمان آورده و با تقوا هستند، در دنيا و آخرت، بشارت به آنها داده مى شود و در سخنان الهى تغيير و تبديلى نيست و اين همان رستگارى بزرگ است. و مى فرمايد: «إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ اَلْمَلاٰئِكَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ اَلَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ. نَحْنُ أَوْلِيٰاؤُكُمْ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ فِي اَلْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهٰا مٰا تَدَّعُونَ، نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ» [۴] . -و آنان كه گفتند، پروردگار ما «اللّه» است و استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنها نازل شده و به آنها بشارت دهند كه هراس و اندوهى نداشته باشيد و به بهشتى كه به آن وعده تان مى دادند، خرسند باشيد، ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صد و هفتاد و پنجم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: خداوند مى فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ، مٰا فِي اَلْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا اَلنَّدٰامَةَ لَمّٰا رَأَوُا اَلْعَذٰابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لاٰ يُظْلَمُونَ». [۱] -و اگر هركس كه ستم كرده است، تمام آنچه در زمين است، از آن او باشد و همه را فدا كند تا مگر از عذاب رها شود، و چون عذاب الهى را ببيند، پشيمانى خود را پنهان نمايند و همانا در حق آنان با انصاف، قضاوت شود و هرگز ستم بآنها نشود. و مى فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مٰا فِي اَلْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ اَلْعَذٰابِ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ وَ بَدٰا لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ. وَ بَدٰا لَهُمْ سَيِّئٰاتُ مٰا كَسَبُوا وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا كٰانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» [۱] . -و اگر آنان كه ستم كرده اند، تمام اموال دنيا را داشته باشند و نظير آن را نيز بياورند و همه را براى رهائى از شدت عذاب روز قيامت، فديه دهند (فايده اى برايشان ندارد) و از خدا چيزهائى را ببينند كه هرگز حسابش هم نمى كردند و براى آنها ظاهر شود نتيجۀ كارهاى بدى كه انجام مى دادند و عذابى كه آن را به مسخره گرفته بودند، برايشان نازل گردد. من با تمام وجود آرزو دارم كه اين آيات -------- [۱]: سوره يونس-آيه ۵۴. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صد و هفتاد و ششم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: حقيقت اين است كه هيچ كدام از اينها شيعه نشده اند و هرگاه نام شيعه را مى برند، به بدى و ناسزاگوئى ياد مى كنند و تا آنجا كه توانسته اند در دفاع از عدالت اصحاب، قلمفرسائى كرده اند ولى آن كس كه گوشه اى از فضائل على بن ابى طالب را ذكر مى كند يا اشتباه هاى بزرگان از اصحاب را يادآورى مى نمايد، او را به تشيّع متّهم مى سازيم! فقط كافى است كه پس از بردن نام پيامبر، جلوى يكى از آنها «صلّى اللّه عليه و آله» بگوئى يا پس از ذكر نام على، «عليه السّلام» بر زبان جارى سازى كه فورا بگويند: تو شيعه اى! و بدين سان روزى با يكى از علمايمان كه با هم بحث مى كرديم، گفتم: نظر شما دربارۀ «بخارى» چيست؟ گفت: او از امامان حديث است و كتابش نزد ما صحيح ترين كتاب پس از قرآن مى باشد و همۀ علماى ما بر اين سخن اجماع دارند. به او گفتم: بخارى شيعه است! با تمسخر خنده اى كرد و گفت: چنين تهمتى از او دور باد! گفتم: مگر تو نگفتى هركس ياد على كند و «عليه السّلام» بگويد، شيعه است؟ گفت: آرى! سپس صحيح بخارى را به او و ديگر حاضران نشان دادم كه در جاهاى متعدّدى پس از نام على، «عليه السّلام» مى گويد و حتى پس از آوردن نام فاطمه و حسين بن على نيز «عليه السّلام» مى گويد. [۱] بهت زده شد و ندانست چه پاسخ گويد. ------- [۱]: صحيح بخارى-ج ١-ص ١٢٧ و ١٣٠ و ج ٢ ص ١٢۶ و ٢٠۵. ادامه دارد. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صد و هفتاد و هشتم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: پس ابو بكر خارج شد درحالى كه گريه مى كرد و مى گفت: «مرا به بيعتتان-اى مردم-نيازى نيست! بيعتم را رها كنيد! » [۱] ولى بسيارى از تاريخ نگاران و علماى ما اقرار مى كنند كه فاطمه در مورد ارث خود و سهم ذوى القربى و خويشاوندان، با ابو بكر نزاع كرد ولى او تمام سخنان و ادّعاهاى فاطمه را رد كرد تا وقتى كه فاطمه از دنيا رفت و بر او خشمگين بود. و بااين حال، آنان را مى بينيم كه از اين حادثه‌ها و رويدادهاى مهمّ، با بى اعتنائى مى گذرند و براى حفظ آبروى ابو بكر ميل ندارند در آن باره سخنى بگويند، همان طور كه معمولا هرجا، كرامت او زير سئوال مى رود، چنين برخوردى دارند. و از شگفت انگيزترين مسائلى كه در اين مورد، خواندم، سخن يكى از آنان بود كه پس از يادآورى اين حادثه به نوعى تفصيل، نوشته است: «معاذ اللّه كه فاطمه ادّعاى چيزى كند كه در آن حقّى ندارد و معاذ اللّه كه ابو بكر، حقّ او را از او منع كند». و با اين سفسطه گوئى، پنداشته است كه مشكل را حل كرده و پژوهشگران را قانع نموده است. اين سخن مانند سخن كسى است كه مى گويد: «معاذ اللّه كه قرآن غير از حقّ بگويد و معاذ اللّه كه بنى اسرائيل گوساله را بپرستند»! -------- [۱]: تاريخ الخلفاء كه معروف به «الامامة و السياسة» نوشته ابن قتيبه دينورى است-ج ١-ص ٢٠. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صد و هفتاد و نهم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: گرفتار شديم با علمائى كه مى گويند چيزى را كه نمى فهمند و ايمان به چيزى دارند درعين حال كه ايمان به طرف مقابل و نقيضش دارند، درحالى كه واقعيّت اين است كه: فاطمه قطعا ادّعا كرده و ابو بكر، ادّعايش را رد كرده است، حال يا اينكه فاطمه دروغ گفته است-پناه مى بريم به خدا از اين سخن-كه او منزّه است از دروغ و يا اينكه ابو بكر به او ظلم كرده است. و ديگر هيچ راه حل سوّمى براى قضيه وجود ندارد هرچند برخى از علماى ما، در جستجوى آن هستند! و اگر با دليلهاى عقلى و نقلى، محال باشد كه سرور زنان جهان دروغگو است چرا كه از پدرش پيامبر قطعا چنين روايتى رسيده است كه فرمود: «فاطمه پارۀ تن من است، هركه او را آزار دهد مرا آزرده ساخته است». و از بديهيّات است كسى كه دروغ مى گويد، شايستگى چنين سخنى از رسول خدا «ص» ندارد، پس حديث، فى حدّ ذاته، دلالت دارد بر عصمت حضرت زهرا و دورى او از دروغ و ديگر خصلتهاى بد، همچنان كه آيۀ تطهير نيز دلالت بر معصوم بودن او دارد كه دربارۀ او و همسرش و دو فرزندش، به گواهى شخص عايشه نازل شده است [۱]، پس ديگر راهى نمى ماند نزد عقلا جز آنكه اعتراف نمايند به اينكه بر فاطمه ظلم شده و كسى مى تواند تمسك او را ردّ كند كه به آسانى دستور به سوزاندنش و سوزاندن منزلش مى دهد در صورتى كه اعتراض كنندگان، از خانه اش براى بيعت كردن با آنها، بيرون نيايند [۲] . ادامه دارد👇 ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت یکصدو هشتاد : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: ولى هنگامى كه فرصت براى بررسى و خواندن تاريخ پيدا كردى، درمى يابى كه قاتلين عثمان در درجه اوّل، خود اصحاب بوده اند و پيشاپيش آنان امّ المؤمنين عايشه بوده است كه دستور به قتلش مى داد و با اعلام روا بودن ريختن خونش مى گفت: «پير نادان را بكشيد كه كافر شده است». [۱] و همچنين مى بينيم طلحه و زبير و محمد بن ابى بكر و ديگر مشهورين از اصحاب، او را محاصره كرده، حتى از آشاميدن آب منعش نموده اند كه مجبور به استعفايش سازند. و تاريخ نويسان به ما خبر مى دهند كه خود اصحاب بودند كه نگذاشتند جسدش در قبرستان مسلمانان دفن شود و او را در «حشّ كوكب» [۲] بدون غسل و كفن دفن كردند. سبحان اللّه! چطور به ما مى گويند كه عثمان، مظلوم كشته شد و آنان كه او را به قتل رساندند، مسلمان نبودند؟ اين باز داستان ديگرى مانند داستان فاطمه و ابو بكر است، پس اگر عثمان، مظلوم است بايد بر اصحابى كه او را كشتند يا در قتلش شركت كردند، چنين حكم و قضاوت كنيم كه جنايت پيشگانى قاتل بودند زيرا خليفۀ مسلمانان را ظالمانه كشتند و جنازه اش را سنگ باران كردند و زنده و مرده اش را اهانت نمودند و يا اينكه اين اصحاب، ريختن خون عثمان را جايز دانستند زيرا كارهاى زيادى انجام داده بود كه با اسلام منافات داشت، همان طور كه در تاريخ نيز آمده است. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و یکم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: و از جنگ جمل مى پرسيم كه‌ام المؤمنين عايشه، آتش آن را برافروخت و خود رهبريش را برعهده داشت، چطور امّ المؤمنين عايشه از خانه اش بيرون مى آيد درحالى كه خداوند به او دستور ماندن در خانه را مى دهد و مى فرمايد: «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لاٰ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ اَلْجٰاهِلِيَّةِ اَلْأُولىٰ». [۱] «و در خانه بمانيد، و مانند جاهليّت نخستين، خودنمائى نكنيد». و مى پرسيم: به چه حقّى امّ المؤمنين، جنگ و كارزار را با خليفۀ مسلمانان على بن ابى طالب كه ولىّ هر مؤمن و مؤمنه اى است، روا دانست؟ و مانند هميشه و به آسانى علمايمان پاسخمان مى دهند كه او امام على را دوست نمى داشت براى اينكه در حادثه «افك» به پيامبر اشاره كرده بود كه او را طلاق دهد، و اينان مى خواهند ما را قانع كنند به اينكه اين حادثه-اگر درست باشد-كه على، اشاره به پيامبر كرده بود كه او را طلاق دهد، كافى است به اينكه عايشه امر خدايش را ناديده بگيرد و پرده اى را كه پيامبر بر او زده بود، كنار زند و شترى كه پيامبر او را از سوار شدنش نهى كرده بود و هشدار داده بود كه سگهاى «حوأب» بر او بانگ مى زنند، سوار شود و مسافتهاى دور و دراز از مدينه تا مكّه و از آنجا تا بصره، طى كند و كشتن بى گناهان را اجازه دهد و كارزار با امير مؤمنان و اصحابى كه با او بيعت كرده اند را روا بدارد -------- [۱]: سوره احزاب-آيه ٣٣. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و دوم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: و سبب قتل هزاران مسلمان شود همان طور كه مورخان نوشته اند. [۱] تمام اينها فقط بخاطر اين بود كه امام على را دوست نمى داشت، چون او اشاره به پيامبر كرده بود كه طلاقش دهد، هرچند پيامبر هم طلاقش نداده بود، پس براى چيست اين همه دشمنى كه تاريخنگاران موارد دشمنى زيادى را از او نسبت به امام على يادآور شده اند كه تفسيرى بر آنها نمى توان پيدا كرد؟ مثلا نوشته اند كه از مكّه بازگشته بود كه در راه به او خبر دادند عثمان كشته شد، از اين خبر خيلى خوشحال و خرسند گشت ولى هنگامى كه فهميد مردم با على بيعت كرده اند، خشمگين شده گفت: «آرزو داشتم كه آسمان بر زمين فرود آيد و آن را بپوشاند پيش از آنكه على بن ابى طالب به خلافت برسد» و آنگاه گفت: «مرا برگردانيد! » و همچنان آتش فتنه و انقلاب را عليه على برافروخت. زيرا همان طور كه مورخين ذكر كرده اند، نمى خواست نام على را بشنود! آيا امّ المؤمنين نشنيده بود اين سخن پيامبر را كه مى فرمايد: «دوستى على ايمان و دشمنيش نفاق است» [۲] تا اينكه برخى از اصحاب گفتند «ما منافقين را تشخيص نمى داديم جز با بغضشان نسبت به على» آيا امّ المؤمنين، سخن پيامبر را نشنيده بود كه فرمود: «هركه من مولاى اويم پس على مولاى اوست» و...؟ ---------- [۱]: طبرى، ابن اثير، مدائنى و ديگر تاريخنگارانى كه حوادث سال ٣۶ هجرى را نگاشته اند. [۲]: صحيح مسلم-ج ١-ص ۴٨. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و سوم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /نظر اصحاب در باره یکدیگر: او بدون شك همۀ آنها را شنيده بود ولى على را دوست نمى داشت و نمى خواست نام او را ببرد بلكه آن هنگام كه خبر وفات على را به او دادند، سجده شكر بجاى آورد. [۱] حال من بحثى راجع به تاريخ امّ المؤمنين عايشه نمى خواهم داشته باشم ولى تنها مى خواستم استدلال نمايم بر مخالفت بسيارى از اصحاب با اصول اسلام و زير بار امر رسول خدا نرفتن آنها و از فتنۀ امّ المؤمنين همين كافى است كه خود دليلى است قاطع و تمام تاريخ نويسان بر آن اتفاق نظر دارند، نوشته اند: آن هنگام كه عايشه از «آب حوأب» گذشت و سگها بر او بانگ زدند، هشدار رسول خدا «ص» را به ياد آورد كه او را نهى كرده بود از اينكه صاحب آن شتر باشد و لذا گريست و گفت: «مرا برگردانيد! مرا برگردانيد! » ولى طلحه و زبير پنجاه نفر را آوردند و پس از اينكه به آنها چيزى دادند، آنان هم براى عايشه قسم خوردند كه اينجا «آب حوأب» نيست و بدين سان او مسير خود را تا بصره ادامه داد، و مورّخان نوشته اند: «اين اوّلين شهادت زورى بود در اسلام». [۲] اى مسلمانان! اى خردمندان! اى روشنفكران! ما را براى حل اين اشكال يارى دهيد، آيا اينها اصحاب بزرگوارى هستند كه ما قضاوت به عدالت آنها مى كنيم و پس از پيامبر «ص» بهترين افراد بشر مى شناسيمشان! و به اين آسانى شهادت زور مى دهند؟ همان شهادتى كه پيامبر «ص» آن را از گناهان بزرگى ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و چهارم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /گواهي شیخین علیه خودشان : و قطعا انسان محقق پاك سيرت ميل به سوى على مى كند و او را بر حقّ مى داند چرا كه حقّ پيوسته همراه على است، و هرجا على باشد، حقّ با او مى چرخد [۱] و همچنين فتنۀ امّ المؤمنين عايشه و اتباعش كه آن آتش وحشتناك را افروختند تا آنجا كه هر خشك و ترى را سوزاند و آثارش تا امروز كشيده شد، خلاف حقّ دانسته و رها مى كند. براى اطمينان قلب مى گويم: بخارى در صحيح خود در كتاب «الفتن» باب «الفتنه التى تموج كموج البحر» آورده است كه راوى مى گويد: هنگامى كه طلحه و زبير و عايشه به سوى بصره حركت كردند، على، عمار بن ياسر و حسن بن على را به كوفه فرستاد. آنها در كوفه بر ما وارد شدند، پس به منبر رفتند و حسن بن على در بالاى منبر قرار گرفت و عمّار در درجه اى پائين تر از حسن نشست، ما گرد آن دو جمع شديم و شنيديم عمّار را كه مى گفت: عايشه به سوى بصره حركت كرده است و به خدا قسم او همسر پيامبرتان در دنيا و آخرت است ولى خداى تبارك و تعالى مى خواهد شما را آزمايش كند كه آيا على را اطاعت مى كنيد يا او را؟ [۲] ---------- [۱]: «على مع الحق و الحق مع على يدور معه حيثما دار». [۲]: صحيح بخارى-ج ۴ ص ١۶١. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و پنجم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /گواهی شیخین علیه خودشان : و همچنين بخارى در كتاب «الشروط» باب «ما جاء فى بيوت ازواج النبى» آورده است: پيامبر براى سخنرانى برخاست، سپس به منزل عايشه اشاره اى فرمود و گفت: «اينجا مركز فتنه است، اينجا مركز فتنه است اينجا مركز فتنه است، كه شاخ شيطان از اينجا بيرون مى آيد». [۱] و بخارى نيز در صحيح خود قضاياى عجيب و غريبى از بى ادبى او نسبت به پيامبر ذكر كرده است تا آنجا كه پدرش او را به اندازه اى كتك زد كه بدنش خون افتاد و بقدرى، او به پيامبر جسارت مى كرد كه خداوند او را تهديد به طلاق نمود و اينكه پروردگار به پيامبرش بهتر از او خواهد داد، و اينها باز داستانهائى است كه مجال بحثش اكنون نيست. پس از اين، آيا باز هم مى پرسى: چرا عايشه سزاوار آن همه تقدير و احترام از سوى اهل سنت مى باشد؟ آيا براى اينكه همسر پيامبر است، درحالى كه همسران پيامبر بسيارند و در ميان آنان زنانى هستند كه به تصريح خود پيامبر، برتر و با فضيلت تر از عايشه اند. [۲] يا اينكه چون دختر ابو بكر است! يا اينكه چون بالاترين نقش را در انكار وصيّت پيامبر در مورد على، بازى كرده بود تا آنجا كه وقتى در حضورش گفته شد كه پيامبر وصيّت كرده است كه على پس از او باشد گفت: كى چنين حرفى زده است؟ من خودم پيامبر را ديدم و همانا او به سينه من تكيه داده بود و ظرفى درخواست كرد، آنگاه خم شد ---------- [۱]: صحيح بخارى-ج ٢-ص ١٢٨. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و ششم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /گواهي شیخین علیه خودشان : و هيچ تعجّبى نيست چرا كه عايشه دربارۀ على چندين برابر آن سخنان را شنيده بود و با هشدار پيامبر «ص» به او، قانع نشد جز به جنگ با على و انكار فضائلش و ازاين روى بنى اميّه به او علاقه داشتند و او را به بالاترين مقامات، بالا بردند و در مقام و منزلتش روايتهاى بى شمار ساختند و در ركابش تا آنجا پيش رفتند كه او را بزرگترين مرجع امّت اسلامى به شمار آوردند زيرا تنها نزد او نيمى از دين را مى يافتند! و شايد نيم ديگر از دين را به ابو هريره اختصاص دادند كه براى آنها هرچه مى خواستند، روايت كرد و لذا او را به خود نزديك كرده و امارت مدينه را بدو سپردند و كاخ «عقيق» را برايش ساختند-درحالى كه فقيرى ناچيز بود-و «راوى اسلام» لقبش دادند، او هم امر را بر بنى اميّه آسان كرد و برايشان دينى تازه جعل نمود كه چيزى از كتاب خدا و سنّت رسولش در آن نبود جز آنچه با هواى نفس و شهواتشان، سازش داشت و حكومتشان را نيرو مى بخشيد و سلطنتشان را تثبيت مى نمود، و سزاوار است كه چنين دينى، جز لهو و لعب نباشد و پر از بافته‌ها و ساخته‌ها و تناقضات و خرافات باشد، و اين چنين، حقايق دفن شد و ظلمت‌ها جهان را فرا گرفت و مردم را به آن سوى كشاندند تا آنجا كه دين خدا بازيچۀ دستشان شد و هيچ ارزش و قيمتى برايش قائل نبودند و از خدا نمى ترسيدند، آن طور كه از معاويه هراس داشتند، و... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و هفتم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /گواهي شیخین علیه خودشان : و آنگاه كه از علمايمان درباره جنگ معاويه با على مى پرسيم، همان جنگ خانمانسوزى كه مسلمانان را به شيعه و سنّى تقسيم كرد و شكافى در اسلام پديد آورد كه تا امروز التيام نيافته، مانند هميشه و خيلى ساده پاسخ مى دهند: على و معاويه دو تن از بزرگان اصحاب بودند كه هر دو اجتهاد كردند، پس على اجتهاد كرد و به حقّ رسيد لذا دو پاداش دارد و معاويه اجتهاد كرد و اشتباه نمود، پس يك اجر دارد، و ما حقّ نداريم كه به نفع آنها يا عليه آنها سخنى بر زبان برانيم زيرا خداوند مى فرمايد: «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ، لَهٰا مٰا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مٰا كَسَبْتُمْ وَ لاٰ تُسْئَلُونَ عَمّٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ». [۱] آن گروهى بود كه در گذشت، خود پاسخگوى اعمالش است و شما پاسخگوى اعمالتان هستيد و هرگز شما را از اعمالى كه آنها مى كرده اند، نمى پرسند!! همان طور كه مى بينيد در اين جوابها جز سفسطه گوئى و مغالطه چيزى نيست، كه نه عقل آن را مى پذيرد و نه دين قبولش دارد و نه شرع بر آن صحّه مى گذارد، بار الها! به تو پناه مى برم از سستى آراء و كژى پندارها و به تو پناه مى برم از وسوسه شياطين و از اينكه-پروردگارا-حاضر شوند. چگونه خرد سالم به اجتهاد معاويه حكم مى كند و او را يك پاداش مى دهد چرا كه با امام و رهبر مسلمين كارزار كرده و مؤمنين بى گناه را به قتل رسانده و آن قدر ---------- [۱]: سوره بقره-آيه ١٣۴. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
📚داستان هدایت یک عالم سنی ناسبی تونسی و هدایت دهها هزار نفر از زبان خودش با نام: ❄️"آنگاه هدایت شدم" ❄️ 💞در کانال سدرةالمنتهی💞 ✨توصیه می‌شود بمنظور توان مقابله با افکار تکفیری قسمت های این کتاب ارزشمند رادر این کانال دنبال کنید✨ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و هشتم : 💠اصحاب در قرآن و سنت /گواهي شیخین علیه خودشان : چگونه به اجتهادش فتوا مى دهند درحالى كه حجر بن عدى و اصحابش را كشت و آنان را در «مرج عذرا» در بيابان شام دفن كرد چرا كه از دشنام و ناسزا به على بن ابى طالب، خوددارى مى كردند؟ چگونه او را يكى از اصحاب عدول و مورد اطمينان مى شمارند درحالى كه به حسن بن على سيد جوانان اهل بهشت، زهر داد و او را كشت؟ چگونه او را بزرگ مى شمارند و تقديس و تمجيدش مى كنند درحالى كه از امّت اسلامى بزور و با سرنيزه، نخست براى خود بيعت گرفت و سپس براى فرزند تبهكارش يزيد كه پس از خود حكومت را بدست گيرد و نظام شورى را به پادشاهى قيصرى [۱] تبديل كرد؟ چگونه اجتهادش را امضا مى كنند و به او يك اجر و پاداش مى بخشند درحالى كه مردم را وادار به لعن على و اهل بيت از ذريّۀ رسول خدا، بر فراز منبرها نمود و اصحابى كه از آن دستور سرباز مى زدند، به قتل مى رساند، و اين را سنتى قرار داد كه جوانان را سالخورده و نوجوانان را پير كرد و لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلى العظيم؟ و پيوسته آن سئوال خودنمائى مى كند و تكرار مى شود و با اصرار ظاهر مى گردد آيا كدام يك از اين دو گروه بر حقّ و كدام بر باطل اند؟ يا بايد على و پيروانش، ستمگر و بر باطل باشند و يا بايد معاويه و پيروانش، ظالم و بر باطل باشند؟ و بيگمان پيامبر «ص» همه چيز را توضيح داده است، ولى در هر دو صورت،.. ادامه دارد. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو هشتاد و نهم : 💠اغاز تحول/ ترديد در ادامه تحقيق : سه ماه حتى در موقع خوابيدن متحيّر و سراسيمه بودم، انديشه هاى گوناگون مرا بدين سوى و آن سوى مى كشيد و در درياى اوهام و پندارها غوطه ورم مى ساخت، و بر خود مى هراسيدم از برخى اصحاب كه دربارۀ تاريخشان به تحقيق مى پرداختم و تناقضهاى شگفت انگيزى در رفتار و اعمالشان مى يافتم زيرا در طول زندگيم چنين پرورش يافته بودم كه بايد اولياى خدا و بندگان شايسته اش را احترام و تقديس نمايم و گرنه هركه دربارۀ آنها سخن بدى بگويد يا اسائۀ ادبى بنمايد، اذيت و آزار خواهد ديد هرچند آنها مرده باشند! و در گذشته، در كتاب «حياة الحيوان الكبرى» نوشته «دميرى» خوانده بودم كه: «شخصى عمر بن خطاب را دشنام مى داد، دوستانش در كاروان او را هشدار مى دادند و نهى مى كردند. هنگامى كه رفت ادرار كند، يك مار سياه او را نيش زد و درجا مرد، براى او قبرى كندندكه خاكش كنند، ديدند در قبر، مار سياه بزرگى هست، قبر ديگرى كندند و همچنين هرچه قبر مى كندند، مار سياه را مى ديدند، يكى از عارفان به آنها گفت: هرجا كه مى خواهيد او را دفن كنيد، پس اگر تمام زمين را براى او حفر كنيد، همين مار سياه موجود است زيرا كسى كه حضرت عمر را دشنام مى داده، خداوند مى خواهد در دنيا قبل از آخرت او را عذاب نمايد». [۱] ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو نود : 💠آغاز تحول /ترديد در ادامه تحقيق و ازاين روى بر خود ترسيدم و بسيار استغفار كردم و چندين بار تصميم گرفتم، از بررسى در مانند اين امور خوددارى ورزم چرا كه مرا نسبت به اصحاب رسول خدا بدبين مى كند و در نتيجه در دينم ترديد پيدا مى كنم ولى در طول آن مدّت و در خلال بحث با بعضى از علما، تناقضهائى يافتم كه عقل آنها را نمى پذيرد و آنها شروع كردند هشدار دادن به من كه اگر بحث خود را در احوال اصحاب ادامه دهم حتما خداوند نعمتش را از من سلب كرده، هلاكم مى سازد! و چون دشمنى آنان زيادتر شد و هرچه را گفتم تكذيب مى كردند، كنجكاويم در رسيدن به حقيقت مرا واداشت كه دگربار، خود را وارد ميدان بحث سازم، خصوصا كه در درونم نيروئى يافتم كه مرا به شدّت، به اين وادى سوق مى داد. گفتگو با يكي از علما به يكى از علمايمان گفتم: اگر معاويه بى گناهان را مى كشت و نواميس و اعراض مردم را هتك مى كرد و با اين حال دربارۀ او قضاوت مى كنيد كه اجتهاد كرد و به اشتباه رفت و لذا يك پاداش بيشتر ندارد! و اگر يزيد، فرزندان رسول خدا را كشت و اهل مدينه را قتل عام كرد و مع ذلك، حكم به اجتهادش مى كنيد و اينكه در اجتهادش ره اشتباه را پيموده و لذا او را نيز يك پاداش است، پس چرا من اجتهاد نكنم در بحث و بررسيم و اينكه نسبت به برخى از اصحاب، ترديد و دودل باشم و بعضى را رسوا و مفتضح سازم... ادامه دارد. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو نود و یک : 💠 آغاز تحول/ گفتگو با یکی از علما : و اينكه نسبت به برخى از اصحاب، ترديد و دودل باشم و بعضى را رسوا و مفتضح سازم و اين بى گمان مقايسه نمى شود با كشتارى كه معاويه و فرزندش يزيد در مورد عترت پاك پيامبر روا داشتند، پس اگر به حق رسيدم دو اجر دارم و اگر اشتباه كردم تنها يك اجر دارم، در صورتى كه اگر بر برخى از اصحاب خرده بگيرم، انگيزه‌ام دشنام و ناسزا و لعن نيست بلكه مى خواهم به حقيقت دست يابم و گروه نجات يافته را از گروه هاى گمراه جدا و مشخّص سازم و اين وظيفۀ من و وظيفۀ هر فرد مسلمان است و خدا گواه است بر آنچه پنهان است و خود عالم و آگاه است به آنچه در درون سينه‌ها مى باشد. آن مرد عالم پاسخ داد: -فرزندم! باب اجتهاد، مدتها است بسته شده! گفتم: كى آن را بسته است؟ گفت: ائمه چهارگانه. با خوشحالى گفتم: خدا را شكر، آن كس كه آن را بسته است نه خداوند است و نه رسولش و نه خلفاى راشدين كه مأمور به پيروى از آنهائيم، پس هيچ گناهى بر من نيست اگر اجتهاد كنم همان طور كه آنها اجتهاد كردند. گفت: تو نمى توانى اجتهاد كنى مگر اينكه هفده علم را بياموزى، از جمله علم تفسير، لغت، نحو، صرف، بلاغت، حديث، تاريخ و و... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو نود و دو : 💠 آغاز تحول/ گفتگو با یکی از علما : گفتم: خدا را شكر، اگر با فتح تاء بود، بحث را خاتمه مى دادم ولى حال كه با ضمّه است، معنايش اين است كه خداوند ما را بازخواست نمى كند از آنچه آنها مرتكب شدند، و اين مانند سخن الهى است كه مى فرمايد: «هركس خود گرفتار كار خودش است» و مى فرمايد: «نيست براى انسان مگر آنچه خود تلاش كند». و همانا قرآن به ما اكيدا سفارش كرده است كه از اخبار امّتهاى گذشته با خبر شويم و از آنها عبرت بگيريم، و اينكه خداوند داستانهاى فرعون، هامان، نمرود، قارون و ديگر امّتهاى پيامبران گذشته را براى ما حكايت كرده، قطعا براى سرگرمى نبوده است. بلكه براى اين بوده كه حق را از باطل به ما بشناساند، و اما اينكه گفتى، اين بحث چه اهميّتى براى من دارد؟ اين بحث اهميّت زيادى براى من دارد: اوّلا-براى اينكه ولىّ خدا را بشناسم و پيروى از او كنم و دشمن خدا را بشناسم و با او دشمنى نمايم و اين چيزى است كه قرآن از من خواسته بلكه بر من واجب كرده است. ثانيا-براى من مهمّ است كه بدانم خدا را چگونه عبادت كنم و با فريضه‌ها و واجبات، به او تقرّب جويم و آن هم بگونه اى كه خداوند واجب كرده است نه آن گونه كه مالك و ابو حنيفه و ديگر مجتهدان مى خواهند زيرا مالك را ديدم كه معتقد به مكروه بودن «بسم اللّه» در نماز است درحالى كه ابو حنيفه آن را واجب مى داند و ديگرى نماز را بدون آن باطل مى داند و چون نماز ستون دين است ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو نود و چهار : 💠 آغاز تحول/گفتگو با یکی از علما: هنگامى كه آن شيخ دانشمند، سخن مرا منطقى و پذيرفته ديد، گفت: ترا محض رضاى خدا نصيحت مى كنم، اگر در هرچه ترديد داشته باشى، در خلفاى راشدين ترديد نداشته باش زيرا آنها ستونهاى چهارگانه اسلام اند و اگر هركدام سقوط كند، ساختمان ويران مى گردد. گفتم: استغفار كن سرور من! پس پيامبر كجا است، اگر اينان استوانه هاى اسلام اند؟ پاسخ داد: رسول خدا، همان ساختمان است، او كلّ اسلام است. از اين تحليل تبسمى كردم و گفتم: يك بار ديگر، از خدا طلب آمرزش كن آقاى من! تو-ناخودآگاه-مى گوئى كه پيامبر نمى تواند پابرجا باشد تا اين چهار نفر نباشند! درحالى كه خداوند مى فرمايد: «هُوَ اَلَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدىٰ وَ دِينِ اَلْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً» [۱] . -اوست خدائى كه پيامبرش را با هدايت و دين حقّ فرستاد تا دين او را بر تمام اديان برترى بخشد، و شهادت خداوند به تنهائى كافى است. و هنگامى كه محمّد را براى رسالت و پيامبرى فرستاد، هيچ يك از اين چهار تن-و كسانى ديگر را با او شريك قرار نداد. دراين باره خود مى فرمايد: «كَمٰا أَرْسَلْنٰا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيٰاتِنٰا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ مٰا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» [۲] . ---------- [۱]: سوره فتح-آيه ٢٨. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو نود و پنج : 💠 آغاز تحول/گفتگو با یکی از علما: شما نسل جديد در هر چيز شك و ترديد مى كنيد و حتى در دين نيز شك مى كنيد و اين از نشانه هاى آخر الزمان است كه پيامبر «ص» فرمود: «قيامت برپا نمى شود مگر بر بدسگالان و تبهكاران»! گفتم: آقاى من! براى چيست اين همه گزافه گوئى؟ به خدا پناه مى برم كه در دين ترديد داشته باشم يا تشكيك كنم، من كه به خداى لا شريك له و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش ايمان دارم و به سرورمان حضرت محمّد، بنده و فرستادۀ خداوند كه افضل از تمام انبياء و مرسلين و خاتم آنها است ايمان دارم و همانا من از مسلمانانم، پس چرا مرا تهمت مى زنيد؟ گفت: بيش از اين ترا متّهم مى سازم زيرا تو دربارۀ سرورمان ابو بكر و سرورمان عمر نيز ترديد دارى درحالى كه پيامبر «ص» مى فرمايد: «اگر ايمان امّتم را با ايمان ابو بكر در دو كفّۀ ترازو قرار دهند، ايمان ابو بكر سنگين تر مى شود»! و در حقّ عمر گفته است: «امّتم را بر من عرضه داشتند، ديدم پيراهنى دربر دارند كه تا سينه نمى رسد و عمر را بر من عرضه نمودند، ديدم پيراهنش بر زمين كشيده مى شود! گفتند: تأويل اين سخن چيست اى رسول خدا؟ فرمود: دين»! و تو امروز در قرن چهاردهم مى آئى و در عدالت اصحاب بويژه ابو بكر و عمر، ايجاد شك و ترديد مى كنى؟ آيا نمى دانى كه اهل عراق، اهل كفر و نفاق اند؟ خدايا! من چه بگويم به اين بظاهر عالمى كه غرور، او را وادار به گناه ساخته است.. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو نود و شش : 💠 آغاز تحول/گفتگو با یکی از علما: و بجاى بحث آرام، به سوى فتنه و آشوب ميل كرده و در مقابل مردمى كه به او ارادت دارند، شروع به تهمت زدن و افترا و شايعه پراكنى نموده است كه آنها هم از شدّت خشم و عصبانيّت، ديدگانشان قرمز و اخمهاشان درهم كشيده شد و در چهره هاشان شرّ و كينه نمايان گشت. به سرعت به منزل رفتم و كتاب «الموطّا» امام مالك و كتاب «صحيح بخارى» را با خود برداشته و به سوى او شتافتم و گفتم: آقاى من! آنچه مرا به شك و ترديد دربارۀ ابو بكر واداشت، شخص پيامبر اسلام بود و درحالى كه كتاب «الموطا» را مى گشودم، روبرويش گذاشتم كه در آن مالك روايت كرده بود كه پيامبر «ص» به شهداى «احد» فرمود: «بر ايمان اينان گواهى مى دهم» ابو بكر صديق عرض كرد: اى رسول خدا! مگر ما برادران آنان نيستيم؟ مگر ما مانند آنها اسلام نياورديم و جهاد نكرديم؟ پيامبر «ص» فرمود: «آرى! ولى نمى دانم پس از من چه بدعتها در دين مى گذاريد»؟. پس ابو بكر گريست و باز هم گريست و گفت: «ما پس از تو خواهيم بود» [۱] . و آنگاه صحيح بخارى را گشودم كه در آن آمده بود: عمر بن خطاب بر حفصه وارد شد كه اسماء بنت عميس نزد او بود، وقتى اسماء را ديد گفت: اين كيست؟ حفصه گفت: اسماء بنت عميس. ---------- [۱]: موطّأ امام مالك-ج ١-ص ٣٠٧، مغازى واقدى-ص ٣١٠. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو نود و هشت : 💠 آغاز تحول/گفتگو با یکی از علما: و گفت: پروردگارا، بر علمم بيفزاى. سپس گفتم: حال اگر شخص پيامبر «ص» نخستين كسى باشد كه دربارۀ ابو بكر ترديد دارد و به نفع او گواهى ندهد زيرا نداند كه پس از او چه كار خواهند كرد، و اگر رسول خدا «ص» اقرار به برترى عمر بن خطاب نسبت به اسماء بنت عميس ننمايد بلكه اسماء را بر او برترى بخشد، پس من حقّ دارم شك كنم و هيچ كس را برترى ندهم تا آنكه حقّ را جستجو كرده و آن را بيابم، و معلوم است كه اين دو حديث، تمام احاديثى را كه دربارۀ ابو بكر و عمر وارد شده، باطل مى سازند زيرا اين حديثها نزديك تر به واقعيّت و حقيقت است تا آن احاديث فضيلت كه ادّعا مى شود. حاضرين گفتند: چطور؟ پاسخ دادم: زيرا پيامبر «ص» شهادت دربارۀ ابو بكر نداد و فرمود: نمى دانم پس از من چه كارهائى مى كنيد! و اين كاملا منطقى است و قرآن و تاريخ نيز گواهى داده است كه پس از او، تغيير و تبديل كردند (احكامش را) و ازاين روى بود كه ابو بكر گريه كرد زيرا سخن پيامبر را تبديل نموده و حضرت زهرا دختر پيامبر را به خشم آورد و اين قدر در دين بدعت نهاد تا آنجا كه قبل از وفاتش پشيمان شد و آرزو مى كرد اى كاش انسان نمى بود. و اما آن حديث كه مى گويد: اگر ايمان امّتم را با ايمان ابو بكر در ترازو قرار دهند، ايمان ابو بكر سنگين تر مى شود، بدون شكّ باطل و غير معقول است و هرگز ممكن نيست كسى كه چهل سال از عمرش را در شرك و بت پرستی ادامه دارد ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت صدو نود و هشت : 💠 آغاز تحول/گفتگو با یکی از علما: و گفت: پرورد
🌹ادامه قسمت 198: گذرانده، ايمانش سنگين تر باشد از تمام امّت محمّد «ص» با اينكه در ميان آنها اولياى شايسته خدا و شهيدان و امامانى كه تمام عمرشان را در جهاد و پيكار در راه خدا صرف كرده اند، وجود دارد، از آن گذشته ابو بكر كجا و اين حديث كجا؟ اگر واقعا اين حديث درست بود هرگز در واپسين روزهاى زندگيش آرزوى بشر نبودن نمى كرد. و اگر ايمانش برتر از ايمان امّت بود، هرگز فاطمه دختر پيامبر «ص» و سرور زنان جهان، بر او خشمگين نمى شد و پس از هر نمازش عليه او دعا نمى كرد. آن عالم هيچ پاسخى نمى داد ولى برخى از حاضرين گفتند: بخدا اين آدم، ما را هم به ترديد انداخت. آنجا بود كه آن عالم لب به سخن گشوده، رو به من كرد و گفت: همين را مى خواستى؟ همۀ اينها را در دينشان به شكّ و ترديد انداختى! ولى ناگهان يكى از خود آنان به او پاسخ داد: حقّ با او است، ما در طول زندگيمان يك كتاب را به طور كامل نخوانده ايم و كوركورانه شما را پيروى كرده و از شما تبعيّت نموديم و اكنون بر ما روشن شد كه آنچه اين حاجى مى گويد، درست است، پس بر ما لازم شد كه بخوانيم و بحث كنيم!! و برخى ديگر از حاضرين نيز با او همصدا شدند و اين يك پيروزى براى حق و حقيقت بود، و اين پيروزى با زور و سرنيزه بدست نيامده بلكه با چيره شدن عقل و دليل و برهان بدست آمده بود. «و شما هم برهان و دليل خود را بياوريد، اگر راست مى گوئيد».