کوچههایی که با من قدم زدهاند؛
خانههایی که در من سکنی گزیدهاند؛
عابرانی که از من عبور کردهاند؛
کِی از من جدا بودهاند؟
یک روز؛
وقتی سراپا حیرت و وحشت شدم!
من را به خودم نشان میدهند؛
بی دست...
بی پا...
بی چشم...
بی گوش...
بی زبان...
به همان اندازه که دستم خطا رفت!
همان قدر که پایم کج شد!
چه زیاد چشم چرخاندم!
چه بیجا زبانم جنبید...
من کوچههای بنبستم؛
خانههای ویران؛
عابرانِ بیمار؛
و شاید تکهای گوشت!
با تپشی ناموزون؛
و آرام
و بیجا که
حسین
حسین
حسین
میگوید...
ما را حسین جان!
بهرِ خودت انتخاب کن...
🕊#سدرةالمنتهی↙️↙️↙️
🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸