eitaa logo
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
4هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
23.9هزار ویدیو
253 فایل
مجری سفرهای زیارتی: #حج_عمره_عتبات_عالیات_عراق_سوریه #زیرنظرحج_و_زیارت کدشرکت :٥٧٥٣٠ ثبت: ٥٥٤٦٦٨ تأسیس: ١٣٩٨ 📳تلفن: ٠٩١٩٩١٨٩٤٧٢ ٠٢١٧٧١٥١٦٥٩ 🔴تهران_سی متری نیروی هوایی نبش خ هشتم-خ۷/۲۵جنب بوستان پیروزی مسجد بقية الله الاعظم طبقه٤ #کپی_آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد: آیا خلافت ابی بکر با اجماع منعقد شد؟ ای ابراهیم! بگو ببینم، آیا اجماعی که مخالف نصّ و فرمان صریح الهی باشد منعقد می گردد؟ ابراهیم گفت نه. حسنیه گفت: پس چگونه به این اجماع استناد می کنی؟ ای ابراهیم از نصوص و فرمان الهی و حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گذشتیم، بگو ببینم آیا در خلافت ابوبکر همه امّت اجماع کردند یا اجماع خواص امت بود؟ ابراهیم به فکر فرو رفت، چون اگر می گفت اجماع جمیع امّت بود کذب او ثابت می شد. چرا که اهل یک شهر بلکه اهل یک محله هم اتفاق نظر نکرده بودند، الاّ چند نفر معدود که به عداوت اهلبیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم مشهور و در حیوه آن حضرت نفاق را پیشه ساخته بودند. ابراهیم گفت: ای حسنیه! خاصان امّت از اهل حلّ و عقد اتفاق نظر کردند که او سزاوارتر است به خلافت از دیگران. حسنیه گفت! ای علمای حاضر! از شما سؤال دیگری می پرسم، در حضور خلیفه راستش را بگوئید، بعد از ابوبکر که در مورد او نزاع کردند بافضیلت تر و داناتر و مقدم بر جمیع صحابه از اصحاب خاص که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در فضایل آنها سخن گفته و حدیث ایراد فرموده چه کسانی بودند، و مناقب ایشان را اظهار نموده چه کسانی بودند و از اهلبیت و بنی هاشم که افضلیت او بر همه اصحاب، بلکه بر جمیع مردم عالم ثابت بود چه کسانی بودند؟ گفتند: علی و عباس و حسن و حسین و عمر بن خطاب و طلحه و زبیر.. ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و یکم : گفتند: علی و عباس و حسن و حسین و عمر بن خطاب و طلحه و زبیر و عبداللّه بن مسعود و عبداللّه بن عباس و سلمان و ابی ذر و مقداد بن اسود و عمار یاسر و جابر انصاری و ابوایوب انصاری و عثمان بن مظعون و ابو دجانه انصاری و حذیفه یمانی و ابی بن کعب و سعد بن عباده و قیس بن سعد. حسنیه گفت: ای خلیفه تو را سوگند می دهم به حق آن کسی که اینک بر جای او نشسته ای، از علمائی که حاضرند بپرس که آیا علی علیه السلام و عباس و همه آنهائی که از اکابر بنی هاشم و اصحاب بودند با ابوبکر بیعت کردند یا نه؟ هارون رو کرد به علما و گفت: جواب بدهید از آنچه واقع شده است.اما آن ها همگی سر بزیر افکندند. جریان سقیفه بنی ساعده شافعی سر بلند کرد و گفت: چرا سر به زیر افکنده اید؟ آنچه به شما از اخبار و آثار رسیده است بگوئید. ابویوسف گفت: آری ظاهر اخبار نشان می دهد که در میان اصحاب و اهل بیت منازعه و مخالفتی پیش آمده است. حسنیه گفت: من می توانم آنچه واقع شده و پیش آمده را طبق اخبار و احادیث و تفاسیری که علمای شمانقل کرده اند بیان نمایم، به شرطی که اگر راست گفتم سخن مرا تصدیق کنید. ادامه دارد...... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و دوم : جریان سقیفه بنی ساعده ... هارون گفت: بگو. حسنیه گفت :جریان واقعه این است که در حالی که علیّ بن ابیطالب علیه السلام و فضل بن عباس و جمعی از بنی هاشم و گروهی از اصحاب کبار، مشغول کفن و دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودند، تعدادی از منافقان صحابه در سقیفه بنی ساعده نشستند و پیکر پیغمبر خود را واگذاشته، برای کسب خلافت به منازعه برخاستند. چون خبر به انصار رسید، جمع کثیری از انصار نیز آمده و در این امر به بحث و گفتگو نشستند. سخن در میان آنها به درازا کشید. گاه ابوبکر به عمر می گفت دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم، وعده ای به سالم غلام حذیفه وعده ای به ابوعبیده چنین می گفتند. بالاخره پس از جر و بحث و منازعه بسیار انصار گفتند، «مِنّا اَمیرٌ وَ مِنْکُم اَمیر» یعنی «امیری از میان ما انتخاب شود و امیری از میان شما»، و به سعد بن عباده که بزرگ انصار بود گفتند دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنیم. سعد قبول نکرد و از این کار خودداری کرد و آن را جایز نمی شمرد تا اینکه بر اثر اصرار زیاد انصار، سعد راضی شد. ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و سوم : ... قیس پسر سعد چون دید پدرش به امر خلافت راضی شده، برخاست و به روی او شمشیر کشید و گفت: پدر تو نزد امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب چه حجتی برای کار خود داری؟ آیا از آنچه در غدیر خم به حکم الهی واقع شد اطلاع نداری؟ آنجا که رسول خذا دست او را گرفته و بر شما امام و حاکم قرار داد و با او بیعت کردید و به او تهنیت گفتید، اما اینک که رسول خدا از میان ما رفته، با امر خدا و پیامبر او صلی الله علیه و آله وسلم مخالفت می کنید؟ به خدا قسم اگر این کار را ترک نکنی با این شمشیر سرت را از بدن جدا می کنم. چون سعد سخنان پسرش را شنید پشیمان شد و استغفار کرد. پس گروه انصار کس دیگری را انتخاب کرده و به او پیشنهاد نمودند. اما عمر برخاست و گفت: این هرگز درست نیست که دو نفر متصدی امر خلافت شوند و این امر سرانجامی نخواهد داشت. و بلافاصله شمشیر کشیده و نزد ابوبکر رفت و گفت: سخن بسیار مگو دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنیم و خود با او بیعت کرد. بعد از او ابوعبیده برخاست و با او بیعت کرد، و سپس اصحاب گمراه یک یک می آمدند و بیعت می کردند تا اینکه قریب به بیست نفر با او بیعت کردند. پس از این ماجرا عمر با شمشیر بر سر یک یک اصحاب می رفت و به زور آنها را می آورد و از آنها به اجبار بیعت می گرفت. ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و چهارم : دنباله ماجرای بیعت در مسجد رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم اوضاع تا سه روز بدین منوال بود. تا اینکه به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفتند دیدند مراسم کفن و دفن و نماز آن حضرت به پایان رسیده و آنها شرکت نداشته اند، پس خواستند جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بیرون آورند و بر او نماز بگزارند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام چوبی که بر هر دو سر آن آهن بود بدست گرفته برسر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ایستاده و سوگند یاد کرد که هرگز اجازه نمی دهم پیغمبر را از قبر بیرون آورید مگر اینکه مرا کشته و از روی جنازه من بگذرید و یا با این دشنه همه شما را به درک واصل کنم. معاویه به ابوبکر گفت این کار را رها کنید چون من از پیغمبر شنیدم روزی که برادرم علیّ بن ابیطالب علیه السلام عمامه سرخ بر سر بسته باشد و چوبی که دو سر آن آهن باشد در دست بگیرد، اگر از مشرق و مغرب به او حمله کنند غالب نشوند و همه را باذن خدای تعالی بقتل می رساند. آن ها چون سخن معاویه را شنیدند منصرف شده و به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفتند و هر کدام در گوشه ای نشستند. و امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب علیه السلام با گروهی از اصحاب کبار و مؤمنان دین دار و جمعی کثیری از بنی هاشم که با آن حضرت بودند یک طرف نشسته و به گفتگو پرداختند. بحث میان آنها به درازا کشید..... ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و پنجم : علیّ بن ابیطالب برای آنها حجت و دلیل آورد و آنها را ملامت نمود و فرمود: شما پیامبر خود را گذاشتید و به غسل و کفن و تجهیز او حاضر نشدید و بر وی نماز نخواندید و به سقیفه رفتید و در امری که به حکم الهی و فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به من تعلق داشت به منازعه پرداختید؟ و با مشورت چند فاسق، برای رسول خدا خلیفه تعیین کردید؟ در این حال عثمان و عبدالرحمن بن عوف و ابوعبیده برخاستند و گفتند: ای بنی امیه و ای بنی زهره بیائید و با ابوبکر بیعت کنید. آری آنها که در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عداوتشان با امیر المؤمنین علیه السلام مشهور بود همراه جمع زیادی در برابر علیّ و بنی هاشم ایستادند و بیعت کردند و ندا دادند بیائید با ابوبکر بیعت کنید. و در این هنگام عده کثیری با او بیعت کردند. اما زبیر برخاست و دست به شمشیر برد و رو به عمر کرد و گفت: وای بر تو ای پسر خطّاب، علیّ بن ابیطالب علیه السلام ، برادر و پسر عموی رسول خدا، و عباس و عبداللّه و رؤسای بنی هاشم و خواص اصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم را به بیعت پسر ابوقحافه دعوت می کنی! تا این بزرگان و خویشان رسول خدا که شرایط امامت و خلافت را دارا هستند حاضرند تو حق چنین کاری را نداری و شمشیر بلند کرد و خواست بر سر عمر فرود آورد. ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و ششم : عمر فریاد بر آورد و از سالم کلبی کمک طلبید. سالم از پشت سر زبیر آمد و شمشیر را از دست او گرفت . عمر شمشیر را از سالم گرفت و شکست پس بنی هاشم دست به شمشیر شدند، امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را از درگیری منع کرد و گفت: حکم الهی این نیست که شما شمشیر بکشید، اینک صلاح ما و مسلمین صبر است. چون امیرالمؤمنین علیه السلام دید که بعضی از منافقان به اختیار و بعضی دیگر به اجبار بیعت کردند، رو به عمر و ابوبکر و مردم کرد و فرمود: ای مردم: امر پیغمبر خود را مخالفت کردید و حکم الهی را وا گذاشتید اما بدانید که من از ابوبکر برای خلافت سزاوارترم، چون از او به رسول خدا نزدیک ترم و از او شجاع تر، فصیح تر و داناتر و پرهیزکارتر، زاهدتر و باورع تر هستم و جانشینی رسول خدا حق من است. پس از خدا بترسید و از رسول او شرم کنید و حق مرا به خودم واگذارید. عمر برخاست و گفت: ای علیّ اگر همه ما کشته شویم از تو تبعیت نکنیم و دست ازتو بر نمی داریم تا تو نیز از روی اختیار یا به زور و جبر بیعت کنی... ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و هفتم : امیرالمؤمنین فرمود: به خدا من از هیچ کس باک ندارم، نه از تو و نه از این مردم، اگر امر الهی بر این قرار نگرفته بود و رسول خدا وصیت نکرده بود که برای حفظ کیان و دین خدا شمشیر از نیام بیرون نکشم نمی گذاشتم کافری روی زمین نفس بکشد و احدی از دشمنان رسول خدا و منکران ولایت خود را رها نمی کردم . هر آینه به سوی خدا شکوه می برم و اگر نه این بود که مامور به صبرم در اندک زمانی جمع شما را پراکنده و شما را در مقابل دین خدا خاضع ونرم می کردم. ابوبکر و ابو عبیده از جا برخاستند و گفتند: ای پسر عموی رسول خدا! ما قرابت و فضایل تو را انکار نمی کنیم ولی تو جوانی و از سن مبارکت بیش از سی و سه سال نگذشته است. ابو عبیده گفت: یا اباالحسن! ابوبکر پیر است و پیران قوم بهتر می توانند مسؤلیت خلافت را تحمل کنند. و اگر خدا تو را عمر دهد این کار را به تو وا خواهند گذاشت. پس اکنون خاموش باش و فتنه خوابیده را بیدار مکن، تو می دانی که دلهای عرب و غیر عرب با تو چگونه است. امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: ای مهاجرین و انصار! از خدا بترسید و از پیغمبر خود خجالت بکشید و حقی که از آن اهل بیت اوست از خاندان او دریغ نکنید، شما می دانید که ما اهل بیت پیغمبر به این کار سزاوارتریم، و خدا ما را به این امر مخصوص گردانیده است. ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و هشتم : در همین حال بشر بن سعد انصاری گفت: ای علی اگر انصار این سخنان را پیش از بیعت با ابوبکر می شنیدند با تو مخالفتی نمی کردند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به خدا سوگند نمی دانم با این کاری را که کردید و این حرمت بزرگی که نسبت به او شکستید در روز قیامت جواب رسول خدا را چه خواهید داد؟ و چه حجتی نزد او خواهید آورد؟ شما را به خدا سوگند می دهم، هرکس این جمله را روز غدیر از رسول خدا شنیده «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداه»، برخیزد و گواهی دهد. زید بن ارقم که از مخالفان امیرالمؤمنین بود روایت کرده که دوازده نفر از آنها که با ابوبکر بیعت کرده بودند برخاستند و گواهی دادند. اما چون عمر ترسید که با علی بیعت کنند، مجلس را بر هم زده و برآشفت و مردم را پراکنده کرد. تصمیم برخی اصحاب خاص برای مقابله با ابوبکر روز دیگر دوازده نفر از اصحاب بزرگ رسول خدا علیه السلام تصمیم گرفتند، چون ابی بکر خواست بر منبر رسول خدا بالا برود او را از منبر به زیر آوردند. اما یکی از آنها گفت: تا با امیرالمؤمنین علی علیه السلام مشورت نکنیم این کار صحیح نیست، پس نزد آن حضرت رفته و گفتند: ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت هشتاد و نهم : تصمیم برخی اصحاب خاص برای مقابله با ابوبکر گفتند: ای امیرالمؤمنین علیه السلام از حق خویشاوندی هم بگذریم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیّ» اکنون ما تصمیم گرفته ایم که امروز ابوبکر را از منبر به زیر آوریم، از این رو به خدمت شما آمده ایم تا ببینیم چه صلاح می بینید؟ و چه امری می فرمائید؟ و آن دوازده نفر عبارت بودند از، سلمان، خالد بن سعید بن عاص، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمی و شش نفر از انصار که عبارت بودند از ابوالهیثم تیهان، سهل بن حُنیف، عثمان بن حُنیف، خزیمه بن ثابت،ابی بن کعب و ابو ایوب انصاری. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر به این کار دست بزنید همه شمشیر می کشند و شما را به قتل می رسانند آن گاه بنی هاشم نیز به طرفداری شما برمی خیزند و جنگ و خونریزی عظیمی به راه خواهد افتاد در حالی که رسول خدا مرا از این امر باخبر ساخته و فرموده: «بعد از من امت با تو غدر و جفا خواهند کرد و عهد خود را با تو خواهند شکست». ای علی تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسائی. همانطور که بنی اسرائیل هارون را واگذاشتند و گوساله پرستی را اختیار کردند، هم چنین تو را نیز واگذارند و دیگری را اختیار کنند.)) گفتم ای رسول خدا به من چه فرمان می دهید؟ فرمودند: صبر کن و با آنها جهاد مکن.... ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت نود : فرمودند: صبر کن و با آنها جهاد مکن. وگرنه شمشیرها کشیده شود، و اسلام نابود گردد و ثمره «یُخْرِجُ الْحَیّ مِنَ الْمَیِّت...»(1)، به بار نخواهد نشست، پس زنهار! زنهار! خود را نگاهدار و در خانه بمان که امر الهی بر این قرار گرفته که نزد من بیائی در حالی که به تو ظلم روا داشته اند. اکنون شما بروید و آنچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیده اید به ابوبکر و پیروانش بگوئید. آن ها رفتند و گرد منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشستند. آن روز، روز جمعه بود. چون ابوبکر بر منبر بالا رفت، این دوازده نفر از صحابه کبار هر یک فضیلتی از فضایل علی بن ابیطالب علیه السلام به او یادآوری کرده و ملامتش نمودند. ابوبکر چون حجّت ها ودلائل آنها را شنید، نتوانست جواب گوید، بجز این که گفت: اقیلونی و لست بخیرکم ، مرا ولیّ خود نمودید در حالی که من از شما بهتر نبودم، پس بیائید و پیمانتان را فسخ کنید. عمر چون این سخن را از ابوبکر شنید، به ابوبکر پرخاش کرد و گفت: از منبر فرود آی که نتوانستی جواب اینها را بدهی ... ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💠"بانو حسنیه در دربار هارون الرشید" 🔵قسمت نود و یکم : ابوبکر برخاست و به خانه رفت و تا سه روز از خانه بیرون نیامد روز چهارم خالد بن ولید با سه هزار نفر و سالم غلام ابی حذیفه با سه هزار نفر دیگر به همراه بسیاری از منافقان عرب، که دلهایشان از کینه امیرالمؤمنین علی علیه السلام پر بود و همگی از ترس شمشیر او به ظاهر اسلام آورده بودند، عمر را به جلو انداخته و با شمشیر برهنه به سوی مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روان شدند، چون به مسجد رسیدند امیرالمؤمنین علیه السلام با خواص اصحاب خود نشسته بود، عمر گفت: واللّه اگر امروز کسی از شما بخواهد سخنی بگوید سر او را از تنش جدا خواهم کرد. خالد بن سعید العاص برخاست و گفت ای پسر صهّاک حبشی، ما را از شمشیرهایت می ترسانی؟ به این لشکر منافق که گرد تو جمع شده اند می نازی؟ به خدا شمشیرهای ما از قدّاره های شما تیزتر است، گر چه تعدادمان اندک است ولی از شما بیشتریم چون حجّت خدا علیّ علیه السلام با ماست. اگر اطاعت امام بر ما واجب نبود، شمشیر می کشیدیم و با شما جهاد می کردیم و قدر خود را نزد مولای خود آشکار می کردیم. علیّ علیه السلام فرمود: بنشین ای خالد که مقام تو را می دانیم و سعی تو را ارج می نهیم. و او نشست. سلمان برخاست و گفت: اللّه اکبر به خدا با این دو گوش خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم، دو گوشم کر اگر چنین نباشد، که فرمود: زمانی را می بینم که برادر و پسر عمّم علی.. ادامه دارد.... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─