☑️ در دوران پیش از گفتگو به سر میبریم!
📌به بهانه خبر انصراف آقای اعرافی از حضور در نشست موسسه فهیم
🔸حضور علیرضا اعرافی، مدیر حوزههای علمیه در نشست علمی مؤسسه فهیم که بنا بود روز پنجشنبه 29 فروردین با حضور «داود فیرحی» و «محمد سروش محلاتی» برگزار شود، به دلیل فشار برخی جریانهای حوزوی منتفی شد. این نشست که سیصدمین نشست علمی مؤسسه فهیم بود، جهت ارائه بحثی با عنوان «فقه، آفاق و چالشهای پیش رو» توسط آقای اعرافی و نیز میزگردی با عنوان «ظرفیتها و چالشهای اندیشه دینی در حوزه نظریهپردازی» توسط دو مدعو دیگر تدارک دیده شده بود.
🔸منتقدان این نشست با استناد به برخی مواضع کاظم قاضیزاده، مدیر مؤسسه فهیم و نزدیکی آن به جریان دولت و نواندیش دینی حضور آقای اعرافی در این نشست را «رسمیتبخشی» به موسسهای دانستند که به زعم آنان مروج دیدگاههای غیراسلامی و سکولاریستی و غیرانقلابی است تا آنجا که لغو این دیدار را نشانه بصیرت مدیر انقلابی حوزه عنوان کردند.
🔸در هر صورت علیرضا اعرافی که روزگاری (سال 81) در کنار محمدسروش محلاتی و سایر اساتید و نخبگان حوزه طی نامهای خطاب به رهبر معظم انقلاب جهت حمایت و هدایت کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی استمداد طلبیده بود، امروز پس از 17 سال نتوانست در این نشست علمی در کنار محمد سروش محلاتی بنشیند. چرا که او باید به بخشی از دوستان انقلابی توضیح دهد که پذیرش رسمیت و حرمت نهادن دگراندیشان از اولیات اخلاقی نهاد اجتهادی حوزه است. روحیه نفی رسمیت مخالفان حاکی از آن است که ما در دوران پیش از گفتگو به سر میبریم و تا شکلگرفتن یک گفتگوی ساده علمی راه زیادی در پیش داریم!
🔸در روزگاری که فقدان گفتگو و فقر سعهی صدر بیش از پیش احساس میشود، فشار آوردن بر مدیریت حوزههای علمیه برای لغو یک نشست علمی، آن هم با تابلوی دفاع از حوزه انقلابی، دستاوردی جز هزینهتراشی برای جریانهای علاقهمند به انقلاب ندارد. فطرتهای حقجو و حوزویان آزاداندیش با نگاهی که مدام در پی سلب و طرد افراد از نشستهای علمی و گفتگوهای آزاد برمیآیند نمیتوانند به حریت فرزندان انقلاب ایمان آورده و روش اجتهادی آنان را باور کنند.
🔸در پایان آنکه انصراف آقای اعرافی از حضور در این نشست نشان داد سطح چانهزنی و تصمیمسازی برای مدیریت حوزه از مراجع تقلید به بدنه اساتید سطوح عالی و خارج و «سلیقههای محفلی» تنزل یافته است. این اثرپذیری، رسانههای شبهامنیتی حوزه را توسعه خواهد داد و مناسبات مدیریت حوزه و جریانهای متکثر حوزوی را دستخوش سلایق سیاسی خواهد کرد که در این شرایط طبعا آقای اعرافی دیگر مدیر تمام حوزه نخواهد بود!
🔻🔻🔻
@sedyaser
📌یکی از مشکلات تشیع انگلیسی آن است که نمیتواند میان پایبندی به برخی اصول [مذهب] و همزیستی مسالمتآمیز و محترمانه با دگراندیشان [سنی] توازن برقرار کند. لذا نفس تحرکات مذهبی او، تنش را میان جامعه اسلامی افزایش میدهد و فرصتی برای گفتگو باقی نمیگذارد. در حمایت از «حوزه انقلابی»، مثل «لندنیها» رفتار نکنیم!
🔻🔻🔻
@sedyaser
☑️شفافیت یا اعتماد؛ مسأله کدام است؟! (بخش نخست)
📌یادداشتی برای نشریه دانشجویی «تمدن» که به همت دوستان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران منتشر میشود
🔸امروزه «شفافیت» به عنوان یکی از کلیدیترین نسخههای ارتقاء سلامت نظام و مبارزه با مفاسد دستگاهها و شخصیتهای منسوب به نظام تجویز میشود. کارشناسان حوزه اقتصاد و عدالت اجتماعی مقالات متعددی در اینباره نگاشتهاند و برخی از جریانهای مدعی عدالتخواهی و سازمانهای حاکمیتی نیز در راستای تحقق آن تلاش رسانهای قابل توجهی را آغاز کردهاند. در این رابطه نیز در سال 87 قانونی با عنوان «قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات» به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید که مجمع تشخیص مصحلت نظام در سال 88 آن را تأیید کرد. البته این قانون دستآوردی جز راهاندازی «سامانه انتشار و دسترسی به اطلاعات آزاد» و انتشار برخی از اسناد دولتی نداشت و نتوانست توجه فعالان حوزه عدالت اجتماعی را به خود جلب کند.
🔸مطالعات دینی درباره «شفافیت نظام سیاسی» پیشینه گستردهای ندارد و سازوکار تحقق شفافسازی در فقدان گفتگوی فقهی لازم و کارآمد به سر میبرد. جریانهای اسلامی جهت اثبات اصل مشروعیت و ضرورت «شفافیت» به نامهای از امیرالمومنین (ع) خطاب به فرماندهان نظامی خود استناد میکنند که فرمودهاند: «اَلا وَ اِنَّ لَکُم عِندِی اَن لَا اَحتَجِبَنَّ دُونَکُم سِرّاً اِلّا فی حَرب» «بدانید حقّ شما بر من است که چیزى را از شما جز اسرار جنگ پنهان ندارم». فارغ از بررسیهای سندی این نامه، استثنای جنگ در آن، قابلیت توسعه مفهومی داشته و مصادیق گستردهتری از جمله «جنگ اطلاعاتی» و «جنگ اقتصادی» را نیز شامل میشود. از این رو با استناد به آن نمیتوان به سادگی چارچوبهای فقهی تحقق شفافیت را روشن ساخت. لذا میتوان گفت امروزه «شفافیت» در جدالهای عدالتخواهانه به مطالبهای حیاتی، اما مبهم تبدیل شده است.
🔸آنچه در مطالبه شفافیت حائز اهمیت است و میتواند تا حدودی به رفع ابهامات کمک نماید، انگیزهشناسی این مطالبه در عرصه عمومی است. سوال این بررسی آن است که جامعه ایران در طی چه فرآیندی به مطالبه شفافیت میرسد؟ با پاسخ این پرسش میتوان ظرفیت شفافسازی را در تأمین نیاز روانی جامعه سنجید و نسبت به آن داوری کرد. در این راستا به نظر میرسد انگیزش اجتماعی شفافیتخواهی و عمومیتیابی آن میان آحاد جامعه در بستر اعتماد مخدوش افکارعمومی نسبت به عملکرد صحیح ساختارها و کارگزاران نظام شکل خواهد گرفت. به تعبیر دیگر مسألهای که موجب مطالبه «شفافیت» میشود، در حداقلیترین مراتب خود، نگرانی و تردید نسبت به عملکرد صحیح ساختارها و مدیران اجتماعی است.
🔸از سوی دیگر ظرفیت حوزه عمومی نسبت به پذیرش «خبر بد» و انتشار درست و غلط اخبار اختلاسها، رانتخواریها و مفاسد دستگاهها و شخصیتهای منسوب به نظام در فضای مجازی، زمینه این بیاعتمادی را فراهم کرده و مخاطب را –در صورت عدم ناامیدی و انزوا- به مطالبه شفافیت و پاسخگویی مسئولان میکشاند. البته نگارنده در صدد داوری و ارزشگذاری برای این نگرانی و تردیدها نیست. واضح است که اصلاحات سیاسی و اجتماعی از مسیر «نقد» و «اعتراض» میگذرد و طبعا این دو ماحصل تردیدها و نگرانیها نسبت به عملکرد مدیران جامعه و ساختارهای حاکمیتی هستند. اما به همان اندازه که نارضایتی سرمایه نقد و اصلاح است، فرآیند شکلگیری آن نارضایتی نیز مهم و تعیینکننده ارزیابی میشود که در صورت بیتوجهی به آن، این نارضایتی قابل تعمیم و امتداد بوده و میتواند خود، صحت شفافسازی سازمانها و شخصیتها را نیز در معرض شک و تردید قرار دهد و آن را نیز ناکارآمد و حتی شفافیتنمایی قلمداد کند. از این رو تا زمانی که فرایند اعتمادیابی به آگاهیهای اجتماعی مشخص نشود، ما در تسلسلی از نارضایتیها گرفتار خواهیم آمد. (ادامه دارد...)
📌بخش دوم این یادداشت را اینجا بخوایند:
https://eitaa.com/sedyaser/76
🔻🔻🔻
@sedyaser
☑️شفافیت یا اعتماد؛ مسأله کدام است؟! (بخش دوم)
📌یادداشتی برای نشریه دانشجویی «تمدن» که به همت دوستان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران منتشر میشود
🔸...با این مقدمه روشن میشود نیاز افکارعمومی به یک سازوکار اعتمادبخش برای دریافت آگاهی اجتماعی زیرساخت مطالبه شفافیت و حتی تصدیق و پذیرش آن را فراهم میکند. از این منظر توجه به شکلگیری آگاهی اجتماعی وابسته به درک درست از زیست رسانهای امروزین ماست که در آن ماهیت ابزارهای ارتباطی، هویت صاحبان رسانه و مقاصد سیاسی و اقتصادی آنان در نحوه روایت از وضعیت موجود و ایجاد مطالبه در افکارعمومی مورد بررسی قرار میگیرد. آنچه در رسانهها از آن به عنوان «جنگ روایتها» یاد میشود، اشاره به این مطلب دارد که آگاهیهای ما و تبعات آن، اعم از رضایتمندی و نارضایتی در نبرد میان روایان وضعیت موجود در بستر رسانه ساخته و پرداخته میشود. اعتماد نسبت به این آگاهیها وابسته به حل این پرسش معرفتشناختی است که چگونه میتوان این آگاهی برساخت رسانهای را مورد اعتماد و آن را با واقعیت اجتماعی منطق دانست؟
🔸عدم پاسخ به این پرسش و نیز تمایل حوزه عمومی به پذیرش و اشاعه «خبر بد» میتواند نگرانی لازم را جهت مطالبه عمومی شفافیت فراهم سازد. البته این بدان معنا نیست که آگاهی برساخته از رسانه هیچ نسبتی با واقعیت اجتماعی ندارد اما ابهام در چرایی و چگونگی اعتماد به رسانهها همانطور که میتواند مطالبه شفافسازی در افکارعمومی ایجاد کند ظرفیت آن را دارد که علیه دستآوردهای آن نیز اقدام کند. فراتر آنکه تجارب امپراتوری رسانهای در غرب بیانگر آن است که اگر سرمایههای آلوده در این بستر معرفتی تزریق شود میتواند با بازنمایی مدیریت شدهی «حقوق بشر» و «منافع ملی» و... بر بزرگترین جنایات بشری سرپوش گذاشته و افکارعمومی را در خلسهای تاریخی نگاه دارد. از این رو تضمینی وجود ندارد که شفافیتخواهی بدون منطق اعتمادبخش در بستر رسانه، به شفافیتنمایی و رفتارهای پوپولیستی در حوزه عدالت اجتماعی منجر نشود.
🔸البته نقش رسانهها صرفا به انگیزش درونی جامعه برای مطالبه شفافیت ختم نمیشود. از آنجا که دادهها و اطلاعات منتشر شده نیازمند تحلیل و بررسی تخصصی است، عملا در ادامه این رسانهها هستند که روایت خود از اطلاعات و دستآوردهای شفافسازی را بر افکارعمومی حاکم خواهند ساخت و این همان فرایندی که میتواند تسلسل نارضایتیها را دامن بزند. با این توضیح نگارنده معتقد است رنج جامعه امروز بیش از آنکه ناظر به مفاسد و ناکارآمدیها باشد ناشی از فقدان روابط اجتماعی اعتمادبخش است و در آن سو پرسشی که برخی جریانهای مدعی عدالتخواهی به آن پاسخ نمیدهند آن است که چرا و چگونه به افکارعمومی حق میدهند که به اظهارات و مواضع دستگاهها و مدیران اعتماد نکرده و در مقابل به مطالبات رسانهای آنان اعتماد کند و توجهی به منطق این اعتماد و مقاصد و اغراض پنهان آن نداشته باشد؟
🔸نارضایتی بخشی از بدنه جامعه ایران که یکی از وجوه آن در مطالبه شفافیت متبلور میشود از آثار فروپاشی روابط انسانی در دنیای مدرن و جایگزینی ابزارهای ارتباطی و رسانههای جمعی است که نمیتواند از منطق اعتمادبخش حداکثری بهره ببرد. این در حالیست که سنت اسلامی توانسته معارف خود را در ادوار تاریخی بر بستر «وثاقت روایان» حفظ و منتقل کند. هر چند سنت دینی در فقدان رسانه و ابزار، تهدید و آلترناتیوی برای روابط انسانی خود نمیشناخته و از این رو تلاش حداکثری در توسعه و تقویت آن نکرده است، اما تربیت نسل به نسل فقها و روایان حدیث از صدر اسلام تا کنون مجرایی تاریخی برای انتقال توأمان معارف و الگوهای دینی فراهم ساخته که منطق اعتمادبخش آن خدشه ناپذیر است. تداوم این بستر معرفتی در دنیای امروز و در تعامل با ساختارهای مدرن به سختی قابل تحقق است، اما ظرفیت جایگاه «ولایت» در نظام اسلامی میتواند مجاری آگاهی اجتماعی را اعتمادبخش سازد. لذا بر خلاف آنچه که برخی جریانهای مدعی عدالتخواهی تصویر میکنند، عدالت و مقدمات آن نظیر شفافیت، میبایست در ضمن اعتماد به نظام و «روایت ولی» مطالبه و تصدیق شود.
🔸هر راهکار عدالتخواهانهای فارغ از توجه به مجاری معرفتشناختی خود میتواند به سلاحی علیه خود تبدیل شود. اعتماد به روایتها و مطالبات برآمده از آن و نیز تصدیق تحقق آن نیازمند تبیین ساختاری است که منجر به تسلسل اعتراضات مبهم نشود و اعتماد مشروع افکارعمومی را تأمین کند. مسألهای که خوب است دغدغهمندان عدالت اجتماعی درباره آن تأمل کنند.
📌بخش نخست این یادداشت را اینجا بخوانید:
https://eitaa.com/sedyaser/75
🔻🔻🔻
@sedyaser
☑️ماجرای اظهارات وزیر اطلاعات درباره گرایش به مسیحیت (بخش نخست)
📌گزارشی از متن و حواشی اظهارات علوی که در سایت مباحثات منتشر شد
🔸سیدمحمود علوی، وزیر اطلاعات روز پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت در «گردهمایی مبلغان اعزامی در ماه رمضان» گفته است: افرادی گرایش به مسیحیت پیدا میکنند که جزو افراد عادی جامعه هستند، مثلا کارشان ساندویچفروشی و امثال اینها بود و خانوادگی مسیحی میشدند، ناچار شدیم اینها را احضار کنیم و دلیل گرایش به مسیحیت را از آنها جویا شویم. برخی از این افراد عنوان میکردند که «ما به دنبال دینی هستیم که به ما آرامش بدهد و بین ما صفا و صمیمیت و برادری ایجاد کند». به آنها گفتیم «اسلام دین برادری و صفاست»؛ گفتند «ما میبینیم علمای اسلام و کسانی که پشت تریبون صحبت میکنند به طور مداوم علیه یکدیگر سخن میگویند، اگر اسلام دین صمیمیت باشد باید قبل از هرچیز بین علمای خود صفا و صمیمیت ایجاد کند». تنازعات بین علما و مبلغین اثر منفی روی افراد میگذارد.
🔸این اظهارات مورد استقبال برخی تحلیلگران حوزوی و سیاسی قرار گرفت. مجتبی لطفی از شاگردان و نزدیکان بیت آیتالله منتظری در کانال تلگرامی خود با اشاره به سخنان علوی نوشت: «نکته مهمی که وی از زبان تغییردهندگان دینشان(که امروزه زیاد شده)، بدان اشاره کرده، مقایسهای است که نسل فعلی میان منادیان دین اسلام و مسیحیت کردهاند. هنگامی که نسل امروز میشنوند پاپ فرانسیس در واتیکان خم میشود و پای رییس جمهور سودان جنوبی و معاونان وی را میبوسد و از آنان میخواهد به صلح احترام گذاشته و میگوید مردم از جنگ خسته شدهاند؛ و در صحنه دیگر میشنوند که از تریبون نماز جمعه ما احکام مرگ و حصر صادر میشود، به چه نتیجهای میرسند؟».
🔸مهراب صادقنیا، اخلاقپژوه و عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان در کانال تلگرامی خود نوشت: «به جناب وزیر درود میفرستم؛ از این جهت که برخلاف برخی همکارانشان پای ماهواره و فضای مجازی و شیطنتهای مبشران مسیحی را وسط نکشیده و راستِحسینی گفتند که نفرتپراکنیهای برخی از مبلغان دینی هم سهمی درخور در تغییر کیش جوانان مسلمان دارد. با این حال، پیشنهاد میکنم وزیر محترم این خاطره را در گردهمایی امامهای جمعه و چند جای دیگر نیز بازگو کنند. شاید که زبان به نرمی گشایند».
🔸سید زینالعابدین صفوی، مدرس اخلاق و معارف اسلامی در کانال خود متذکر شد: «آقای وزیر اطلاعات بهتر است اطلاعاتِ خود را بروزرسانی کند و بداند که اکنون تریبوندارانِ مذهبی در ایران اختلاف چندانی با هم ندارند. همه آنها به حد کافی«یکسانسازی» و در یک سامانه گزینش، تربیت و رصد میشوند. از تریبوندارانِ صدا و سیما، نمازهای جمعه و مساجد محل گرفته، تا روحانیان نهادها، اردوها، کاروانهای زیارتی و روضهخوانهای خانگی… همه یکدست شده و یک سخن میگویند. اکنون دیگر نه از آن واعظانِ دوقطبی خبری هست و نه از آن جامعه مخاطبان که با سخنِ واعظان دوقطبی شود! اگر اختلافی هست میان واعظان و مردمی است که دیگر به این تریبونها وقعی نمینهند.این تریبوندارانِ متحدالشکل، مدتها است که دیگر بر ضد یکدیگر سخن نمیگویند، بلکه متحد و یکپارچه بر ضد کسانی حرف میزنند که هیچ تریبونی ندارند».
🔸احد آزادیخواه، سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی نیز در گفتگو با «خبر فوری» گفت: «وزیر اطلاعات قطعا با اطلاعات قوی و مستدل سخن گفته است، اما اظهارات نباید دل شهروندان را خالی کند. اینطور نیست که ما تصور کنیم موجی از مسیحیت در کشور ترویج پیدا کرده و افراد زیادی به این دین گرایش پیدا کردند، بلکه این افراد تعداد محدودی هستند. نباید تصور کرد اعتقادات جهان اسلام به خطر افتاده است. این مساله تغییر دین اکنون آنقدر اپیدمی و شایع نشده که تصور کنیم کشور را در برگرفته و ممکن است اعتقادات جهان اسلام را به خطر بیندازد. این افراد نادر هستند، اما نمیتوان گفت که در آینده هم نادر هستند و آسیبرسان نخواهند بود».
🔸اما این واکنشها به سایتهای وابسته به اپوزیسیون نیز کشیده شد و بهانهای برای طرح مجدد اتهام عدم رعایت حقوق بشر در ایران قرار گرفت. سایت رادیو فردا ضمن انعکاس این خبر، افزود: «در سالهای گذشته تعدادی از مسیحیان انجیلی (تبشیری) بازداشت و به زندانهای درازمدت محکوم شدهاند. در بسیاری از موارد، اتهام این افراد «اقدام علیه امنیت ملی از طریق راهاندازی و شرکت در کلیساهای خانگی» عنوان شده است. از زمان پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ تاکنون، دستکم شش رهبر کلیسا در ایران کشته شده و صدها مسیحی نیز تحت بازجویی قرار گرفته و زندانی شدهاند. علاوه بر این، چاپ کتاب مقدس مسیحیان به زبان فارسی ممنوع شده است و برخی از کلیساها تعطیل شدهاند و از مراسم کلیسایی به زبان فارسی جلوگیری به عمل آمده است»...
📌قسمت دوم این گزارش را اینجا بخوانید:
https://eitaa.com/sedyaser/84
🔻🔻🔻
@sedyaser
☑️ماجرای اظهارات وزیر اطلاعات درباره گرایش به مسیحیت (بخش دوم)
📌گزارشی از متن و حواشی اظهارات سیدمحمود علوی که در سایت مباحثات منتشر شد
🔸... سایت «محبت نیوز» وابسته به برخی جریانهای مسیحی با درج مطلبی با عنوان «وزیر اطلاعات در مورد گرویدن شهروندان به مسیحیت چه اعترافاتی کرد؟» ضمن انعکاس اظهارات علوی نوشت:«این سخنان و در واقع اعترافات وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی چند مسئله اساسی را آشکار میکند؛ اختلاف عمیق و شکاف میان حوزویان، افزایش گرویدن شهروندان عادی به مسیحیت برای رسیدن به آرامش، ناتوانی حوزههای علمیه و مبلغان در مقابل گرویدن مردم به مسیحیت و در نهایت ورود وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی و قوه قضائیه و اطلاعات سپاه برای مقابله با مسیحیان که مؤید شکست نهادهای تبلیغاتی اسلامی است که با مخارج و بودجههای سنگین فقط جیب مردم را خالی میکنند و مفتخواران شاغل در آن از اقتصاد میمکند. در حقیقت این اظهارات وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی مهر تاییدی است بر شکست اسلام ولایی- سیاسی».
🔸شایان ذکر است سخنان سیدمحمد علوی و حواشی آن در حالی مطرح شد که ۹ اردیبهشت (سه روز پیش از اظهارات وی) کمیسیون بینالمللی آزادی مذهبی ایالات متحده آمریکا که ایران را از سال ۱۹۹۹ در لیست کشورهای مورد نگرانی ویژه نسبت به آزادی مذهبی قرار داده است، در گزارش سال ۲۰۱۹ خود با تأکید بر اتهامات سابق آورده: «روند آزادیهای مذهبی در ایران در سال ۲۰۱۸ مانند سال پیش از آن همچنان منفی بوده و حکومت اسلامی سرکوب بهاییها و مسیحیها و حتی مسلمانان، به ویژه اقلیت سنی مذهب و درویشها، را تشدید کرده است».
🔸در پایان به نظر میرسد، طبق معمول، سخن درباره مواجهه جامعه اسلامی با ادیان و مذاهب چالش آفرین است. اول آنکه جذابیتهای عمومی برخی ادیان و مذاهب، زمینه طرح «اسلام رحمانی» و طرد دافعههای طبیعی دین را فراهم میآورد و حتی به نادیدهگرفتن قانون دربرابر آشوبگران و محکومان امنیتی نیز منتج میشود. دوم آنکه سکوت حوزه علمیه قم در برابر حقوق اقلیتهای دینی و مذهبی اجازه مصادره این مسأله را به اپوزیسیون داده و آن را به موضوعی سیاسی-امنیتی تبدیل میکند که میتوان با احیای دیپلماسی حوزوی در این زمینه، تهدیدهای موجود را به فرصت تبدیل کرد.
📌بخش نخست این گزارش را اینجا بخوانید:
https://eitaa.com/sedyaser/83
🔻🔻🔻
@sedyaser
🔺دوستمان اشتباه میکند. من مدافع شیعه انگلیسی و مبلغ آن نیستم. نسبت فامیلی هم با آقای شیرازی ندارم که البته داشتنش هم چیزی را اثبات نمیکند. من فقط نگاهم با ایشان درباره بیت شیرازی متفاوت است. این تفاوت را تا حدودی در یادداشتی توضیح دادهام. اینجا بخوانید:
https://eitaa.com/sedyaser/12
🔻🔻🔻
@sedyaser
هدایت شده از شرح حال
✅وقتی بیتقوایی و عدم فرهیختگی در کنار هم جمع شود نتیجهاش میشود اینکه:
🔹به دوست عزیزی چون «سیدیاسر تقوی» که بنده چندین سال است او را از نزدیک و از نظر خانوادگی میشناسم، نسبت میدهند که ارتباط خانوادگی با شیرازیها دارد؛
🔹و ضایعتر اینکه دو متن خوب او در نقد جریان عدالتخواهی انحرافی را گذاشتهاند به عنوان سند انحرافی بودن او، اینقدر از ماجرا پرت هستند و متوجه نیستند که این متن در نقد چه کسانی است.
🔹لابد اینکه سیدیاسر در تحلیل ماهیت جریان شیرازی نظری متفاوت از آنها داشته، برایشان حجت شده که هر حدس و گمانی در تحلیل آبکیشان را به او نسبت دهند.
🔹از این جهت که برادر سیدیاسر تقوی را دوستی بسیار با ایمان و حزب الهی و هوشمند خصوصا در عرصه فعالیت مجازی میدانم لازم دانستم این نکات را عرض کنم ولو مصلحت نباشد سابقه فعالیتهای انقلابی او را عرض کرده باشم.
☑️راهی میان وحشت تبلیغ و تضعیف
📌در حواشی یک توئیت
🔸روز گذشته توئیت زدم: «آقای سیدابراهیم رئیسی، آقای علیرضا اعرافی، آقای صادق آملی لاریجانی، آقای سیداحمد خاتمی، آقای سید حسن خمینی... رهبری آینده ایران بر دوش چه کسی است؟» پس از چند ساعت حجم قابل توجهی از توئیریهای علاقهمند به نظام و انقلاب اقدام به درج نظرات خود کردند. حوالی نیمه شب جریان واکنش تغییر کرد و اکانتهای ضدانقلاب حملهور شدند. محتوای هر دو گروه با کمی تفاوت سرشار از ناسزا و بیاحترامی بود.
🔸برخورد هتاکانه پیادهنظام ضدانقلاب دور از انتظار نیست اما درباره جریان حزباللهی قابل تأمل است. به نظر میرسد ما منسوبان به گفتمان انقلاب اسلامی نسبت به طرح برخی مسائل آسیبپذیریم و احساس وحشتزدگی میکنیم. اگر کسی درباره رهبری سخن بگوید حمل بر تضعیف و یا «تخریب» میکنیم و اگر از نواندیشان و روشنفکران مطلبی نقل کند تلقی «تبلیغ» داریم. به طور مثال اگر کسی از رهبری آینده سخن به میان آورد تضعیف کننده آیت الله خامنهای قلمداد میشود. از سوی دیگر اگر اشارهای به برخی محسنات جریانهای منتقد داشته باشد تبلیغ کننده آنها محسوب خواهد شد. این واهمه را میتوان «وحشت تبلیغ و تضعیف» نامید. لذا کنشگری رسانهای خود را در همین دو قطبی طراحی میکنیم، مدام از راه و منش خود تبلیغ کرده و دیگران را به کمترین مناسبتی تخریب میکنیم و هیچ وقت فرصت «تحلیل» به او نمیدهیم.
🔸 «وحشت تبلیغ و تضعیف» اجازه گفتگو درباره مسائل را نمیدهد. مسائل اجتماعی و فرهنگی را به چالشهای سیاسی و امنیتی تبدیل میکند. از مخالف و منتقد، دشمن و معاند میتراشد. علما و اساتید و روشنفکران را منزوی میکند. از سوی دیگر فضای ایزولهای فراهم میکند که مخاطب ناچار میشود برای شنیدن سخن مخالف به رسانههای معاند پناه ببرد. جوانان انقلابی را نسبت به آینده انقلاب و پرسشهایی که حول مبانی گفتمانی آنان طرح میشود وحشتزده میکند. و...
🔸در همین فقره اخیر بازخوردهای توئیت بنده نشان داد دوستان انقلابی ما حتی از «تصور» دوران پس از رهبری آیت الله خامنهای نیز واهمه دارند. حجم انبوهی از منشنها (کامنتها)- که البته بعید نیست از یک گروه خاص هدایت شده باشد- رهبری آینده را به «امام زمان» (عج) حواله دادهاند و در برخی موارد نوشتهاند «این وظیفه خبرگان است. بهتر است در اموری که به ما مربوط نیست دخالت نکنیم». این در حالی است که بدنه انقلابی در مواجه با سایر ساختارهای نظام خود را صاحب رأی و نظر میداند و برای قضاوت آنان دچار لکنت و وحشت نمیشود.
🔸به نظر میرسد راهی میان وحشت تبلیغ و تضعیف وجود داشته باشد. و آن گفتگو و تحلیل است. مخاطب امروز رسانه، مخاطبی نیست که بتوان او را در فضایی ایزوله نگه داشت و با تکفیر و شعار علیه این و آن او را به مقابله مجاب کرد. مخاطب امروز به دنبال ادبیات اقناعی میگردد. نیازمند گفتگو، تأمل و تحلیل است. مخاطبی که ذهنیتش نسبت به ولایت فقیه مبتنی بر عملکرد یک شخصیت بینظیر حوزوی همچون آیت الله خامنهای است و با پرسش از رهبری آینده برآشفته میشود را فرداروز نمیتوان به راحتی پای همراهی با هر منتخبی از سوی خبرگان آورد.
🔻🔻🔻
@sedyaser
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ویدئوی کوتاه از سلسله مصاحبهها و نشستهای #صریح_و_بی_پرده
باحضور حججاسلام عبدالرسول هاجری و احمد رهدار
◀️ گام اول: معیشت طلاب و اشتغالات حوزوی
⏮ فیلم کامل؛ بهزودی در خبرگزاری رسمی حوزه...
@HawzahNews
☑️نمازجمعه برای همه شهروندان
📌در حاشیه گفتگو با آقای ایزدهی
🔸سه روز پیش گفتگویی با آقای ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره «نماز جمعه» داشتم. پس از مقدمهی گفتگو که به تطورات فقهی موضوع گذشت و تصویر اجمالی خوبی از پیشینه علمی آن ارائه شد، تصمیم گرفتم نظرشان را درباره ادبیات حاکم بر تریبونهای نماز جمعه جویا شوم.
🔸بر خلاف آنچه علیه تریبونهای نماز جمعه گفته میشود من ائمه جمعه را سیاستزده و جناحی نمیدانم. بلکه معتقدم ائمه جمعه با به کارگیری ادبیات حداکثری و آرمانی و نیز موضعگیری علیه جریانهای سیاسی غربگرا ناخواسته موجب ریزش پیوست اجتماعی آن جریانها میشوند. به بیان سادهتر وقتی ائمه جمعه علیه جریان سیاسی غربگرا موضعگیری میکنند، ناخودآگاه عقبه فرهنگی و اجتماعی آن که ضرورتا معاند نظام نیستند اما به لحاظ فرهنگی تمایل زیادی به فرهنگ سکولار غرب دارند نیز از نمازجمعه فاصله میگیرند.
🔸لذا پرسش خود از آقای ایزدهی را اینگونه مطرح کردم که: «...در این تعارض چه باید کرد که ما علاوه براینکه آرمانها و خطوط سیاسی خودمان را مشخص کنیم و راجع به مباحث کلان سیاسی مملکت صحبت و موضعگیری کنیم، در عین حال بتوانیم آن طیف قابل توجهی از جامعه ایران که به لحاظ فرهنگی تمایلی نسبت به فرهنگ غربی دارند را از نماز جمعه حذف نکنیم؟»
🔸پاسخ او جالب و غیرمنتظره بود. گفت: «وقتی گفته میشود که رویکرد نماز جمعه فقط مومنانه نیست، و صرفا برای تعبد نیست، بدین معنا است که نماز جمعه برای شهروندان است، وقتی نماز جمعه به مثابه یک نهاد حکومتی برای ابلاغ، تعمیق و تثبیت کارکردهای حکومت را دارد و البته در تعامل میان مردم و حکومت از پایین به بالا و از بالا به پایین است، بدین معنا است که نباید کارکردهایش را به زندگی شخصی مومنان محدود کنند. اینکه در نماز جمعه مباحث سیاسی مطرح میشود، بدین معنا نیست که ما فقط برای مومنان بصیرتافزایی کنیم. بلکه نماز جمعه در یک جغرافیای منطقهای یک شهر، مخاطبش هم مردم یک شهر است.»
🔸و بعد اضافه کرد: «مساله در حال حاضر این است که کارکرد نماز جمعه در حکومت برای بصیرتافزایی مومنان است، حال آنکه کارکرد نماز جمعه در حد یک رسانه یا یک نهاد حکومت برای ایجاد تعامل میان همه افراد یک جامعه، حتی مذاهب مختلف، ولو اینکه کافر است و نماز نمیخواند است. مهم این است که احساس کند که این مباحث، بحثهای مورد ابتلاء او است، به کار او میآید و یک فضای عمومی است، پس باید او بتواند از این فضا استفاده کند، ولو اینکه حضور هم پیدا نکند. مهم این است که از مباحث نماز جمعه بتواند استفاده کند.»
🔸آقای ایزدهی با رویکرد حکومتی به موضوع نمازجمعه، این نهاد دینی را با محوریت «شهر» بازتعریف میکند و مخاطب آن را عموم شهروندان میداند. این نگاه میتواند در بازبینی ادبیات حاکم بر تریبونهای نماز جمعه ما را یاری دهد. البته بدیهی است این به معنای حذف مواضع نظام اسلامی و یا اولویتهای دینی از خطبههای نماز نیست. بلکه نحوه پرداخت به این مواضع میتواند از بیان ایدئولوژیک و حداکثری به بیان عرفی و مبتنی بر منطق منافع شهری (ملی) تبدیل شود.
📌پیشنهاد میکنم مشروح این گفتگو را در سایت مباحثات مطالعه کنید:
http://mobahesat.ir/20663/amp
🔻🔻🔻
@sedyaser
هدایت شده از سرائر | مجله دین و روحانیت
📜چرا تربیت حوزوی، طلبه را برای ازدواج مهیا نمیکند؟
🔻مباحثات|سیدیاسر تقوی:
🔹این روزها از اختلافات خانوادگی و بعضا طلاق در میان خانوادههای طلبه زیاد میشنویم. نارضایتی در زندگی میتواند عوامل فردی و اجتماعی گوناگونی داشته باشد. البته میتوان افزایش طلاق و تنشهای خانوادگی را امری اجتماعی و فراگیر تلقی کرد تا یک مسأله صنفی. اما جامعه روحانیت وضعیت متفاوتی دارد. چه آنکه خود را متولی علوم وحیانی و مروج سبک زندگی دینی میداند و از سوی دیگر در پدیده ازدواج، «طلبگی» به معنای صنفیاش حائز اهمیت و اثرگذار است. بعضی دختران جوان که ممکن است از خانواده روحانیت نیز باشند، خواستگار طلبه را به هیچ وجه نمیپذیرند. از سوی دیگر برخی نیز تمایل دارند با یک طلبه زندگی کنند. در هر صورت «روحانیت» در امر ازدواج متأثر از ابعاد صنفی خود است.
🔹در آسیبشناسی زندگی طلبههای جوان با مسائلی روبرو میشویم که در میان صنف روحانیت فراگیر است و اصل آسیب را متوجه سیاستگذاری و نظام تربیتی حوزه میکند. به عنوان نمونه «عدم توانمندی لازم در تعامل اجتماعی» را میتوان یکی از آفتهای عمومی تربیت حوزوی قلمداد کرد که در ازدواج و مدیریت زندگی ظهور و بروز مییابد و به تنشها و تلخیها دامن میزند. مشاوران حوزوی مسائل خانواده بر این مطلب صحه میگذارند که برخی طلاب جوان از همان گامهای نخستین انتخاب همسر تا عبور از مقدمات ازدواج و بعد مدیریت زندگی، از یک ناتوانی مزمن در نحوه تعامل و ارتباط اجتماعی رنج میبرند. اما چرا نظام تربیتی حوزه، طلبه را در تعاملات اجتماعی تقویت نمیکند؟ این مسأله را میتوان در لایههای پنهان سلوک علمی و اخلاقی طلبهها جستجو کرد.
🔹در بستر علمی، طلبه با حجم انبوهی از تراث فقهی مواجه است که کارکردی جز آشنایی با ابواب فقه و فرایند اجمالی استنباط ندارد. فقدان رویکرد «حل مسأله» در فعالیتهای علمی، طلبه را از فهم پدیدههای اجتماعی امروزین خود بینیاز میکند و ایدهآلهای دینی او را مبتنی بر حیات اجتماعی پیشینیان شکل میدهد. از این رو «سنت» در بستر فقه حجیت مییابد و با زیست جدید اجتماعی و ابهامات آن متعارض جلوه میکند. البته گاهی گزارههای فقهی پویا و ناظر به تحولات اجتماعی است اما از آنجا که طلبه نسبتی با اقتضائات اجرایی آن گزارهها ندارد، در پیادهسازی آن در زندگی دچار چالش میشود.
🔹از سوی دیگر، طلبه بواسطه مؤانست با اصول و دغدغه «استناد» در مواجهه با متن، کمتر به زمینههای فرهنگی و اجتماعی فهم کلام و رفتار دقت میکند. این آفت در زندگی زناشویی طلبه و ارتباطات اجتماعی، زمینهساز سوءتفاهمهاست. تأثیرات معرفتی اصول در زندگی اجتماعی، اجازه همدلی و فهم تفسیری کلام و رفتار اطرافیان را نمیدهد. به خصوص در امر ازدواج که طلبه با یک خانواده جدید و احیانا در بستر فرهنگی و اجتماعی متفاوتی روبرو میشود فهم انتظارات، حساسیتها و کنش و واکنشهای دیگران نیازمند عبور از لایههای سطحی متن (کلام و رفتار) و فهم و تفسیر زیرمتن و انگیزههای مطرح در کنار آن است که طلبه در این زمینه ناکام میماند.
🔹از منظری دیگر، حاکمیت «اخلاق اخباری» در نظام تهذیب حوزه، نقش «عقل» و «عرف» را در مناسبات اجتماعی ضعیف میکند. طلبه در فرایند اجتماعیشدن و فهم هنجارهای عرفی همیشه با این پرسش مواجه است که فرهنگ عمومی چه نسبتی با زیست اخلاقی برآمده از اخبار و روایات دارد و او تا کجا میتواند با آن همراهی و تعامل داشته باشد؟ قواعد حاکم بر زندگی زناشویی و مهارتهای لازم در برقراری صحیح با همسر چه نسبتی با متن دین دارد؟ آیا برای بهبود زندگی خود میتواند به توصیهی مشاوران خانواده عمل کند؟اگر میان متن دین و توصیهها احساس تعارض کرد چه باید بکند؟ به طور کلی ابهامات موجود در جایگاه عقل و عرف و نیز دغدغه تطبیق دقیق جزئیات زندگی با متن دین (آیات و روایات) فرصت تحلیل فرهنگ عمومی و لوازم معقول آن را به او نمیدهد و به لحاظ سبک زندگی او را در فضای اجتماعی منزوی و انگشتنما میکند و از آنجا که این تمایز و انزوا، «تعبد به دین» تلقی میشود،تا آنجا پیش میرود که عدم تعامل با فرهنگ عمومی را پایداری در سیر و سلوک حوزوی خود دانسته و به آن افتخار میکند.
🔹در مجموع میتوان گفت،سلوک علمی و اخلاقی حوزه، ذهن طلبه را متنگرا (اخباری) و انتزاعی بار میآورد و او را برای امر مهم ازدواج مهیا نمیسازد. از این رو به جهت جایگاه مبهم عقل و عرف (جامعه) در نظام معرفتی حوزه، طلبه دچار دوگانه خودساخته زیست دینی-زیست عرفی میشود و هر آنچه که با متن دین تطبیق نیابد را به معنای فاصله گرفتن از سلوک حوزوی و عرفیشدن تعبیر و تفسیر میکند و از آنجایی که هویت خود را در صیانت از معارف دینی میداند در ازدواج و زیست اجتماعی خود دچار تعارض و بحران هویت میشود. خطری که بازخوانی نظام علمی و اخلاقی حوزه را ضروری جلوه میدهد.
@saraeer
☑️کمی آرام باشیم
📌درباره بگومگوی تلخ آقای یزدی و آقای آملی لاریجانی
🔸بارها شده که به خاطر عصبانیت و شور جوانی علیه موضوعی حرف تند و نسنجیدهای زدهام که بعدها پشیمان شدهام. هر بار از خود میپرسیدم که «چرا چنین شد؟ و چه کنم که دیگر اینچنین نشود؟» به چند عامل میرسیدم. اول آنکه اساتید بزرگوار ما در حوزه حقمداری و غیرت دینی را در وجود ما نهادینه کردهاند، اما به ما یاد ندادهاند که ممکن است در تشخیص مصادیق (حق) اشتباه کنیم و یا حتی اگر اشتباه هم نکرده باشیم، ممکن است دیگران دچار اشتباه شده باشند و ما باید بتوانیم با حفظ احترام و کرامت با مخالفان فکری و سلیقهای خود رفتار کنیم. لذا به جای قضاوت زودهنگام و استفاده از تعابیر نادرست و برخوردهای هیجانی سعی کنیم دغدغهها و نگرانیهای خود را در قالب رفتار صحیحی بروز دهیم.
🔸عامل دیگر آن بود که رسانه و اقتضائات آن را نمیفهمیدم. نمیدانستم در این فضای مجازی که به ظاهر حرف زدن کنتور نمیاندازد، هر حرف حساب و بیحسابی در شکلگیری شخصیت اجتماعی من اثر میگذارد. اگر توهین کنم، قضاوت غیرمنصفانه کنم، در جواب بدی، بدتر بگویم، چهرهای غیراخلاقی از من به یادگار خواهد ماند. دقت نمیکردم که رعایت آدب و احترام حتی در گفتگوهای شخصی و خصوصی اثر گذار است چه برسد در یادداشتها و مواضع عمومی. من برای آنکه امروز در دفاع از آرمانها و حقایقی که میفهمم هیجانزده نشوم و به این و آن تندی نکنم، در فضایی خارج از سلوک حوزوی کلی آزمون و خطا کردهام و همچنان به خودم مطمئن نیستم.
🔸اینها را گفتم که بگویم واقعیت بگومگوی تلخ آقای یزدی و آقای لاریجانی وبسیاری از دعواهای جامعه ما از این سنخ است. خدا به هر دو بزرگوار طول عمر بدهد. اما سن آقای یزدی بالا رفته است. طبعا نمیشود از ایشان انتظار داشت که پای توئیتر و اینستاگرام و تلگرام و ایتا و ... بنشیند و فضای اجتماعی را رصد کند. اخبار درست و نادرست را شناسایی کند. پازلهای رسانهای طراحی شده از سوی این و آن را تحلیل کند. در این شرایط انسان در معرض ملغمهای از اخبار و تحلیلهای غیردقیق اطرافیان مورد اعتماد قرار میگیرد و اگر موضوع آنها به انقلاب و مرجعیت و مسائل حائز اهمیت مربوط باشد دچار غلیان احساسات شده و واکنش نشان میدهند. و مگر این «اطرافیان مورد اعتماد» را تا کجا میتواند مدیریت و پالایش کرد؟ و مگر ما خودمان تحت تأثیر نیستیم؟
🔸آقای لاریجانی هم همینطور. حق دارد ناراحت شود. هر چند التفات ندارد که نامهاش تبعاتی برای جامعه و نظام به همراه خواهد داشت. آقای لاریجانی علیرغم زحمات زیادی که در قوه قضائیه کشید اعتنایی به افکار عمومی ندارد. مناسبات اجتماعی جدید را نمیشناسد. در سالهای خدمت یا تیم رسانهای خوبی نداشته و یا مشورتپذیر نبوده است. به هر حال بسیاری از مطالبی که در نامهاش به آقای یزدی آورده را میتوانست همان سالها با کمک یک تیم رسانهای جوان به اطلاع عموم مردم برساند. کاری که آقای رئیسی در این مدت کوتاه انجام داده و ما فکر میکنیم دارد شق القمر میکند. (شاید هم میکند). اما فرق آقای رئیسی و لاریجانی برای من که هیچ اطلاع دقیقی از عملکرد قوه قضائیه ندارم در همین بازتابهای رسانهای است. درست مانند آقای یزدی
🔸اما در این میان، سوءتدبیر بسیج اساتید را نمیفهمم. فارغ از آنکه آقای یزدی درباره رئیس جمهور، مرجعیت آقای علوی بروجردی و آقای لاریجانی صحبت کرده است، انعکاس این اظهارات تند و تیز بنا بود چه دردی را دوا کند؟ مگر آقا نگفته بود اختلافات در حوزه را مدیریت کنید؟ موضعگیری رئیس جامعه مدرسین علیه دولت، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و یکی از اساتید حوزه چه فایدهای دارد که متن جلسه را بیپروا منتشر کردند؟ من از ژورنالیستهای اصلاحطلب، روزنامههایشان و نیز BBC فارسی توقعی ندارم. شاید من هم بودم از این پاس گل نهایت استفاده را میکردم، اما آیا رفقای بسیجی ما به پیامدهای این سوءتدبیر نیاندیشیدند؟
🔸در پایان امیدوارم همه ما، از آقای یزدی و آقای آملی لاریجانی تا دوستان بسیج اساتید و ما رسانهایهای پیادهنظام حوزه از این روزهای تلخ عبرت بگیریم. در یک حوزه ملتهب نمیتوان از کیان انقلاب و نظام و مرجعیت و حوزه دفاع کرد. کمی آرام باشیم
🔻🔻🔻
@sedyaser
☑️انقلابهراسی در حوزه را جدی بگیریم
📌تأملی بر تأثیر ادبیات و مواضع رادیکال در نسبت حوزه و نظام که در سایت مباحثات منتشر شد
🔸«تندروی» به عنوان یک آفت اجتماعی در مواجهه با دگراندیشان ظهور وبروز مییابد. تندروها- بر فرض فهم صحیح از آرمانها و ارزشهایی که مدعی آن هستند- بواسطه تعلقی که به دین، مذهب و یا گفتمان خود دارند، هویت خود را با شاخصههای حداکثری تعریف میکنند. لذا به واسطه کوچکترین زاویه و اختلافنظر و عدول یک جریان از آن شاخصهها، آن را خارج از گفتمان مطلوب خود تلقی کرده و مدام دچار «دیگریسازی» و مرزبندی هویتی با آنان میشوند.
🔸با گسترش ابزارهای ارتباط جمعی، این آفت فرهنگی ظرفیت مییابد تا نقش خود را در نزاعهای بینالمللی و نیز جنگهای خونین بیش از پیش تثبیت کند. همین امر موجب میشود جریانها و دولتهای متخاصم جهت «دشمنهراسی» روی جریانهای تندروی حریف سرمایهگذاری کنند. این معامله دو دستآورد مهم دارد. اول آنکه یکپارچگی اجتماعی جریان مقابل متفرق و آسیبپذیر میشود و دوم آنکه افکارعمومی را نسبت به گفتمان رقیب ترسانده و مبارزه با آن را موجه و بلکه ضروری مینمایاند.
🔸تندروی در سلب مشروعیت از گفتمانها در افکارعمومی نقش بسزایی دارد. از این رو تأمل درباره نقش مواضع رادیکال در حوزه که به اسم دفاع از «حوزه انقلابی» مراجع، اساتید و صاحبنظران و مخالف خود را با ادبیات نامناسب متهم به ضدیت با دین، نظام و انقلاب و نیز همراهی با معاندان میکنند، ضروری به نظر میرسد. این برخوردهای شبهتکفیری که سعی دارد دگراندیشان را از دایره انقلاب حذف کند بیش از آنکه به تقویت گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه کمک کرده باشد، منجر به «انقلابهراسی در حوزه» خواهد شد .
🔸پر واضح است مشروعیتیابی انقلاب اسلامی نه از سنخ قدرتهای سیاسی رایج در دنیا، بلکه بر آمده از قدرت اجتهاد و فقاهت در حوزههای علمیه است. انقلاب اسلامی نیازمند آن است که در بستر علمی حوزههای علمیه هم مشروعیت خود را بازیابی و تقویت کند و هم به پرسشهای اساسی پیرامون اداره نظامات سیاسی و اجتماعی تحت زعامت ولی فقیه به پاسخهای کارآمد برسد. در چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت علما، اساتید و صاحبنظران درباره تمام مسائل مرتبط با انقلاب و اداره نظام به یک نحو فکر کنند و برداشتی یکسان داشته باشند.
🔸مواجهه نامحترمانه با اختلافنظرها بیش از آنکه بیانگر تعصب نسبت به انقلاب و نظام باشد، نمایاننده منطق حاکم بر گفتمان انقلاب در حوزه است. بیشک اساتید حوزه نسبت یکسانی با انقلاب و نظام ندارند اما میتوانند در رونق فقهی حوزهها مؤثر باشند و در برخی مقاطع نیز در حد ظرفیت خودشان همراهی کنند؛ لکن با نگاه به منطق مخرب برخی رسانهها ترجیح میدهند فاصله خود را با آنچه «حوزه انقلابی» و «دغدغه نظام» نمایانده میشود حفظ و بلکه بیشتر کنند.
🔸از سوی دیگر این ناملایمتها به جریانهای معاند این امکان را میدهد تا با تشدید شکافهای نظری و رفتاری بتوانند ظرفیت اجتماعی روحانیت که همان ظرفیت اجتماعی انقلاب اسلامی است را متفرق و آسیبپذیر نمایند.
🔸با این تفصیل قابل توجه است همانطور که جریانهای رادیکال شیعه، میتوانند تهدیدی علیه وحدت و یکپارچگی جامعه اسلامی و عامل شیعه و اسلامهراسی باشند، ادبیات رادیکال در حوزه نیز این ظرفیت و توان را دارد با «انقلابهراسی» و افزایش تنش در بدنه حوزههای علمیه، فرصتهایی که میتوان در راستای طرح پرسشهای علمی و فقهی استفاده کرد را به تهدیدی علیه رابطه حوزه و نظام تبدیل کند.
🔸از این منظر شاید اهمیت تذکر آیت الله خامنهای در دیدار رمضانیه اخیر خود با طلاب بیش از پیش روشن شود که فرمودند: «در حوزه ممکن است در مسائل گوناگون اختلاف نظر وجود داشته باشد؛ در مسائل علمی که اختلاف نظر هست، در جهتگیریهای فکری که اختلاف نظر هست، در زمینههای سیاسی هم اختلاف نظر ممکن است باشد؛ این اشکال ندارد؛ اختلافات را باید مدیریّت کرد. مواظب باشید اختلاف نظرها به درگیری و تشنّج و ناخن زدن به چهرهی یکدیگر نینجامد!»
📌متن کامل این یادداشت را در لینک زیر مشاهده کنید:
http://mobahesat.ir/21480/amp
🔻🔻🔻
@sedyaser
☑️مهمترین نگرانی در باب مرجعیت
📌سیدیاسر تقوی
🔸معتقدم در زمانه حاکمیت ولی فقیه هیچ نیازی به مرجعیت، به معنای زعامت دینی نداریم. امروزه راهبری امور مسلمین در اختیار امام امت است. معنا ندارد در عرض ولی فقیه، مرجعیت را به گونهای تعریف کنیم که اختیارات امام میان آنها تقسیم شود. به نظر من، پذیرش مرجعیت دینی در کنار ولایت فقیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از باب مصلحت بوده و تداوم آن فاقد وجه است.
🔸اما اگر مرجعیت به معنای نهاد مورد رجوع جهت دریافت احکام فقه فردی است که ضرورتی ندارد محدود باشد. البته در اینباره که آیا میتوان مسائل فردی را خارج از تبعات اجتماعی در نظر گرفت و بر آن حکم راند میتوان بیشتر تأمل کرد. اما بر فرض امکان «فقه فردی» میتوان مرجعیت را به عنوان یک جایگاه علمی و کارشناسی در عرض سایر مراجع تخصصی علوم مختلف تعریف کرد.
🔸از این منظر نگرانی اصلی در باب مرجعیت این نیست که چه کسانی بدون اجازه جامعه مدرسین رساله چاپ میکنند و یا در رسانههای خود مرجعیت خود را تبلیغ میکنند؟ نگرانی اصلی در باب مرجعیت، زعیمانگاری مرجع تقلید در زمانه حاکمیت ولی فقیه است. این است که مردم را در مناسبات اقتصادی (پرداخت وجوهات) و شرعی دچار دوگانگی میکند.
🔸به طور مثال مردم نمیدانند بانکداری را مطابق نظر برخی مراجع تقلید محل ربا یا جنگ با خدا بدانند یا طبق نظر شورای نگهبان جمهوری اسلامی که تحت زعامت ولی فقیه است آن را مشروع قلمداد کنند؟ مردم نمیدانند به مسئولیتهای اقتصادی خود در قبال پرداخت مالیات، حمایت از تولید داخلی و... متمرکز شوند یا به خاطر تعطیلی یک مناسب مذهبی خود را آماده استنکاف از قوانین حکومت اسلامی کنند؟ و...
🔸از قضا من گمان میکنم تکثر مرجعیت تنها راه بازیابی جایگاه ولایت فقیه است. مرجعیت باید در جایگاه علمی بازتعریف شود و منزلت و اختیارات اجتماعیاش را به امام امت واگذارد. در زمانی که امکان این واگذاری عملا وجود ندارد و همچنان زعامت در حوزههای علمیه موضوعیت دارد، بهترین سیاست آن است که اجازه دهیم هر مجتهدی که تمایل داشت رسالهاش را منتشر و عرضه کند.
🔻🔻🔻
@sedyaser
☑️ابهامات در نسبت میان مرجعیت و ولایت فقیه
📌سیدیاسر تقوی
🔸انتشار یادداشت «مهمترین نگرانی در باب مرجعیت» https://eitaa.com/sedyaser/106 بازخوردهای متفاوتی داشت. یکی از سوالاتی که در نقد و نظر مخاطبان تکرار شده این است که اگر اعلمیت و مرجعیت در انتخاب ولی فقیه شرط نیست، تکلیف فقیه اعلمی که حاکم نیست چه میشود؟ آیا میتوان تقلید از او را کنار گذاشت؟ در تعارض میان فتوای فقیه اعلم با ولی فقیه چه باید کرد؟ به نظر میرسد این پرسشها خارج از محل نزاع است. اما طرح آن نشان میدهد ما در تبیین شرایط ولایت فقیه و مرجعیت دچار تعارضهایی هستیم. به عنوان مثال، در کشف جایگاه مرجعیت به عنوان عالیترین مقام فقهی در حوزه، اعلمیت را شرط میدانیم اما در کشف ولی فقیه نه تنها اعلمیت که حتی مرجعیت فعلی را نیز لازم نمیشماریم.
🔸در واقع ما به مردم میگوییم اگر بنا باشد فقیهی بر جامعه شما حکومت کند، همین که به لحاظ فقهی مجتهد باشد کافی است. اما اگر بنا باشد احکام به ظاهر فردی خود را ماننده صلاة، طهارت و ... فرا بگیرید، باید به سراغ مرجعی بروید که اعلم از سایرین باشد. سوالی که اینجا مطرح میشود آن است که اعلمیت در کشف کدام احکام ضرورت بیشتری دارد؟ حکومت و یا فقه فردی؟ اگر اعلمیت شرط تقلید و مرجعیت است چطور میتوان آن را در امر مهم زعامت نادیده گرفت؟ یا از زاویه دیگر، این چه اعلمیتی است که منجر به احراز صلاحیت مرجعیت میشود اما لزوما به معنای توانایی در امر زمامداری نیست؟
🔸اینها ابهاماتی است که همچنان حوزه نتوانسته پس از پیروزی انقلاب اسلامی آن را حل کند. پیش از این در یادداشتی با عنوان «مرجعیتی که دیگر شرط نیست» https://eitaa.com/sedyaser/10 اشارهای به آن داشتهام. در آنجا آوردهام: «علیرغم آنکه نظریه ولایت فقیه در توسعه نقش «مرجعیت دینی» تصور میشد، واقعیتهای میدانی نشان داد که «مرجعیت» که قله فقاهت و اعلمیت در نظام آموزشی حوزه تلقی میشود، لزوماً کارکرد مورد نیاز در امر حاکمیت و اداره جامعه را دارا نیست.»
🔸پاسخی که میتوان در این بین ارائه کرده آن است که بگوییم تلازمی میان اعلمیت و توانایی زعامت وجود ندارد. به عبارت دیگر میتوان فقهایی را در نظر گرفت که به لحاظ علمی جایگاه ویژهای دارند اما فاقد قوه تدبیر و سیاست هستند. و از سوی دیگر فقهایی را مد نظر داشت که مدیر و مدبر بوده اما جایگاه علمی برجستهای در حوزههای علمیه ندارند، اما میتوان آنان را با همان قدرت اجتهاد به رهبری جامعه منصوب کرد. این پاسخ مورد قبول است. به شرط آنکه الزامات آن پذیرفته شود. یعنی فقیه اعلم بپذیرد که در امر زعامت در عرض فقیه حاکم قرار نگیرد و جامعه دچار حاکمیت چندگانه نشود و این همان مدعای یادداشت پیشین بود. واگذاری امر زعامت به ولی فقیه و بازتعریف مرجع دینی در جایگاه کارشناس فقهی
🔸اما از سویی به نظر میرسد آنچه ما امروزه آن را «اعلمیت» میدانیم، منحصر در میزان اشراف بر تراث فقهی و اصولی است. فرایند اجتهاد و حتی مرجعیت در حوزه از مسیر تراثشناسی عبور میکند. لذا تدریس علومی همچون ادبیات، رجال، اصول و فقه آن هم با رویکرد تاریخی در ارتقای سطح علمی اساتید به سمت اجتهاد و حتی مرجعیت حائز اهمیت است. از سوی دیگر علوم اجتماعی از سیاست و جامعهشناسی تا اقتصاد و حقوق و فرهنگ و هنر هیچکدام در سلوک علمی حوزه لازم دانسته نمیشود. لذا تلاشهای فقهی آنطور که شایسته و بایسته است راه به جایی نمیبرد و از مرز نظارت و احراز عدم مغایرت با موازین شرعی –آن هم در جدایی مطلق از موضوعشناسی- عبور نمیکند.
🔸وقتی تخصص در حوزه علوم اجتماعی و موضوعشناسی و حتی تجارب اجرایی (به عنوان بستر سواد مدیریتی) جایگاهی در تعریف ما از علمیت حوزوی ندارد، ناچاریم بگوییم یک نفر اعلم در مسائل فقهی باشد و دیگری حاکم بر جامعه. این در حالی است که اگر هنجارهای حاکم بر نظام آموزشی حوزه متناسب با رویکرد «اقامه دین» بازتعریف شود، ممکن است مصداق اعلمیت در حوزه فاصله کمتری با جایگاه زعامت پیدا کند. امروزه چارهای نیست جز آنکه تفکیک میان دو ساحت علمی مرجعیت و ساحت مدیریتی ولی فقیه را پذیرفت، اما این تفکیک زمینهای فراهم میکند تا در طولانیمدت، نقش فقهای برجسته (با تعریف حوزوی) از محوریت حکومت اسلامی به حاشیهنشینی و سپس نظارت صوری تنزل یابد. امری که شاید در دهههای آینده بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
🔻🔻🔻
@sedyaser