eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
🦋🍃🌸🌼🌸🍃🦋 💥سلام امام زمانم پدر مهربان ما صبحت بخير 🍃🌼يوسف گمگشته باز آيد،... 🍂اگر ثابت شود; ☝️در فراقش مثل يعقوبيم و 😔حسرت ميخوريم .. ✨جهت تعجیل فرج صلوات ✨ 🦋🍃 🌸🌼🌸🍃🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺تاریخ شهادت ۱۳۹۴/۸/۲۱ در سن 20 سالگی طی عملیاتی مستشاری در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد🕊🌹 👈در عملیات العیس در حومه حلب مورد اصابت گلوله مستقیم توپ 23 قرار می‌گیرد😓 و از سر و گردن و قسمت چپ بدن او از بین می‌رود که حتی فرماندهانش می‌گفتند از بین آن 4 شهید یگان فاتحین نحوه شهادت محمدرضا از همه دلخراش‌تر بود😭 و آن 3 شهید دیگر با ترکش‌های این گلوله‌ای که به محمدرضا خورده بود شهیـــــ🌷ــــد شدند. 🌷 صلوات 🌷🍃
🔴شبیه ترین انسانها به پیامبر(ص) ☀️پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: ألا اُخْبِرُكُمْ بِاَشبَهِكُم بى؟ قَالوا: بَلى يا رَسولَ اللّه. قالَ: اَحسَنُكُم خُلقا وَ اَليَنُكُم كَنَفا وَ اَبَرُّكُم بِقَرَابَتِهِ وَ اَشَدُّكُم حُبّا لاِِخوانِهِ فى دينِهِ وَ اَصبَرُكُم عَلَى الحَقِّ وَ اَكظَمُكُم لِلغَيظِ وَ اَحسَنُكُم عَفْوا وَ اَشَدُّكُم مِن نَفْسِهِ اِنْصافا فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ. آيا شما را از شبيه ترينتان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: بله اى رسول خدا! فرمودند: ✅ هر كس خوش اخلاق تر ✅ نرم خوتر ✅ به خويشانش نيكوكارتر ✅ نسبت به برادران دينى اش دوست دارتر ✅ بر حق شكيباتر ✅ خشم را فروخورنده تر ✅ و با گذشت تر ✅ و در خرسندى و خشم با انصاف تر باشد. 📚 كافى، ج ۲، ص ۲۴۰ ح ۳۵ #هفته_وحدت #میلاد_پیامبرص #محمد_رسول_الله💚
هدایت شده از الحقائق
🔵احمدالحسن میراث دار محمد بن عبدالوهاب #نشر_حداکثری #یمانی #دروغ #تزویر #فریب 🔵کانال الحقائق https://eitaa.com/Alhaqayeq
چگونه بُگذرم از سیم خاردارهاے نفسے ڪه شماها را از من گرفته است؟! #شهدا | #ظلمت_نفسے #گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🍃 👈 ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻓﻀﺎے ﻣﺠﺎﺯے ﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻘﻮﺍے ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ... 👈ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ، ﮔﺎهے ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ے ﯾﮏ ﻻﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ... 👈 ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ، ﻓﻀﺎے ﻣﺠﺎﺯے ﻫﻢ " ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ..." 👌ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ مے ﺁﯾﻨﺪ ﮔﻮﺍهے ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ... ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ... ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ے ﻏﻔﻠﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧــــﺪﺍ 📿ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ!... 👈 ﮔﺎهے ﺭﻭے ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﻢ : " ﻭﺭﻭﺩ ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ " 🚫🔥 ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺳتے ﮐﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﭼﺸمے ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ، ﻭ ﮔﻮشے ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ... ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺧــ📿ـﺪﺍ ... " ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧـﻼﻳﻦ ﺍﺳﺖ 🦋
ابراهـیم می‌گفت‌ : اگہ جایی بمانی ڪه دست احدی بهت نرسه کسی تو رو نشناسه خودت باشی و آقا مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره این خوشگلترین شهادتہ / ✨
نباید های زنان در موضوع حجاب زیور الات و ارایش از زبان پیامبر اکرم... #پویش_حجاب_فاطمے
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_چهادهم یک ماه بعد عقد, جور شد رفتیم حج🕋 عمره. سفرمان همزمان شدبا ماه🌙 رمض
💝🕊💝🕊💝🕊💝 کمک دست بقیه هم بود. خیلی به زوار سالمند کمک می کرد مادر شهیدی با دخترش آمده بود. طواف و کارهای دیگری برایش مشکل بود دخترش توانایی بعضی کارها را نداشت. خیلی هوایشان را داشت. از کمک برای انجام طواف گرفته تا عکس📸 گرفتن از مادر و دختر. یک بار وسط طواف مستحبی,شک کردم چرا همه دارند ما را نگاه می کنند مگه ظاهر یا پو ششمان اشکالی دارد؟ یکی از خانم های داخل کاروان بعد از غذا من را کشید کنار وگفت: (صدقه بذار کنار. اینجا بین خانما صحبت از تو وشوهرته که مثه پروانه دورت می چرخه) از این نصیحت های مادرانه کرد وخندید☺️ وگفت:( اینکه میگن خداوند متعال در وتخته رو به هم جفت می کنه, نمونه اش شمایین!) دائم با دوربینش 📸چیلیک چیلیک عکس می گرفت. بهش اعتراض می کردم: (اومدی زیارت یا عکس بگیری?) یک انگشتر💍 عقیق مستطیل شکل هم داشت که روی آن حک شده بود:(یا زهرا ) در مکه داد شیعه ای یمنی. وقتی رفتیم مکه گفت:(دیگه دوست ندارم بیام,باشه تا از دست سعودی ها آزاد بشه.) کلاً نه تنها مکه یا جاهای دیگر, درخانه هم کاری می کرد که وصل شود به اهل بیت 《علیهم السلام》 خاصه ی امام حسین (علیه السلام) یکی از چیزهایی که باعث شد از تنفر به بی تفاوتی برسم وبعد بهش عشق وعلاقه💞 پیدا کنم. همین کارهایش بود. دیدم دیوانه وار هیئتی است. همه دوست دارند در هیئت شرکت کنند. ولی اینکه چقدر مایه بگذارند, مهم است. اولین حقوقی💵 که از سپاه گرفت۲۵۰ هزار تومان بود. رفت با همان کتیبه خرید برای هیئت. از پرده فروشی, ریش ریش های پایین پرده را خرید وبه کتیبه ها دوخت وهمه را وقف هیئت کرد. پاتو قش پاساژ مهستان بود. روی شعر گفتن برای امام حسین《علیه السلام》 خیلی وقت گذاشت. شعارش این بود:(ترک محرمات, رعایت واجبات و توسل به اهل بیت 《علیهم السلام》, موقع توسل , شعر وروضه می خواند. گاهی وا گویه می کرد. اگر دو نفری بودیم که بلند بلند با امام حسین 《 علیه السلام》صحبت می کرد. اگر کسی هم دور برمون نشسته بود, با نجوا توسلش را جلو می برد. بیشتر لفظ ارباب را برای امام حسین《علیه السلام》 به کار می برد. عاشق روضه های حاج منصور بود. ولی در سبک سینه زنی. بیشتر از حاج محمود کریمی خوشش می آمد. نهم فروردین سال🗓 نود, در تالار نور شهرک شهید محلاتی عروسی💞 گرفتیم و ساکن تهران شدیم. خانواده ها پول گذاشتند روی هم و خانه ای🏠 نقلی در شهرک شهید محلاتی برایمان دست وپا کردند. خیلی آنجا را دوست 😍داشت. چند وقتی که آنجا ساکن شدیم و جاهای دیگر تهران را دیدم, قبول کردم که واقعاً موقعیتش بهتر است👌 هم محله ای مذهبی بود وهم ساکت و آرام. یک دست تر بود. اکثر مسجدهای شهرک را پیاده می رفتیم تا ارتفاعات شهرک شهید محلاتی. موقع برگشتن پام پیچ خورد,خیلی ناراحت😔 شد. رفتیم عکس گرفتیم, دکتر گفت:(تاندون پا کمی کشیده شده نیازی نیست گچ بگیرین.) فردای آن روز رفت یک جفت کتانی👟 خوب برایم خرید با اینکه وضع مالی اش چندان تعریفی نداشت. کاملاً دست و دلباز بود. اهل پس انداز نبود. حتی بهش فکر نمی کرد. موقع خرید اگر از کارت💳 بانکی استفاده می کرد, رسید نمی گرفت برایش عجیب بود که ملت می ایستد تا رسید خریدشان را نگاه کنند. 📚 @seedammar
💝🕊💝🕊💝🕊💝 می خواست خانه راعوض کند, ولی می گفت :(زیر بار قرض و وام نمی روم️) حتی به این فکر افتاده بود پژویی را که پدرم به ما هدیه داده بود با یک سوزوکی 🏍عوض کند. وقتی دید پولش نمی رسد بی خیال شد. محدودیت مالی نداشتم . وقتی حقوق می گرفت, مقداری بابت ایاب و ذهاب و بنزینش بر می داشت و کارت 💳را می داد به من. قبول نمی کردم,می گفت: (تو منی, من توام, فرقی نمی کنه) البته من بیشتر دوست داشتم از جیب پدرم خرج کنم ودلم نمی آمد ازپول او خرید کنم. از وضیعت حقوق سپاه خبر داشتم. از وقتی مجرد بودم کارتی داشتم که پدرم برایم پول واریز می کرد. بعد از ازدواج همان روال ادامه داشت. خیلی ها ایراد می گرفتند که به فکر جمع کردن نیست وشمّ اقتصادی ندارد اما هیچ وقت پیش نیامد به دلیل بی پولی به مشکل بخوریم . از وضیعت اقتصادی اش با خبربودم. برای همین قید بعضی از تقاضاها را می زدم برای جشن تولد وسالگرد ازدواج💞 واین مراسم رسمی نمی گرفتیم. اما بین خودمان شاد😌 بودیم. سرمان می رفت, هیئتمان نمی رفت: رایه العباس چیذر, دعای کمیل حاج منصور درشاه عبدالعظیم(علیه السلام), غروب 🌅جمعه ها هم می رفتیم طرف خیابان پیروزی, هیئت گودال قتلگاه. حتی تنظیم می کردیم شب های🌃 عید در هیئتی که برنامه دارد. سالمان را تحویل کنیم. به غیر از روضه هایی که اتفاقی به تورمان می خورد, این سه تا هیئت را مقید بودیم👌 حاج منصور ارضی را خیلی دوست داشت. تا اسمش می آمد می گفت: (اعلی الله مقامه و عظُم شانه) رد خور نداشت شب های جمعه نرویم شاه عبدالعظیم《علیه السلام》برنامه ی ثابت هفتگی مان بود حاج منصور آنجا دوسه ساعت⌚️ قبل از نماز صبح , دعای کمیل می خواند. نماز صبح🌄 که می خواندیم و می رفتیم که پاچه بخوریم. به قول خودش:(کَلپچ بزنیم) تا قبل از ازدواج , به کله پاچه لب نزده بودم کل خانواده می نشستند وبه به و چه چه می کردند. فایده ای نداشت دیگ کله پاچه راکه بار می گذاشتند,عق می زدم واز بویش حالم بد می شد. تا همه ی ظرف هایش را نمی شستند, به حالت طبیعی بر نمی گشتم😶 دوسه هفته می رفتم و فقط تما شایش می کردم. چنان با ولع با انگشتانش , نان ترید آبگوشت را به دهان می کشید که انگار از قحطی بر گشته با اصرارش حاضر شدم یک لقمه امتحان کنم. مزه اش که رفت زیر زبانم , کله پاچه خور حرفه ای شدم. به هرکس می گفتم کله پاچه خوردم , باور نمی کرد می گفت: (تو?تو😳 با اون همه ادا واطوار?) قبل از ازدواج خیلی پاستوریزه بودم. همه چیز باید تمییز می بود. سرم می رفت دهن زده ی کسی را نمی خوردم. بعد از ازدواج به خاطر حشر ونشر با محمد حسین خیلی تغییر کردم. کله پاچه که به سبد غذایی ام اضافه شد هیچ ,دهنی او را هم می خوردم. 📚 @seedammar
💝🕊💝🕊💝🕊💝 اگر سردردی🤕, مریضی یا هر مشکلی داشتیم , معتقد بودیم برویم هیئت خوب می شویم👌 می گفت: (می شه توشه ی تموم عمر وتموم سالت رو در هیئت ببندی!) در محرم بعضی ها یک هیئت که بروند می گویند: بس است ولی او از این هیئت بیرون می آمد, می رفت هیئت بعدی‌. یک سال 🗓روز عاشورا از شدت عزاداری , چند بار آمپول دگزا زد . بهش می گفتم: (این آمپولها ضرر داره) ولی او کار خودش را می کرد☹️ آخر سر که دیدم حریف نیستم , به پدر و مادرم گفتم:(شما بهش بگین.) ولی باز گوشش به این حرف ها بدهکار نبود خیلی به هم ریخته می شد. ترجیح می دادم بیشتر در هیئت باشد , تا در خانه. هم برای خودش بهتر بود ,هم برای بقیه. می دانستم دست خودش نیست. بیشتر وقتها با سر وصورت زخم وزیلی می آمد بیرون. هر وقت روضه ها اوج می گرفت و سنگین می شد , دلم هُری می ریخت. دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف خودش را می زند. معمولاً شالش را می انداخت روی سرش که کسی اثر لطمه زنی هایش رانبیند. مادرم می گفت:(هر وقت از هیئت ها بر می گرده, مثل گُلیه که شکفته !) داخل ماشین مداحی می گذاشت با مداح همراهی می کرد ویک وقت هایی پشت فرمان سینه می زد. شیشه ها را می داد بالا, صدا را زیاد می کرد. آن قدر که صدای زنگ گوشی مان را نمی شنیدیم. جزء آرزوهایش بود در خانه روضه ی هفتگی بگیریم. اما نمی شد. چون خانه مان کوچک بود ووسایلمان زیاد. می گفت: (دو برابر خونه تیر وتخته داریم!) فردای روز پاتختی, چند تا از رفقایش را دعوت کرد خانه بیشتراز پنج شش نفر نبودند. مراسم گرفت. یکی شان طلبه بود که سخنرانی🎤 کرد و بقیه مداحی کردند. زیارت عاشورا وحدیث کسا هم خواندند. این تنها مجلسی بود که توانستیم در خانه برگزار کنیم. چون هنوز در آشپزی راه نیفتاده بودم. رفت از بیرون پیتزا🍕 خرید برای شام. البته زیاد هیئت دونفری داشتیم. برای سخنرانی می کردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم می خواندیم. بعد چای, نسکافه یا بستنی می خوردیم. می گفت:(این خوردنیا الان مال هیئته) هروقت چای می ریختم می آوردم, می گفت: (بیا دو سه خط روضه بخونیم تا چای روضه خورده باشیم!) زیارت عاشورا می خواندیم وتفسیر می کردیم. اصرار نداشتیم زیارت جامعه ی کبیره ,را تا ته بخوانیم . یکی دو صحفه را با معنی می خواندیم. چون به زبان عربی مسلط بود👌 برایم ترجمه می کرد و توضیح می داد. کلاً آدم بخوری بود موقع رفتن به هیئت ,یک خوراکی می خوردیم و موقع برگشتن هم آبمیوه ,بستنی یا غذا , گاهی پیاده می رفتیم گلزار شهدای🌷 یزد. در مسیر رفت و برگشت , دهانمان می جنبید. همیشه دنبال این بود برویم رستوران , غذایی بیرون بهش می چسبید.✅ من اصلاً اهل خوردن نبودم. ولی او بعد از ازدواج 💞مبتلایم کرد. عاشق 😍قیمه بود. واز خوردنش لذت می برد. 👈ادامه دارد... 📚 @seedammar
اَللهــمَ عَجِــــل لِـولیـِڪَ الــفَـرج🌸🌱 اَللهــمَ الـرزُقـــنا شَهـــادتَ فِـــے سَبیــلِڪ☘ اَللهــمَ الـرزُقـــنا زیـارَتـــَ الحُسَیــــن🥀 اَللهــمَ الـرزُقـــنا شَــفاعَـــةَ الـحُسَیـــــن🌹🍃 الهــــــے آمیـــــن❤️ رفقـا قبــل خــواب وضـــو یـادمـــوݩ نــره🦋 شبتـــــــوݩ مهــــــدوے🌙
بسم الله الرحمن الرحیم
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
سلام_آقای_من سلام_پدر_مهربانم صبحت بخیر❤️ 💚اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا صاحِبَ اَلزَّمانِ💚 🌹🍂مـولای من... گـمانم عـمرم قـد ندهـد بگـو وعـدہ ی دیـدار ڪـمی نزدیڪـتر آیـد...🌹🍂
‍ 💠 وقتی به سوریه‌رسیدیم همه متفق القول می گفتیم این بار برای شهادت آمدیم! اما شهید رجایی فر می گفت: من شهادت نمی خواهم دلم می خواهد درسم را ادامه دهم و دکترای خودرا بگیرم ؛ می گفت : #انقلاب به ما نیاز دارد و #رهبرتنهاست ! نباید بگذاریم #نااهلان بر کرسی های دولتی تکیه بزنند ... #روایتی_ازهمرزم_شهید #شهید_حسن_رجایی_فر #شهدای_کربلای_خانطومان #لشکرویژه۲۵کربلا
ir.eitaa.messenger.apk
19.22M
نسخه جدید پیامرسان ایتا بروزرسانی پیام رسان ایتا ✅🔴 با قابلیت تازه روانه فروشگاه‌های اندرویدی شد ♦️ قابلیت چنداکانتی، ارسال لوکیشن، زیبانویسی و درج لینک در متن، مدیا استریمینگ، درج آلبوم و... از جمله این قابلیت‌های نسخه ۴.۱ است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥محمدحسین پویانفر #شب_جمعه‌ها دل من میره تا #کربلا...✨🌹 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🍃هرگـاه شب جمعه شهـدا را يـاد ڪرديد، آنها شمـا را نزد سیدالشهدا(ع) یاد می‌کنند. #شادی_روح_شهدا_صلوات 🌷
ایوت بالدا چینو بانوی استرالیایی مسیحی که مسلمان شد با انتخاب حجاب از تمام نگاهای ارزان جنسی و چشم چرانه آزاد شدم و حس تازه ای از امنیت و آرامش را تجربه کردم بی راهه ای که بعضی زنان و دختران ما در ابتدای آن هستند برای خیلی از زنان غربی به نقطه پایان نزدیک است. 🍃 🌺🍃 https://eitaa.com/hejabam💖
✅ #رهروان_راه_ابراهیم 🌸 در فلافل فروشی کار می کرد #همسفر_شهدا ؛ #سید_علیرضا_مصطفوی بارها برای خرید فلافل جهت #مراسم و #هیئت پیش این پسر رفته بود 🌸 سید می گفت این پسر باطن پاکی داره و باید جذب #مسجد بشه بارها باهاش صحبت کرد تا اینکه در اولین #یادواره_شهدا شرکت کرد و حضورش سرآغازی شد برای پروازش ... 🌸 در مدتی کوتاه به آنچنان مقامی دست یافت که خدا عاشقش شد و امروز مقام او آرزوی عباد و زهاد است... 🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری ؛#پسرک_فلافل_فروش
🍃شهید ابراهیم هادی: اگر #پدرم فرزندان خوبی #تربیت کرد به خاطر #سختی_هایی بود که برای رزق حلال میکشید.