eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
10.3هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
زمان: حجم: 15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar #کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
Ahd.mp3
زمان: حجم: 2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
❣ سلام_امام_زمانم❣ سلام پدر مهربان ما صبحت بخير 🍃💖دلبری دارم که هردم مست نامش می شوم 💖🍃سرخوش از صَهبای جان بخش کلامش میشوم 🍃💖آنچنان درعمق جانم ریشه کرده عشق او 💖🍃هرکه یک #مهدی بگوید من غلامش می شوم اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌴ای #شهیـدان تـا چـراغ یادتـان 🌾روشنای💫خلوتِ 🌷دلـ❤️ های ماست 🌴آسمان چشم ها #بارانی😔 است 🌾کهکشان قلب ها💗 🌷 #جای_شماست #یادشان_باصلوات🌹 #صبحتون شهدایی
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️دختران هم شهید می شوند ⚜جهیزیه 🍂قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش 💰رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای #دخترای فقیر جهیزیه می خرید ویا برای #بچه ها قلم و دفتر. 🌾حتی #جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من😉. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز #عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. 🍂 ازش پرسیدم:«چرا شب عیدی #لباس_نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم😓. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!». #شهیده_طیبه_واعظی🌷 🔸تولد👈 1339 🔸شهادت👈 فروردین ماه 1356 🔸علت شهادت👈 به دست ساواک 🔸برگرفته از👈 کفش های جامانده در ساحل 🌹🍃صلوات
هدایت شده از توبه نصوح
هدایت شده از توبه نصوح
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیعه به گناه افتخــــــار نمیکنــــد °° @tobenasoh
سلام علیکم با ذکر صلوات به نیت ظهور سلامتی اقا شادی روح شهدا الا خصوص شهید ابراهیم هادی آزاده هدف نشر مطالبه مشکلی نیست تکراری به نظر بیاد مطالب کانال هدف نشر مطالب تلنگره نه جمع ممبر 😊
1.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهار شهید در کنار هم😍 #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_محسن_حججی🌷 #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #شهید_سیاح_طاهری🌷 @seedammar #گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
▫️این روز ها دلــــ❤️ـــــم بیشتـــــر از هـــــر روز بی تــــاب شماست ▫️درمان این حال خرابم انتهای راه شماست. . . 💢 ! ▫️دنیا با تمام لذت هایش بماند برای اهلش من اهل دنیا نیستم #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🍃 #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۴۴ چپ وراست گوشی اش📱 را می گرفت جلویم که ( این کلیپ رو ببین !) زنی لبنانی
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۴۵ در کنار همه ی کارهای هنری اش, خوش خط بود‌. ثلث ونستعلین وشکسته را قشنگ می نوشت. این خوش خطی در دوران دانشجویی و در اردوهای بیشتر نمود پیدا می کرد: پارچه ی جلوی اتوبوس🚎, روی درهای🚪 ورودی و دیوارهای مسجد وحسینیه ها: می روم تا انتقام سیلی زهرا 《سلام الله علیها》 بگیرم. منم گدای فاطمه. گاهی وقتی از شهادت🌷 صحبت می کرد, هر چند شوخی ومسخره داری بود, ولی گاهی اشکم را در می آورد. به قول خودش , فیلم هندی می شد وجمعش می کرد. گاهی برای اینکه لجم را در آورد صدایم زد: ( همسر شهید محمد خانی) من هم حسابی افتادم روی دنده ی لج که از خر شیطان پیاده شود.. همه چیز را تعطیل می کردم. مثلاً وقتی می رفتم بیرون, به خاطر این حرفش می نشستم سر جایم و تکان نمی خوردم☹️ حسابی از خجالت در آمدم تا دیگر از زبانش افتاد که بگوید: ( همسر شهید محمدخانی) روزی از طرف محل کارش خانواده ها را دعوت کردند برای جشن. نا سازگاری ام گُل 🌺کرد که ( این چه جشنی بود?) این همه نشستیم که همسران شهید🌷 بیان روی صحنه ویه پتو از شما هدیه 🎁بگیرن! این شد شوهر برای این زن. اون الان محتاج پتوی شما بود?! آهنگ سلام آخرِ خواجه امیری رو گذاشتن واشک 😭مردم در اومد که چی? (همه چی عادی شد? ) باید می رفتیم روی جایگاه و هدیه می گرفتیم که من نرفتم فردایش داده بودند به خودش آورد خانه🏚 گفت: ( چرا نرفتی بگیری?) آتش گرفتم با غیظ گفتم: ( ملت رو مث نونوایی صف کرده بودن که برن یکی یکی کارت هدیه بگیرن! برم جلو بگم من همسرفلانی ام و جلوی اسمت رو امضا کنم? محتاج چندرغاز پولش نبودم گمان کردم قانع شد که دیگر من را نبرد سرکار ش, حتی گفت: ( اگه شهید هم شدم , نرو) همیشه عجله داشت برای رفتن. اما نمی دانم چرا این دفعه, این قدر با طمانینه رفتار می کرد. رفتیم پلیس +۱۰ پاسپورت امیر حسین را بگیریم, بعد هم کافی شاپ. می گفتم:( تو چرا این قدر بی خیالی? مگه بعد از ظهر پرواز✈️ نداری⁉️) بیرون که آمدیم, رفت برایم کیک🎂 بزرگی خرید. گفتم: ( برای چی?) گفت: 《 تولدته😍》 تولدم نبود. رفتیم خانه ی مادرم و دور هم خوردیم😋 ⚡📚 @seedammar