هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🔶🌷🔶🌷🔸🔸🌷🔶🌷🔶
🌷
🍃شـهیده میترا در سال ۱۳۴۷ در آبادان متولد شد.
مادرم نام میترا را براے او انتخاب کرد.
اما بعدها کہ میترا بزرگ شد، به اسمش
اعتراض داشت...
✨ بارها به مادرم گفت :«مادربزرگ، این هم اسم بود
براے من انتخاب کردے...؟
” اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا
گذاشتهاید، چه جوابے مے دهید...؟
📌 من دوست دارم اسمم #زینب باشد...
#من_مے_خواهم_مثل_زینب_(س)_باشم.»
🌀میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به
او زینب بگوییم...
👌 البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد...
📜برگــے از دفتر خودسازے شهیده دانشآموز
«زینب کمایــــے»
💭مادر این شهید ۱۴ ساله درباره دفتر خودسازی زینب، این گونه روایت میکند:
🔆زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود
که #بیست مورد داشت؛
از نماز به موقع...
یاد مرگ...
همیشه با وضو بودن...
خواندن نماز شب...
نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)...
ورزش صبحگاهی...
قرآن خواندن بعد از نماز صبح...
حفظ کردن سورههای قرآن کریم...
دعا کردن در صبح و ظهر و شب...
کمتر گناه کردن تا کمخوردن صبحانه، ناهار و شام...
🖌 دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود و هر
شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت میزد؛
▫من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در
پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و نهیفش
که چند تکه استخوان بود...
به یاد آن روزههای مداوم و افطارهای ساده...
به یاد نماز شبهای طولانی و بیصدایش...
به یاد گریههای او در سجدههایش و
دعاهایی که در حق امام خمینی(ره) داشت...
☑زینب در عمل، تکتک موارد آن جدول خودسازی و
خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود را
رعایت میکرد...
❌فعالیتهای مذهبی زینب، مورد غضب منافقین
قرار گرفته بود...
چونکه با آن سن کم کتابهای شهید مطهری را
مے خوانده و در محافل عمومی و آموزشی با
کمونیستها و منافقین بحث می کرده و رسوایشان
مے ساخته ...
کوردلان منافق در آخرین نماز مغرب
اسفند ماه سال ۱۳۶۰ هنگام بازگشت از مسجد
او را ربودند...
💥 سپس با گره زدن چادرش او را خفه کرده
و مظلومانه به شهادت رساندند...
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
🔶 @seedammar
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت سی ونهم ✳مي گويند اگر مي خواهي شيعه ي واقعي آقا ابا عبدالله را بشناسي سه
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
🔻قسمت چهلم
💟هادي هر جا ميرفت براي هيئت امام حسين هزينه مي كرد.
✳ درباره ي هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزءبانيان هزينه هاي هيئت بود.
🔶زماني که هادي ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا مي رفت.
🔲در مدت حضور در کربلا ازدوستانش جدا مي شد و خلوت عجيبي با مولای خود داشت.
🔗خوب به ياد دارم که هادي از ميان همه ي شهداي كربلا به يك شهيد علاقه ي ويژه داشت.
🔵بعضي وقتها خودش را مثل آن شهيد مي دانست و جمله ي آن شهيد را تكرار مي كرد.
🌀هادي می گفت: من عاشق و غلام آقا ابا عبدالله هستم. چون در روز عاشورا به آقا حرفهايي زد كه حرف دل من به مولا است.
🌐او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت نداردكه
خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد.
🍀من هم همين گونه ام. نه آدم درستي هستم. نه...
⭕در اين آخرين سفر هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!
🔘هادي مي گفت: يك بار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولای ما امام حسين در روز عاشورا چه حالي داشت.
✴اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رود.
🔷من همه جا را مثل دود مي ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمي توانستم
روي پاي خودم بايستم.
🔲از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگي و امام حسين را مي فهمم.
⬅ادامه دارد.....
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
دَخیلِ قلبم و میبندم
به گوشهٔ پنجره فولاد
آقادعا کن، عبد خدا شیم
همچوفداییانِ زینب
اهلِ بهشتِ کربلا شیم
به حقّ زینب،به حقّ زهرا
یا وَلیَ الله،اُنظُر اِلَینا
🌺ولادت هشتمین نورولایت امام رضا(ع) تهنیت باد 🌺
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 زیارت با رضایت
🔻کی گفته امام رضا(ع) دلشکستهها رو بیشتر تحویل میگیره؟!
😊رفتی حرم لبخند بزن!
#تصویری