هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#مدافع_حرم_حضرت_زینب_س #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #تاریخ_تولد :۶۸/۲/۴ #تاریخ_شهادت :۹۴/۹/۴ #محل_ش
هر وقت حمید اقا از هیئت برمیگشت من و مادرش میگفتیم ڪمتر سیـــــنـہ بزن...سیـــــنـہ ات درد میگیره...ولے بـہ مامانش لبخند میزد و میگفت آخـہ مامان سینـہ زنے خیلے خوبه... بعد ڪـہ میرفتیم منزل بـہ من میگفتن شما نگو سینـہ نـــــزن!!!من بهت قول میدم این سینـہ ڪـہ براے اباعبداللـہ سینـہ زدہ روے آتیش جهنم رو نمیبینه....
.
بعد شهادت وقتے رفتم معراج شهدا...تعجب ڪردم..آقا حمید دست ها و پاهاش و شڪمش و سمت چپ صورتش پر بود از ترڪـــــش هاے ریز و درشت ڪـہ باعث شدہ بود بـہ شهادت برسـہ مثل حضرت عباس (ع ) ولے تنها جایے ڪـہ سالم بود سینـہ اش بود!!!!
وقتے دیدم یاد حرفش افتادم...دستم رو روے سینـہ اش گذاشتم ببینم قلبش میزنه،،،ولی😭 قفسـہ سینـہ اش سالم سالم بود در حالے ڪـہ ڪل بدنش دچار جراحت هاے شدید بود...
اربا اربا بود...
. #راوی_همسر #شهید_حمید_سیاهڪالی_مرادے
┄┅══ــ•°🍃🌺🍃•°ــ══┅┄
🔹 شخصی در زور خانه بود به نام عباس آقا،
که علامت کش مرحوم طیب بود
او به ورزشکار ها لٌنگ می داد .
💝 نمی دانید چطور به ابراهیم احترام
می گذاشت این پیرمرد پهلوان های بسیاری
را در تهران دیده بود ،...
اما می گفت : ابـراهیـم لنگه ندارد .
🔅 آن روزها هرجا با هم می رفتیم ،
ابـراهیـم اجازه نمی داد من پول بدهم
می گفت : کار کردن برای بچه# سید
لیاقت می خواهد و...
☑ تا اینکه انقلاب پیروز شد و جنگ شروع
شد دیگر کمتر او را می دیدم
وقتی از جبهه مرخصی می آمد ،
دائم مشغول فعالیت بود.
🌠 یک شب در محل کمیته ی الفتح ابراهیم را دیدم.
نشستیم و مشغول صحبت شدیم نگران آینده ی انقلاب و نظام بود!:نظرات جالبی داشت
احساس کردم در مسائل اجتماعی و سیاسی
خیلی بزرگ شده .
⚡با این که من هم در آن زمان پاسدار بودم ،
اما مثل ابـراهیـم بر مسائل سیاسی تسلط
نداشتم.
او خیلی خوب مسائل و مشکلات انقلاب
را تحلیل می کرد #نگران_بود_که_دشمنان_انقلاب_روحیه_
#انقلابی_مردم_را_از_بین_ببرند.
نگران بود که ولی فقیه تنها بماند.
از طرفی از نحوه ی برخورد برخی انقلابیون
و #تندروی_ها ناراحت بود .
🎯 دقیقا یادم هست که می گفت: دشمن
کاره می کنه تا... #مهمترین_مسائل_در_نگاه_مردم_تغییر_کنه
مردم بی تفاوت بشوند و...
آن زمان است که انقلاب از درون از
بین می رود .
📚سلام بـر ابـراهیـم ۲
●▬▬▬▬๑۩