#هروز_یک_ایه_از_نور
844) 📖 الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ 📖
💢ترجمه
همان کسانی که مردم به آنها گفتند: همانا مردم علیه شما گرد آمدهاند؛ پس، از آنان بترسید! پس، به لحاظ ایمان فزونی یافتند و گفتند: خدا ما را بس است و چه نیکو وکیلی [کارسازی] است.
سوره آلعمران (3) آیه 173
1397/9/1
14ربیع الاول 1440
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
❣ #سلام_امام_زمانم❣
ای نبض زمان،زمانه #دلگیر شده است
برگرد ظهورتان کمی #دیر شده است
❤️سردار سپاه #عشق، فرمانده ی ما
سرباز #خراسانیتان پیر شده است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
رو بہ شـشگـوشہ
ترین عالمجهان🌎🌱
هرصبح بردننـام
حسینبنعلےمیچسبد[❤️]
#مهربان_ترین_ارباب✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شنیدنی از کانال کمیل
واقعا شنیدنیه...
پیشنهاد دانلود
https://eitaa.com/vaqf_hadi
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت پنجم 🔸 #پهلوان 🔷 #سیدحسین_طهامی (قهرمان وکشتی گیر جها
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت ششم
🔸 #والیبال
🌷بازوان قوی💪 #ابراهیم از همان اوایل نشان داد که او در بسیاری از ورزشها #قهرمان است
یک بار تک نفره در مقابل یک تیم شش نفره والیبال بازی کرد فقط اجازه سه ضربه به توپ را داشت . همه ما شاهد بودیم که چطور پیروز شد از آن روز #ابراهیم #والیبال را بیشتر #تک_نفره بازی میکرد
بیشتر روزهای تعطیل پشت آتش نشانی خیابان ۱۷ شهریور بازی میکردیم وخیلی ها که مدعی بودند حریفش نمیشدند
اما بهترین خاطره والیبال #ابراهیم بر میگردد به دوران جنگ در #گیلان_غرب یک روز چند دستگاه مینی بوس🚌 برای بازدید از مناطق جنگی به گیلان غرب آمدند که مسول آنها رییس سازمان #تربیت_بدنی آقای داوودی بود او #ابراهیم را از دبیرستان🏢 خوب میشناخت ومقداری لوازم ورزشی⚽️ به #ابراهیم داد که هر طور میخواهد استفاده کند وگفت دوستان ما همه از رشته های ورزشی هستند
#ابراهیم کمی برای ورزشکارها صحبت کرد تا اینکه به زمین #والیبال رسیدیم
آقای داوودی گفت دوستان از هیئت #والیبال تهران هستند نظرتون در مورد برگذاری فوتبال چیه
ساعت سه بعد از ظهر مسابقه شروع شد پنج نفر یک طرف #ابراهیم هم طرف دیگر
که سه نفر از پنج نفر شان جزع #والیبالیستهای_حرفه ای بودند
اینطرف هم مثل همیشه #ابراهیم با پای برهنه وپاچه بالا زده وزیرپیراهنی که داشته بود
کمتر کسی باور میکرد #ابراهیم فوق الاده بود وبا ده امتیاز اختلاف برنده شد وآخر عکس یادگاری انداختند
یکبار هم دوکوهه از #والیبال #ابراهیم تعریف کردیم ودوتیم درست کردیم از #ابراهیم خواستیم تا به بازی بیاید اولش قبول نکرد ولی گفت به شرطی که شما یه طرف من یه طرف
بعد بازی فرماندهان گفتند تا حالا اینقدر نخندیده بودیم #ابراهیم ضربه ای که میزد سه نفر به هم برخورد میکردند برای گرفتن توپ
و در پایان #ابراهیم با اختلاف زیادی این بازی را هم برد
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
#عاشق_شهید_همت_بود.
یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در #مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت: نمیخوام رودرروی #خانمها باشم.
طوری مینشینم که عکس #شهید_همت هم در مقابلم باشه.
حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
شادی روحش #صلوات
🌷🌷
روزتون منور به لبخند شهدا
┅═🌼ঊঈঊঈ🌼═┅─
🌿عبدالحسین، اول در سبزی فروشے کار
مے کرد و مدتے هم در شیر فروشے بود.
اما زود از آنجا بیرون آمد!...
💨مےگفت: سبزےفروش آشغال تحویل مردم
مےدهد و شیرفروش آب قاطے شیر مےکند
و مےفروشد!...
💢خیلیها به او گفتند که اگر این کارها را
نکنے رشد نمےکنے!و او هم مےگفت:
نمےخواهم رشد کنم...
🔅یک روز صبح از خانه بیرون رفت.
و شب که برگشت، متر بنّایے و کمے
وسایل خریده بود صبح رفت براے کار بنّایے.
🔹وقتی آمد خیلے خوشحال بود!
ده تومان مزد گرفته بود! به بچه نان که مےداد،
مےگفت: از صبح تا الان زحمت کشیده ام!
بخور! #نان_حلال_است. بالاخره هم بنّا شد.
#شهید_عبدالحسین_برونسے🌷
📚کتاب خاکهاے نرم کوشک
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴برای کسانی که انسانیت رو فراموش کردن و رگ غیرتشون واسه حیوونا بالا میگیره ولی برای مظلومیت مردمی که هر روز توسط امریکا و متحدانش و تروریستهای دست آموزشون سلاخی میشن حتی یکبار هم غیرتی نمیشن و انگار نه انگار اینها بشر هستن و اگه حقوق بشر واقعا حقوق بشره باید شامل حال مردم مظلوم یمن هم بشه
#کربلا #یمن
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
#یا_رسول_الله
بر نور جمال پاک احمـ(ص)ـد صلوات
بر عطر وجــود حَی سرمد صلوات
بر وجه نکوی و خلق نیکوی رسول
بر خاتم انبیاء محمــ(ص)ــد صلوات
4_154885948146974759.mp3
10.54M
🌹روایت شهید محمدحسین محمدخانی
#پیشنهاددانلود..
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃هرگـاه شب جمعه شهـدا را يـاد ڪرديد، آنها شمـا را نزد سیدالشهدا(ع) یاد میکنند.
#شادی_روح_شهدا_صلوات 🌷
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شبجمعستهوایتنکنممیمیرم
شب جمعه است و دلم در پی یک برگ برات
السـلام حضـرت اربـاب ، " قتیل العبـرات"
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت ششم 🔶 #ورزش کسی حریفش نميشد! وقتی پا به توپ می شد دیگر
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶 قسمت هفتم
🔶 #اعزام
سه سال از پیروزی انقلاب گذشته بود. مجتبی برای ادامه تحصیل به سراغ رشته های فنی رفت. سال ۱۳۶۱ در هنرستان شهید خیری مقدم در رشته اتومکانیک مشغول به تحصیل شد. ِ از همان روزهای اول تحصیل تلاش كرد تا به جبهه اعزام شود. اما هر بار که مراجعه می کرد بی نتیجه بود. سن و سال مجتبی کم بود. برای همین موافقت نمی کردند. من در همان محله بخش هشت و در مسجد دهقان زاده با او آشنا شدم. جوانی پر شور و نشاط و بسیار دوست داشتنی بود. بعد از مدتی به همراه چند نفر از رفقا تصمیم گرفتیم برای اعزام به جبهه اقدام کنیم. یک روز بعد از ساعت آموزشی مدرسه، رفتیم محل اعزام نیرو و ثبت نام کردیم.البته به این راحتی ها نبود. سن من و مجتبی كم بود. برای همين فتوكپی شناسنامه را دستكاری کردیم! يكي دو سال آن را بزرگتر كردیم. آن زمان علاوه بر كم بودن سن، قد و قامت ما هم كوتاه بود. ريشهای ما هم سبز نشده بود! البته وضعیت مجتبی بهتر از من بود. به هر حال کار ثبت نام ما تمام شد. سوار ماشین و راهی پادگان آموزشی منجیل شدیم. اما به ما گفتند: همه شما قبول نمی شوید. آنهایی را که سن و سال کمتری دارند، برمی گردانند.نزديك غروب بود كه رسيديم به پادگان آموزشی منجيل. يكي از برادران پاسدار آمد و ليست را گرفت. شروع كرد اسم ها را خواندن. چند نفری را به دليل كوتاه بودن قد و نوجوان بودنشان قبول نكرد. برای همين خیلی نگران شدیم. رفته رفته به اسم ما نزديك می شد. يكي از دوستان، كه جثّه درشتي داشت، كنارم نشسته بود. اوركت او را گرفتم و روي اوركت خودم پوشيدم. روي زمين شن و سنگريزه زياد بود. من و مجتبی همین طور كه نشسته بوديم شروع كردیم به جمع كردن آنها! در مقابل خودمان تپه کوچکي درست كردیم! تا اسم مرا خواند بلند شدم. رفتم بالای تپه ای كه ساخته بودم! سينه ام را جلو دادم و گفتم:
بله😒
آن بنده خدا مرا برانداز كرد و گفت: بنشين خوبه، بنشين😊
سر از پا نمی شناختم، خيلي خوشحال شدم. مجتبی هم همین کار را کرد. او هم انتخاب شد و در پادگان ماندیم. اينچنين توانستیم به آرزوی بزرگمان كه حضور در جبهه ها بود برسیم.
پدر مجتبی از روز اعزام او می گوید: یکی از روزهای پاییز بود. غروب آن روز هرچه منتظر شديم نيامد. از هر كه سراغ سيد مجتبي را می گرفتيم خبر نداشت.
بالاخره فهميديم كه او به همراه چند نفر از بچه های همسايه و خواهرزاده ام، بعد از مدرسه به عنوان بسيجی به آموزشی جبهه اعزام شدند. بعد از پرسوجو فهمیدیم به پادگان منجيل رفته اند. چند نفر از همسایه ها وقتی فهميدند ناراحت شدند. به پادگان رفتند و فرزندانشان را برگرداندند! می گفتند نمی خواهيم بچه هايمان آسيب ببينند!« شايد حق هم داشتند.
بچه های آنها مثل سيد مجتبي شانزده هفده سال بيشتر نداشتند. اما ما سيد را در اختيار انقلاب گذاشته بوديم. اجازه داديم سيد در راه امام و اسلام قدم بردارد. بعدها همان همسایه ها از حرفها و برخوردشان شرمنده شدند.
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
#هروز_یک_ایه_از_نور
845) 📖 فانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ 📖
💢ترجمه
پس به نعمتی از خداوند و فضلی [ از جانب او] بازگشتند، در حالی که هیچ گزندی بدیشان نرسیده بود، و خشنودی خداوند را پیروی کردند و خداوند دارای تفضلی عظیم است.
سوره آلعمران (3) آیه 174
1397/9/2
15صفر 1440