هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت سی ویکم 🔸 #شهادت_اصغرو
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⚫️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت سی ودوم
🔸 #ظاهرساده
در ایام ابتدای جنگ #ابراهیم الگوی بسیاری از بچه های رزمنده شده بود خیلی ها به رفاقت با او افتخار میکردند اما او همیشه طوری رفتار میکرد که کمتر مطرح شود
مثلاً به لباس نظامی توجهی نداشت پیراهن بلند وشلوار کردی میپوشید تا هم به مردم محلی آنجا نزدیک باشد هم جلوی نفسش را گرفته باشد . ساده و #بی_آلایش بود
برای اولین بار که او را دیدیم فکر کردیم خدمتکار رزمنده ها است اما مدتی که گذشت به شخصیتش پی بردیم . وهمیشه بجای ظاهر به #باطن_افراد اهمیت میداد ومیگفت مهمتر از اینکه برای بچه ها لباس همشکل ولباس نظامی درست کنیم باید به فکر آموزش معنویت نیرو ها باشیم وبا بچه ها رفیق باشیم نتیجه این تفکر در عملیاتهای گروه کاملا دیده میشد هرچند برخی با تفکراتش مخالفت میکردند
🔸 ابراهیم یک بار پارچه لباس پلنگی خریده بود وبه خیاط✂️ داده بود تا برایش یکدست لباس کردی بدوزد روز بعد لباس را تحویل گرفت وپوشید بسیار زیبا شده بود واز مقر خارج شد . ساعتی بعد که برگشت لباس سربازی تنش بود. پرسیدم لباست کو؟ گفت یکی از بچه های کرد از لباسم خوشش آمده بود به او هدیه دادم بعد متوجه شدم ساعت خود را هم بخشیده بود این کار باعث شد بسیاری از کردهای محلی مجذوب اخلاق #ابراهیم شوند وبه گروه اندرز گو ملحق شوند
🔸 #ابراهیم درعین سادگی به مسائل سیاسی آگاه بود وجریانات سیاسی را خوب تحلیل میکرد
مدتی پس از نصب تصاویر امام راحل وشهید بهشتی در مقر ؛ از طرف بنی صدر دستور تعطیلی و بستن آذوقه گروه صادر گردید اما فرماندهی ارتش در منطقه اعلام کرده بود حضور این گروه در منطقه لازم است وتمامی حملات ما از این منطقه طراحی میشود وبعد از مدتی پیگیری جلوی این حرکت گرفته شد
🔸یک روز بنی صدر اعلام کرد قصد بازدید از کرمانشاه را دارد تمام نیروهای نظامی آراسته ومنتظر بنی صدر بودند اما قیافه بچه های اندرزگو جالب بود با همان شلوار کردی وظاهر ساده منتظر بنی صدر بودند تا به او بگویند با کدام بینش😏 سیاسی جنگ را اداره میکند. آن روزخیلی معطل ماندند اما رییس جمهور به علت نقص هلی کوپتر به کرمانشاه نیامد مدتی بعد آقا خامنه ای به کرمانشاه آمدند وبچه های اندرزگو با همان ظاهر ساده از او دیدار کردند ویکی یکی او را در آغوش گرفتند
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#سیــــــره_شهــــــدا👆
#شماره(3⃣)🔻
💢هم مداح بود هم شاعر اهل بیت💚
♦️میگفت: «شرمندهام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود» 🌸🍃
🕊بعد شهادت وصیت نامهاش رو آوردند
نوشته بود «قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم.»😭😱
سراغ قبر که رفتند، دیدند برای هیکلش کوچیکه، وقتی جنازهش اومد، قبر اندازه اندازه بود،😔
اندازه تن بیسرش.😭😭
#شهید_حاج_شیرعلی_سلطانی🌷🍃
یاران به "بسم الله" گفتن رد شدند از آب
من ختم قرآن کردم و درگیر مردابم!
#محمدمهدی_سیار
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه چیز این روزها #مد شده⁉️
اگر در انتهای کلیپ دلتون #لرزید التماس دعا
کنید...😔
✨❤️الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️✨
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
#خواهم_آمد_مهدویت_انتظار
#استادپناهـیان
🔻🔺چرا خانــم ها #شهـــید نمیشن⁉️
چون به شهادت احتیاج ندارن✔️
🔻این آقایونن که باید شهید بشن،
تا به سعادت برسن ✅
🔹خانم ها یه تحمل بکنند تو خونه،
اجر یه شهید رو بهشون میدن👌
دیگه نمیخواد کار زیادے بڪنن 😊
⚠️خانمها واقعا امکانات معنویشون بالاست
فقط باید بدونند ڪجا باید چیڪار ڪنند✔️
😤مرد بداخلاقشو تحمل ڪنه,
بچه " ولایتمدار " میشه💯🍃
🔹اون رفتارهایے ڪه براے آقایون گفتیم هم همین تاثیر رو داره👌
همون روز اول ڪه حضرت ام البنین(س)
اومدن تو خونه حضرت ،
حسنین ڪسالت داشتند، شروع ڪرد به تیمار ڪردن👏👏🌹🍃
⚠️تا سالها به احترام بچه هاے حضرت،
خودشون بچه دار نشدند👌
💢 بعد ڪه چهار پسر آورد،
همیشه به پسرانش تاڪید میڪرد؛↓
من ڪنیز بچه هاے امیرالمومنین(ع) هستم
و شماها خدمتگزاران بچه های آقا هستید...
"#مــادر" 💚 ولایتمدار تربیت میڪنه💯✔️
⚠️ مادرهاے بزرگوار!
نقشتون ویژه هست🌺
✨به حق حضرت ام البنین یه همت بزرگے بڪنید،
در تربیت بچه ها💯
💙پدر اگر امیرالمؤمنین هم باشه،
نمیشه نقش" مادر " رو انڪار ڪرد✔️
💖دخترها رو دارید تربیت میڪنید،
به گونه ای خاص تربیت بڪنید
ڪه پس فردا ام البنین باشند....
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت سی ویکم 🔶 #سرباز همان ایام حضور در خوزستان بود. با سید
مرا در آغوش گرفت. بعدگفت: شناختي؟وقتی تعجب من را ديد گفت سال 1369 كنار اروند، سرباز شما و آقا سيد
مجتبی بودم. تازه او را شناختم. يكی از همان دو سرباز معروف بودند. تقريبًا به همه واحدها رفته بودند و همه واحدها آنها را در اختيار كارگزينی قرار داده بودند.
آن آقا ادامه داد: سيد مجتبي مسير زندگی من را تغيير داد. من هرچه دارم به خاطر اوست. من بعد از سربازی هم ارتباطم را با آقا سيد قطع نكردم. تا اينكه ...بعد با چهره ای محزون گفت: بارها با خانواده ام به سر مزارش رفتم. سيد واقعًا گردن من و امثال من حق دارد.
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت سی ودوم
🔶 #میعاد_با_روح_خدا
چه روزهای سختی بود. بدترين ساعات عمر ما زمانی بود كه خبر رحلت حضرت امام; پخش شد. كسی اين خبر را باور نميكرد . تيپ سوم لشكر در خوزستان بودم. با اينكه آماده باش من آن زمان در مقر بود اما از آنجا خودمان را به مرقد امام; رسانديم. جمعيت انبوه عزادارانی
كه از شهرهای مختلف آمده بودند صحنه های عجيبی را در تاريخ انقلاب رقم ميزد.از سید خبر نداشتم. او در شهرستان بود. ما هم در کنار مزار امام راحل;
بودیم. دسته ای از بچه های بسيج و سپاه را ديدم كه از دور به سمت محل مرقد ميآمدند. در جلوي جمعيت، جوانی روی دوش مردم قرار داشت. ديوانه وار
شعار ميداد:خمينی خمينی تو پيش حسينی جمعيت به همراه او به سر و سينه ميزدند و شعار را تكرار ميكردند. يك دفعه با تعجب به شخصی كه روی دوش مردم قرار داشت خيره شدم. خودش بود! سيد مجتبی علمدار.
حال خودش را نميفهميد. آنقدر در فراق امام; ناله زد كه صدايش گرفته بود. رنگ و روی پريده، موهای ژوليده و .نشان ميداد كه داغ امام; چقدر برايش سنگين بوده. به سراغ سید رفتم. همراه او چند روزی را در مرقد امام; مانديم. خيلی از
بچه های همراه ما به شهرهای خود برگشتند. اما سيد همچنان در مرقد مانده بود. علاقه عجيبی به امام; داشت. كار او در آن مدت شده بود گريه. از كنار
مزار امام; فقط برای رفع حاجت يا تجديد وضو جدا ميشد. غذای او در آن چند روز شده بود آب و بيسكويت و ... كه من يا برخی از دوستان برايش ميآورديم.فراموش نميكنم. شب هفت امام; بود. دستهای دیگر از رفقا از شمال
آمده بودند. با همه رفقا در كنار سيد جمع شديم. همه ما نگران حال او بودیم.
وقتی بچه ها همه ساکت شدند رو به ما کرد و گفت: امشب شب بيعت با امام; است. همه بايد به امام; قول بدهيم. باید عهد ببندیم كه در راه ايشان محكم و استوار بمانيم. بعد هم درباره مقام معظم رهبری صحبت كرد. سيد گفت: امروز كلام ايشان برای ما حجت است. نكنه از راه ولايت جدا شويم. نكنه از مسير امام; و شهدا فاصله بگيريم.آن شب را خوب به ياد دارم. در كنار سيد، به جز من استاد صمدی آملی .آقای رضا اسدی و زندهياد حسن عباسی و محمد اسماعيلی و چند نفری هم از بچه های بسيجی و پاسدار همدان و مشهد و اهواز حضور داشتند.
سيد بعد از پايان صحبتها از ما قول گرفت. اينكه هر سال برای تجديد پيمان
با امام عزيز;، در شب سالگرد ارتحال امام; در همين مكان جمع شويم. حتمًا بياييم و به امام; گزارش بدهيم كه در اين يك سال چه كرديم.
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#سیــــــره_شهــــــدا👆 #شماره(3⃣)🔻 💢هم مداح بود هم شاعر اهل بیت💚 ♦️میگفت: «شرمندهام که با سر و
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇
#شهید حاج شیر علی سلطانی
#اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل
#فرجهم
#التماس_دعا
🍃🌸
@seedammar
بسم الله الرحمن الرحیم
📋 گزاره : مجازات ابرقدرتهای معاند خدا؛ خداوند در آیات سوره مدثر به ولید بن مغیره اشاره دارد و موقعیت ممتازش در جامعه آن روز مکه را گوشزد می کند. به طور خاص از مال فراوان قدرت زیادش که ناشی از فرزندان پر تعدادش بود و موقعیت سیاسی اش که مرهون ریاست بر مجلس شورای آن روز مکه (دار الندوه) بود یاد می کند. به واقع از نظر اجتماعی و سیاسی ، ولید ابر قدرت مکه بود. سپس لحن قرآن عوض می شود. ابتدا از طمعی که ولید دارد مبنی بر اینکه به سیاق گذشته بر این امکانات زندگی اش افزوده شود سخن می گوید. طمعی که ناشی از سیری ناپذیری انسان ها نسبت به دنیا است. اگر نه ولید در زندگی اش از هیچ موهبتی کم نداشت. سپس می فرماید که هرگز چنین چیزی رخ نخواهد داد. دلیلش را هم دشمنی کردن ولید با آیات الهی عنوان می کند. در نهایت در آیه بعد می فرماید که او را وارد تنگناهای فراوان خواهیم کرد و مسیر هموار زندگی ولید دچار دست اندازها خواهد شد. فرصتی که خداوند بر اساس سنت استدراج به انسان ها می دهد تا باوجود دشمنی با خدا بر زر و زور خود بیفزایند، محدود است. بالاخره هر کسی که با خداوند در بیفتد، حتی اگر ابرقدرت هم باشد، وارد مسیر سقوط خواهد شد. به قول قدیمی ها، چراغی را که ایزد بر فروزد / هر آنکس پف کند ریشش بسوزد !
🔷 آیه روز:
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ * كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا * سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا ( مدثر / آیات 15 تا 17)
🔶 ترجمه:
{با این همه موهبت، ولید} باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم! * هرگز چنين نخواهد شد، چرا كه او نسبت به آيات ما دشمني مي ورزد. * به زودي او را مجبور ميكنم كه از قله زندگي بالا رود (سپس او را به زير ميافكنم)
29 آذر 1397
#سنت_الهی ، #استدراج ، #سیاسی ، #اجتماعی
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⚫️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت سی ودوم 🔸 #ظاهرساده د
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⚫️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت سی وسوم
🔸 #چم_امام_حسن_علیه_السلام
برای اولین عملیات_نفوذی در عمق مواضع دشمن آماده می شدیم ابراهیم وهفت نفر دیگر و دو نفر از کردهای محلی که راه را خوب میشناختند وبه اندازه یک هفته نان وخرما ومقداری سلاح ومواد منفجره که در کوله پشتی گذاشتیم وحرکت کردیم بعدعبور از ارتفاعات⛰ و رودخانه_امام_حسن به منطقه #چم_امام_حسن علیه السلام وارد شدیم آنجا محل استقرار یک تیپ ارتش عراق بود میان شیارها ولابه لای تپه مخفی شدیم وبا گذشت سه روز وبا وجود بارندگی نقشه خوبی از منطقه کشیدیم وبعد به طرف جاده نظامی رفتیم و مین ضد خودرو کار گذاشتیم هنوز زیاد دور نشده بودیم که خودرو های عراقی را دیدیم که در آتش می سوخت 🔥و متوجه تانک های دشمن به همراه نیروهای پیاده در تعقیب ما هستند ماهم با عبور از شیارها و رودخانه امام حسن دیگر تانکها نتوانستند ما را تعقیب کنند محل مناسبی بعد رودخانه پیدا کردیم ومشغول استراحت شدیم که دقایقی بعد صدای هلیکوپتر 🚁را شنیدیم
فکر این را دیگر نکرده بودیم ابراهیم بلافاصله نقشه ها را داخل یک کوله پشتی ریخت وتحویل رضا داد وگفت من وجواد میمانیم شما سریع حرکت کنید کاری نمیشد کرد اصلا همه ماموریت برای بدست آوردن نقشه بود با ناراحتی از هم جدا شدیم از دور دیدیم که ابراهیم وجواد مرتب جای خود را عوض میکنند وبا ژ۳به هلی کوپتر 🚁شلیک میکنند وهلی کوپتر هم دور میزد وبه آنها شلیک میکرد بعد مدتی صدای گلوله نیامد خیلی ناراحت بودیم یادمان از آرامش دیروز ابراهیم آمد وخواسته بود اذان بگوید ولی با اسرار بچه ها آرام اذان گفت وبا حالت معنوی خاصی مشغول نماز شد
به محل قراری که با ابراهیم وجواد گذاشته بودیم رسیدیم چند ساعت استراحت کردیم اما خبری از ابراهیم وجواد نشد هوا داشت روشن میشد باید از اون منطقه خارج میشدیم آماده حرکت شدیم که صدایی شنیدیم اسلحه را مسلح کردیم ونشستیم چند لحظه بعد متوجه شدیم ابراهیم وجواد هستند خوشحالی از چهره همه ما موج میزد وسریع از منطقه خارج شدیم با نقشه ای که تهیه کرده بودیم در حمله های بعدی بسیار کار ساز بود فردای اون روز از ابراهیم سوال کردیم وقتی هلی کوپتر🚁 رسید چکار کردین ابراهیم با آرامش خاصی جواب داد خدا کمک کرد...
من وجواد جای خودمون رو سریع عوض میکردیم و به هلی کوپتر شلیک میکردیم هلی کوپتر🚁 هم دور میزد وشلیک میکرد وقتی هم گلوله هایش که تمام شد برگشت البته چند ترکش ریز هم به ما خورد تا یادگاری بمونه
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃