eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ پس آدم از پروردگار کلماتی را آموخت و خدا توبه اش را پذیرفت. بقره /37 ای کلمه‌ی رسیدن به خدا! ... . . محمدحسین اعتقاد داشت وظیفه ما این است که بچه ها را بیاوریم هیئت. وظیفه ما این نیست که هدایتشان کنیم. (ع) خودش می کند... . .
♦️هر دو «سردارزاده» بودند و هم‌ دانشگاهی. درسشون که تموم شد، شدند #همکار دست تقدیر #همرزمشون هم کرد👥 در جبهه‌های سوریه، برای دفاع از حریم اهل بیت. ♦️آخه هر دو، عاشق❤️ سینه چاک #امام_حسین بودند. ↼یکی‌شون شد؛ #فرمانده تیپ سیدالشهدا ↼یکی‌شونم #تخریبچی تیپ سیدالشهدا✅ ♦️القصه؛ #تخریبچی زودتر شهید شد🕊 اونم چه #شهیدی...! فرمانده هرچی که تو روضه‌ها خونده و شنیده بود حالا به چشم می‌دید😔 یه پتو آورد و شروع کرد به #جمع_کردن گلی که پرپر شده🌷 بود. ♦️تخریبچی شو تو بغل گرفت💞 و گفت: ای بی‌معرفت! #رفتی و منو با خودت نبردی؟ اما تخریبچی بی‌معرفت نبود. سه روز🗓 بعد اومد سراغ فرمانده. دستش رو گرفت و #باهم پر‌کشیدند🕊 تا خود خدا. همون‌جایی که #حسین(ع) ساکن بود. ♦️خلاصه قصه شون هم شد: ⇜عشــ💖ـقِ سیدالشهدا ⇜ #تیپ سیدالشهدا ⇜محضر #سیدالشهدا #شهید_محمدحسین_محمدخانی (حاج عمار) فرمانده تیپ سیدالشهدا #شهید_روح_الله_قربانی 🌷 یادشون کنیم با ذکر #صلوات #هادی_دلها_ابراهیم_هادی @seedammar #گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
مدافع حرم بی بی رقیه: مے شـود ڪمــے مـا را هم دعــا ڪنیـد دلمان عجیب زخمے ست جا نمے شویم ، نـہ در زمین ، نــہ در زمان ،خستہ ایم ... گاهی دعایمان ڪنید #شهید_محمدحسین_محمدخانی صبحتون منور به نور شهدا🌹 صلوات🌷🍃
سلام 🙌🏻🙃🌺 بعد مدتی کتاب نذاشتم امشب ان شاءالله دوباره شروع میکنیم از امشب متن کتاب قصه دلبری به صورت پارت بندی در کانالمون قرار میگیره..🤗 امیدوارم که این کتاب زیبا رو دنبال کنید😇😇 حمایت از ما یادتون نره😊🌹 😍 🌸 (همسر شهید)🌈
روایتی از زندگی عاشقانه #شهید_محمدحسین_محمدخانی به روایت همسر شهید #مرجان_درعلی💞 #پیشنهادی😍
•••🦋••• #شهید_نوشت ڪاش وصیتـِ شهدا دلمونو إشغال میڪرد🌱 ڪاش دل حضرت زهرا«س» با اعمال ما خون نمیشد 🌿 ڪاش مهدۍِ فاطمہ«س»‌ بااعمال ما ظهورش بہ تأخیر نمےافتاد...✨ ... #شهیدقدیرسرلڪ🕊 #ڪاش #شهید_محمدحسین_محمدخانی🥀 •❥• ↷ #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار شهید در کنار هم😍 #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_محسن_حججی🌷 #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #شهید_سیاح_طاهری🌷 @seedammar #گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
▫️این روز ها دلــــ❤️ـــــم بیشتـــــر از هـــــر روز بی تــــاب شماست ▫️درمان این حال خرابم انتهای راه شماست. . . 💢 ! ▫️دنیا با تمام لذت هایش بماند برای اهلش من اهل دنیا نیستم #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🍃 #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🍃🌷🍃🌷🍃 🌸✨مرام‌های خاص زیاد داشت اما بعضی چیزها برایش قانون بود و #خط_قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود: محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم‌خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس #شهدا تعلق می‌داد و تو باید قبول می‌کردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی و گرنه ... . 🌸✨قرارداد که تمام می‌شد و خانه را که می‌خواستیم عوض کنیم بعضأ عکس‌ها هم نو می‌شد! یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس‌های بیشتری را می‌تواند در خانه جا بدهد. راوی: همسر شهید #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹صلوات
🍁•••🍁 جا نمیشود .... این خنده ها در قاب هیچ پنجره ای #خنده_هایت تمام دوربین ها را عاشق کرده است #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌹🌹 #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
اهل کلاس گذاشتن نبود،ریاکاری نمیکرد،بهترین عامل جذب محمد حسین همین بود. برای هیچ کسی فیلم بازی نمیکرد. کسانی را ک به ظاهر با مذهبی ها سنخیتی نداشتند بیشتر تحویل می گرفت. نمود هیئت علمدار همین بود. بعد هیئت این طور بچه ها عموما‌‌ً می آمدند و می گفتند:«میدونید چرا ما میاییم اینجا؟ چون کسی با دید منفی به ما نگاه نمی کند.» #شهید_محمدحسین_محمدخانی #حاج_عمار #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
✍ #خاطره_شهدا🌷 مصطفی صدرزاده روز تاسوعا شهید شد. خیلی دمغ و ناراحت بودیم. کمرمان شکسته بود. عصر عاشورا بعد از شکسته شدن محاصره توانستیم به عقب برگردیم. 👈 با عمار رفتیم مقر، با چند نفر دیگر روضه گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما. تک‌تک نیرو های سید ابراهیم را بوسید. جمله‌اش به بچه های عرب زبان این بود:《أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ》 به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! منم چند روز دیگه مهمان سید ابراهیم هستم.》 📚قسمتی از کتاب #عمار_حلب #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهدای_مدافع_حرم #شهدایی #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🔸 بود. تمام روضه‌ها را از بَر بود. انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد. مخصوصا روضه (ع)🖤 🔹ماشین که منفجر💥 شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر رو روزیم می‌کنه» حالا چطور می‌توانستند باور کنند😢 ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، رفقایشان است؟! 🔸صدایش که از شدت دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد: «خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما ...» رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد! پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش🥀 را جمع کند. 🔹خب! فرمانده بود. اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند. گل‌هایش🌷 را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را و بوسید. زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید😭 🔸اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد! باز هم : « الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکسـ⚡️ـت» کمرش خم شده بود. دیگر نمی‌توانست راست بایستد🚫 ۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.پر کشید سوی ،سوی 🕊 🌹🍃صلوات @seedammar
🌷تهران که می‌آمد وعده می‌کرد در مراسم های حاج منصور ارضی. تازه موتور خریده بودم. بعد از گفتم می‌آیم دنبالت باهم برویم. 🌷از میدان شهدا که رد شدیم یک ماشین پیکان سفید آمد و پیچید جلوی ما. بدجور خوردیم بهش. پرت شدم. از بالای سرم رد شد خیلی متبحرانه خودش را جمع کرد. استخوان ترقوه‌ام شکست.😞 🌷محمدحسین زخم های سطحی برداشت. می‌خواستم زنگ بزنم به پلیس، نگذاشت. می‌گفت ... گفتم: بابا من داغون شدم، چیزی از موتورم نمونده گفت: این بنده خدا گناه داره، گرفتاره 🌷بالاخره به راننده ماشین گفت برو! من رو برد بیمارستان امام حسین (ع). دکتر آورد بالای سرم. اذان گفتند؛ بدون نیت کرد؛ هرچه اصرار کردم نرفت خانه 🌷بچه اولش که به دنیا آمد از همان بدو تولد مشکل تنفسی داشت. هرچی زنگ می‌زدم جواب نمی‌داد. بعد از چند روز پیام داد: دارم پسرم را دفن می‌کنم 🌷از یزد که آمد نمی‌خواستم راجع به آن قضیه صحبت کنم. معلوم بود در دلش غصه دارد. با خانمش می‌آمد مسجد ارگ 🌷یکدفعه گفت: اگر این مناجات حاج منصور نبود نمی‌دانم می‌توانستم این درد را تحمل کنم یا نه‌😞... اینجا که میام آرام می‌شوم. @seedammar
💞اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت 🚫 💞وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم 😂😃، می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد... 💞اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت مینشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.😅 ❣ می‌گفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!❣ 📚 قصه دلبری 🍃🌹🍃🌹صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطـره اے بسیار زیبا و شنیـده نشده از •••|شـهدا بودن که خدا خریدشون ما هم باید برا خاص باشیم که خدا بخردمون|••😔 🍃🌹🍃🌹صلوات
در ساحل قلبها ... ♥️ فقط ردپای👣 می ماند وگرنه ... موج هر ردی را گم میکند ... ↜‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️ 🌺 صلوات 🌷🍃 @seedammar
💔😔 در خاک هم دلم به هوای تو می‌تپد چیزی کم از بهشت ندارد، هوای تو …! قیصر امین پور ❤️🌱 🆔 @seedammar
وصیت نامه شهید محمدحسین محمد خانی سلام بر شما (ائمه معصومین) که بندگان خاص خدایند و از هر چه که داشتید د ر راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید. سلام بر شما که متقیان راه اﷲ هستید. با الها!  از این که به بنده ی حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بردارد. تو را سپاس      می گویم و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم،  تو را شکر و سپاس می گویم. در این راه ،  دیدار خودت را هم نصیبم گردان! 📚مناسبت مرتبط: صلوات 🌷🍃
°••🍃🌸♥️↻ ° ‌ تصور نمیکردم ها اینقدر و شنگول باشند، اصلا آدم های ریشو را که میدیدم تصور میکردم دپرس و افسرده و مدام دنبال و غصه هستند... یک میز گذاشته بود توی خانه ی دانشجویی اش، وارد که میشدیم بعد از ، و مسخره بازی شروع میشد. یک رسمی هم بین رفقا داشتند، هرکس که تازه وارد بود و میخواست لباسش را عوض کند، میفرستادند اتاقکی که برای عوض کردن بود. همین که وارد میشد می انداختند داخل اتاقک و درش را از پشت می‌بستند!!!😄 🙂 ♥️ •••
❤️ ستارگان آسمان شهادت مردان ماندگار نـاراحـت بـود ... بهش گفتم محمد حسین چرا ناراحتی؟! گـفـت: خیـلی جامـعه خـراب شـده ، آدم به گناه می افته! رفـیقش گفت : خدا رو برای همین گذاشته و گفته که من گناهاتون رو می بخشم. محمد حسیـن قانع نشد و گفت : وقتی یه قـطـره جـوهـر می افـته روی آیـنـه، شایـد دسـتمال برداری و قطـره رو پاک کـنـی، ولـی آیـنـه مـیـشــــــــــــه.» یاد عزیزش با صلوات
💠بهش گفتـم : 🌹راضی‌ام شهیـد بشی ولی الان نه ! تو هنوز جـوونی تو جـواب بهم گفـت : لذتی که علی اکبر از شهادت بُرد🕊 حبیب ابن مظاهر نبرد !🖤 ✍ راوی : همسر شهید 🥀 🕊
💠بهش گفتـم : 🌹راضی‌ام شهیـد بشی ولی الان نه ! تو هنوز جـوونی تو جـواب بهم گفـت : لذتی که علی اکبر از شهادت بُرد🕊 حبیب ابن مظاهر نبرد !🖤 ✍ راوی : همسر شهید 🥀#پاسدار_مدافع_حـرم #شهید_محمدحسین_محمدخانی🕊 #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگریستن به صلابت نگاهتان... دلِ در بندم را از بندِ تن آزاد می کند بعضی ها آفریده میشوند، برای پرواز
مرام‌های خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود : محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی ...                               قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضاً عکس ها هم نو میشد ؛ یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد. با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور"محمد عبدی" بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد. 💭همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛ وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان؛ عمارعبدی ; است اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد : 🌸تا در طلب گوهر کانی کانی 🌿تا در هوش لقمه نانی نانی 🌸این نکته ی رمز اگر بدانی دانی 🌿هرچیز که در جستن آنی،آنی 🥀