eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
10.6هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
: 🌙 🍃🌺✨💐✨🌺🍃 شرایط محل بسیار روی بچه ها تاثیرداشت... اما عجیب بود که همه ی بچه ها احمدآقا را به عنوان یک استاد قبول داشتند. شب ها بعد از نماز داخل مسجد دور هم جمع می شدیم و احمد آقا برای ما احکام می گفت. بعد هم کمی صحبت و نصیحت و بعد از هم جدا می شدیم. احمد آقا یک استاد کامل و یک راهنمای راه خدا داشت. ما در مسجد دیده بودیم که بارها آیت الله حق شناس ایشان را صدا می زد و آهسته و به طور او را نصیحت می کرد. ندیده بودم که احمد آقا کسی را در نصیحت کند. به جای این کار کاغذهای کوچکی برمی داشت و معایب اخلاقی ما را داخل آن می نوشت. بعد آن را به طور مخفیانه به شاگردهایش تحویل می داد. روز به روز روحیات معنوی احمدآقا تغییر می کرد. هر چه جلو می رفتیم نمازهای احمدآقا معنوی تر می شد. کار به جایی رسید که موقع نماز سعی می کرد از بقیه فاصله بگیرد❗️ در انتهای مسجد امین الدوله یک در دیوار وجود داشت که از دید نمازگزاران دور بود. آنجا یک نفر می توانست نماز بخواند. احمدآقا بیشتر به آنجا می رفت و از همان جا به جماعت متصل می شد. یک بار وقتی احمد آقا نماز را شروع کرد به آنجا رفتم و در کنارش مشغول نماز شدم. دقایقی بعد از این کار خودم پشیمان شدم❗️ احمدآقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد. بدنش . گویی یک در مقابل یک با عظمت قرار گرفته. نماز احمدآقا آن گونه بود که ما از بزرگان دین شنیده بودیم. او در نماز عبد ذلیل در مقابل پروردگار جلیل بود. و اگر ایشان در زندگی به مراتب بالای کمال رسید ، به دلیل همین افتادگی در پیشگاه پروردگار بود. در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کرده اند. من به نمازهای خودم که نگاه می کنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمی بینم. اما اعتقاد قلبی من و همه ی شاگردان احمدآقا این بود که تمام نمازهای ایشان به خصوص در این سال های آخر نشان از داشت❗️ شهید ابراهیم هادے
ویژگی چهل و دوم ۴٢.صبرو نماز☑️ 📝صبر و تحمل ابراهیم(شهید جاویدالاثر ) در مقابل ناملایمات از تمام رفقایش بیشتر بود. یعنی دست و پنجه نرم کردن با مشکلات، او را انسانی صبور بار آورده بود. 📝همیشه قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می‌خواند. شاید این آیه را شنیده بود و برای همین، از صبر و نماز کمک می‌گرفت. 📝البته برخی مفسرین، منظور از صبر در این آیه را روزه دانسته‌اند. ابراهیم به غیر از روزه های واجب، در برخی ایام روزه مستحبی می‌گرفت. 📝وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ از صبر و نماز یاری جویید(و از توجه به پروردگار نیرو بگیرید) و این کار،جز برای انسان‌های خاشع، دشوار و سنگین است. (بقره/۴۵) @seedammar
🔻 مادر شهید 🍂 توی سن پانزده سالگی بود برای کمک به جمعه شبها میرفت بهشت زهرا🌷 توسن نوجوانی وغرور ! 🍃وقتی بهش میگفتم اذیت نمی شی بری پول💰 جمع کنی، میگفت مامان خیلی لذت داره گدایی کردن 🍂مصطفي ازهمان درحال خودسازی بود و خیلی زجرکشید💔 و اجرش رو دید. امیدوارم اون دنیا دست ماروهم بگیره ان شاالله🙏 🌺بهشت را به میدند، نه به بهانه 🌸 را اما؛ قیمتی دارد بالاتر از بهشت! برای اینکه خود بشود بهای خون تو، چقدر آماده ای⁉️ 🌹صلوات @seedammar
📸 مهدی سلحشور به کرونا مبتلا شد 🔸 دختر حاج مهدی سلحشور مداح ایثارگر کشورمان، ابتلای پدرش به کرونا را تایید کرد و گفت : پدر حدود یک هفته است که به دلیل ابتلا به بیماری کرونا و تحریک عارضه شیمیایی ناشی از دفاع مقدس در بیمارستان بستری است... جهت شفا این مداح خوبمون و همه بیماران هفت حمد و صد صلوات هدیه کنیم به ساحت پاک امام زمان عج @seedammar
🔹کتاب های📚دفاع مقدس را زیاد می خواند و خیلی علاقه داشت😍 بعضی اوقات که یک برایش دلچسب بود، چندبار می خواند. 🔸سوار سرویس دانشگاه🚌 که می شدیم "خاک های نرم کوشک" را می خواند. بعد از مدتی برای همه سوال شده بود که بدانند این چه کتابی هست‼️ که محسن می خواند. تا بالاخره چند نفری و خواندند برشی از کتاب 🌹🍃🌹صلوات @seedammar
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
: #کتاب_عارفانہ🌙 #قسمت_بیست_و_دوم 🍃🌺✨💐✨🌺🍃 شرایط محل بسیار روی بچه ها تاثیرداشت... اما عجیب بود که
سادات سجادی: 🌙 ☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️🌿 در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کرده اند. من به نمازهای خودم که نگاه می کنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمی بینم. اما اعتقاد قلبی من و همه ی شاگردان احمدآقا این بود که تمام نمازهای ایشان به خصوص در این سال های آخر نشان از داشت❗️ یعنے هر نماز احمدآقا یڪ پلہ او را به خدا نزدیڪ تر مے ڪرد. البتہ احمدآقا بسیار بود ، یعنے از حاݪاتــ درونے خود حرفے نمے زد. اما اگــــر ڪسی به وضعیتــــ او دقـتــــ مے ڪرد ، حتما متوجہ باطن نورانے اش می شد. من یڪ بار از خود ایشان شنیدم ڪہ حدیث : (( نماز مومن است )) را خواند و بعد خیلے عادے گفتـــــ : بچہ ها باید نماز شما معــــــ⬆️ــراج داشته باشد تا حقیقتـــ بندگے را حس کنید. من آن شبــــ اصــــرار ڪردم ڪہ : احمدآقا آیا این معراج براے شما اتفاق افتاده❓ معمولا در این شرایط به نحوے زیرڪانہ بحث را عوض مے ڪرد اما آن شبـــــ بعد از اصـــــرار من سرش را به نشانہ ے ✅ــد تڪان داد. *** در سررسید به جامانده از احمد آقا جملاتـــ عجیبے به چشـــم مے خورد. او در این سر رسید ڪارهاے روزانہ ے خود را در سال ۱۳۶۳ نگاشتہ است. در برخے صفحات آمده : ((امروز نمـــ🌹ــــاز بسیاربسیار عالے بود.)) (( در نماز صبــــــح حال بسیـــــار خوشے ایجاد شد )) و... فراموش نمے ڪنم. یڪ بار حضرتــــ آیت الله حق شناس نماز خواندن ایشان را دید. آن موقع احمدآقا در سنیــــن نوجوانے بود. بعد به حجت الاسلاݦ حاج حسیــــــن نیرے ( برادر احمدآقا ) گفت : 👇👇 🔵 من به حال و روز این جوان ‼️‼️ــــــــــــہ مے خورم❗️ و من شڪ ندارم ڪہ همہ ے این ها از توجہ فوق العاده احمدآقا به نماز نشئت مے گرفت. او بنده ے پروردگار بود. 🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿 شهید ابراهیم هادے 🕊🕊🕊 @seedammar
🌹امسال ۱۵ رجب با ۲۰ اسفند سالروز میلاد سردار دلها مصادف شده تا عظمت روح مطهرش و ارادتش به بانوی دمشق را بار دیگر به رخ دنیا بکشد.... 🕊
21.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کانال کمیل 🔸محل عشق بازی شهدا با خدا 🔸شبیه ترین نقطه به کربلا 🔸معطر به عطر چادر خاکی مادر شهدا 🔸جایی که با لب عطشان سر بر دامن مولا گذاشته است. السلام علیک یا علمدار کمیل شهید جاویدالاثر @seedammar
محمد رضا حدادپور جهرمی: 🌸🌿💐🌴🌹☘️🍃🌷🍀 * متن دعای هفتم صحیفه سجادیه که امروز رهبر انقلاب خواندن آن را به مردم توصیه کردند: 🔸و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ : 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. 🔸ترجمه دعای هفتم: اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده مي‌شود، و اي آن كه سختيِ دشواري‌ها با تو آسان مي‌گردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست. سختي‌ها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به اراده‌ي تو موجود شوند، و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند. تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواري‌ها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني. اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگيني‌اش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمده‌ام كه با آن مدارا نتوانم كرد. اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آورده‌اي و به سوي من روان كرده‌اي. آنچه تو بر من وارد آورده‌اي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كرده‌اي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشوده‌ام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه. و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار. اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بي‌طاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو مي‌تواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايسته‌ي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ. 🍀🌷🍃🌹🌴💐🌿🌸☘️ @seedammar
داهاش مجیدسوزوکی رو میشناسی؟ همون که اصلا تو خط نبود و اومد توی خط همون که تهش پاشد اومد وسط میدون اومد و محکم گفت من میرم پشت سرم بیاین...! ، توی جنگ به این اینجور آدما میگن 'تخریبچی' داهاش مجید تخریبچی فیلم بود و بس اما تخریبچی های دیگه ای بودن که مال دنیای حقیقی بودن، ، بهشون میگفتن 'لوتی' از اون جرات دار های بامرام از اونا که باید خطو بشکنن، بی ترس! باید فقط مرام بذارن و بیان وسط،..... ، دوکوهه که بری یه حسینیه داره به اسم 'حاج ابراهیم همت' همه ی رزمنده ها همش اونجا جمع میشدن، اما لوتی های قصه ما محفلشون یجای دیگه بود!.... ، بغل حسینیه حاج همت یه باریکه راهی بود که میرفت و میرفت تا میرسید به پاتوقِ لوتیا 'حسینیه گردان تخریب' گویی که باید تو این حسینیه ی دور از همه، خاص و مخلص میشدن و پر میکشیدن ، دور بودن از همه، خاص بودن نسبت به همه خاص بودن پیش خدا ✍ @seedammar
🔰آنگاه که حاج احمد نرمش میدهد!!! همه باید صبحگاه می‌آمدند و در ورزش شرکت می‌کردند. حاج احمد تأکید داشت که همه بچه‌ها باید مرتب باشند، هیچ فرقی هم بین نیروها نمی‌گذاشت. شهید همت و شهید شهبازی که جانشین و رییس ستاد تیپ بودند و حتی خودش هم باید در صبحگاه شرکت می‌کردند. قرار شد که روز سوم یا چهارم که در دوکوهه مستقر بودیم، صبحگاه انجام دهیم. برادران برای صبحگاه جمع شدند. باران هم به‌شدت می‌بارید. لباس‌ها و پوتین‌ها خیس شده بودند. حاج احمد پس از دویدن پشت میکروفون رفت تا از بالا نظارت کند. گودال‌های زمین صبحگاه پر از گِل و آب بود. حاج احمد گفت نیروها سینه‌خیز بروند. همه می‌دانستند که وقتی حاج احمد دستوری می‌دهد باید انجام شود. حدود 8 نفر از جمله بنده، شهید دستواره، شهید همت، شهید علی تهرانی، سید باقر حسینی، شهید محسن نورانی و چند تن از برادران که از مریوان به‌همراه حاج احمد آمده بودند داخل ساختمان مانده و به صبحگاه نرفتیم. حاج احمد وارد ساختمان شد و از هر فرد سؤال می‌کرد که "چرا به صبحگاه نیامدید؟". شهید دستواره که جثه کوچکی داشت در قفسه داخل کمد و آقای میرکریمی هم پشت در پنهان شدند. در آن لحظه نمی‌دانستم چه‌کار کنم، یک کتری را که برای پذیرایی تهیه کرده بودیم و آبی داخل آن نبود به‌همراه یک لیوان پلاستیکی در دست گرفتم. حاج احمد گفت "برادر مجتبی، چرا به صبحگاه نرفتی؟" گفتم "بساط صبحانه را آماده می‌کردم". پاسخ داد "ابتدا صبحگاه را برو بعد بساط صبحانه را آماده کن. حالا یک چایی برای من بریز." لیوان را از دست بنده گرفت. هرچه کتری را کج کردم آبی از آن خارج نشد. حاج احمد، شهید دستواره و حاج همت و بقیه را جمع کرد. به ما که در ورود به صبحگاه تأخیر کرده بودیم، گفت "از همین جلوی درب ساختمان سینه‌خیز بروید". از نظر سن، من تقریباً از حاج احمد، شهید همت و محمود شهبازی بزرگ‌تر بودم. حاج احمد و بقیه بیشتر به من احترام می‌گزاردند. احساس کردم که دیگر به من چیزی نمی‌گوید. بچه‌ها برای این که گِلی نشوند، سینه‌هایشان را نمی‌کشیدند با دست و پا می‌رفتند. حاج همت داشت برای اینکه گِلی نشود چهار دست و پا می‌رفت. حاج احمد پایش را پشت کمرش گذاشت و گفت "روی زمین بخواب". در نهایت حاج همت با وضع ناجوری خارج شد. محمود شهبازی وقتی وضعیت را دید، خودش روی زمین افتاد. من هم تصمیم گرفتم تا به من نگفتند خودم دراز بکشم. بعدها حاج احمد به من گفت "برادر همدانی، اگر آن لحظه سینه‌خیز نمی‌رفتید شما را بیشتر از بقیه راه می‌بردم". برای اینکه غرور بچه‌هایی که از پاوه آمده بودند شکسته و بچه‌های مریوان خوشحال نشوند، حاج احمد روی گِل خوابید و سینه‌خیز رفت. این مردانگی حاج احمد را نشان می‌دهد. @seedammar