انا لله و انا الیه راجعون
برپایی مراسم شهادت خادم الرضا، شهید جمهور، رئیس جمهور محبوب و مردمی و همراهان ایشان ساعت ۱۷ امروز دوشنبه 31 اردیبهشت ماه در مصلی اهواز برگزار میشود.
#شهید_جمهور
#سیدالشهدای_خدمت
#خادم_الرضای_مردم
هدایت شده از شوق پرواز🕊🇮🇷
.
«خرمشهرها»
✍ سیده_ال_موسوی
یادم هست اول دوره انتخاباتی همه مدافعین حرم که اکثرا الان شهید شدهاند، به او رای دادند.
محال است این انتخاب اشتباه باشد و حال که میبینم الحق از جنس خودشون انتخاب کرده بودند.
خرداد پر کاری در پیش رو داریم، بیکار ننشینم و درست با رعایت اصول اخلاقی پیش برویم و در مسیر صواب روشنگری کنیم.
کاش به خون ریخته شهدا بیحرمتی نکنیم! این ماه، ماه یافتن حق از ناحق است، جبهه حق را بشناسیم و به اطرافیان خویش بشناسانیم.
مثل سید ابراهیم بی ریا و با اخلاص #خادم_الرضا باشیم، با اخلاق و صبوری مسیر حق را پیش بگیریم و یار و یاور رهبر باشیم.
ما عاشقان شهدا باید مثل شهدا عمل کنیم.
هر فتنهای پیش بیاد شتابان قضاوت نکنیم.
کانالهای سیاسی که مسیر درست به ما نشان میدهند، دنبال کنیم.
از کسانی نباشیم، که بی طرف در جبهه ی حق و باطل سکوت اختیار کردند. یا حق و یا باطل راه میانهای این بین نیست! سکوت جایز نیست!
ظهوری و آخرتی در پیش داریم باید پاسخگوی خداوند و امام عصر عجل الله فرجه باشیم.
رهبری که وعدهی فتح خرمشهرها به ما داده بود، شاید این روزها فتح دیگری در راه باشد. خرمشهرها در راه است...
#رییس_جمهور
#سیدالشهدای_خدمت
#هشتمین_رئیس_جمهور
@ShugheParvaz
📱استوری دردناک ریحانه السادات رئیسی #دختر_شهید
💔یه دختر پدر ازدست داده شرایطت رو درک میکنه وبس.....🥀
#شهید_جمهور
#سیدالشهدای_خدمت
#شادی روح شهدا صلوات🌸🌿
#شهیدآنه🕊
#سیدالشهدای_خدمت🌷
#شهیدآیت_الله_رئیسی🌷
مســئول دفتــر رئیس جمهـور پشــت خـط بـود.
ســید ابراهیــم بیسـت ســاله، دادســتان کـرج، تلفـــن را برداشــت. شــما فلانــی را بازداشــت کردیــد؟ رئیــس جمهــور دســتور مــی دهــد هــر چه زودتر آزادش کنید.
در ذهنــش مــرور کــرد و یـادش آمـد ایـن آقا تخلــف ســنگینی داشــته و از نزدیـکان رئیـس جمهـور اسـت. بعـد گفــت:
بــه آقـای بنی صدر ســلام بنــده را برسـانید و بگویید این تصمیم دادســتان و قاضــی اســت و هیـچ کـس حــق لغــو حکـم قاضـی را نـدارد.
مسـئول دفتـر رئیـس جمهـور کـه عصبانی شــده بــود، بـا لحــن تنـدی خطاب بـه او گفت: شـما مــی فهمیــد چــه مــی گوییــد؟! ایـــن دســـتور رئیــس جمهـــور اســـت.
او هــم بـــا آرامــش همیشــگی جــواب داد: ایــن خواسـته رئیـس جمهـور، دخالـت در کار دادسـتانی اسـت و قانـون بــه ایشــان چنیـن حقـی نمـی دهـد.
مسـئول دفتــر کـــه از قاطعیــت او عصبانــی شــده بــود، بــدون خداحافظــی ارتبــاط را قطــع کــرد و بنــی صـدر هـم دیگـر پیگیـر آزادی آن فــرد نشـد.
📚: سید محرومان
#شهیدانه🕊
#سیدالشهدای_خدمت🌷
#شهیدآیت_الله_رئیسی🌷
آمـده بـود دادسـتانی و مـی گفـت در جوانشــهر کـــرج، چندیــن قطعــه زمیـــن ۴00 متــری دارد و مـی خواهـــد یکـــی از آنهـــا را بـــه دادســتان بدهــد تــا بــا صلاح دیــد خـودش، مبلغــش را بیـن افــراد نیازمنــد شهر، تقســیم کنـــد.
هرچـــه اصـــرار کـــرد سـید ابراهیـم
قبـــول نکـــرد. یکــی از معتمدیــن شــهر را
واســطه کــرد تــا سید ابراهیم را راضــی کنـد، امـا فایده نداشـت.
حتی گفــت زمیـــن را بـــه دادســتان مــی بخشــــم امــا بــاز هــم قبــول نکـرد.
سـید ابراهیـم آب پاکـی را روی دسـتش
ریخت: نـــه بـــرادر! بهتـــر اســـت برویــد
بـــا کمیتـــه امـــداد صحبــت کنیـــد.
اگــر مـــن کــه در ایــن شــهر هیــچ چیــز نـدارم و حتــی شـبها هـم در دادســرا می خوابـم ایـن زمیـن را قبـول کنـم، هزار فکـر نابجـا در ذهـن مــردم می آید و دیگــر نمی تواننــد به من اعتماد کنند.
📚: سید محرومین
#شهیدآنه🕊
#سیدالشهدای_خدمت🌷
#شهیدآیت_الله_رئیسی🌷
داشــت در اتـاق ریاسـت سـازمان بازرسـی کـه تـازه تحویـل گرفتـه بـود راه میرفـت کــه پایش به پارگی موکت کف اتــاق گیــر کــرد.
ســریع بلنــد شــد و خـودش را جمـع و جـور کــرد و گفــت: ایـن اتـاق محـل رفـت و آمـد مـردم اســت. بگـو بیاینـد موکـت را بکننـد و بردارند.
یکــی از همــکاران پیشــنهاد داد: بهتــر اســت بگوییــم بیاینــد اتــــاق را بازســازی کننــد و موکــت جدیــد هــم بزننــد.
سید ابراهیم بــه چشــمانش خیــره شــد و بــا لحــنی جـدی گفــت: بچه های ســازمان بـه نـان شبشــان محتـاج هسـتند. آن وقــت مــن بیایــم ایـن اتــاق را بازسـازی کنـم؟!
ده ســال بعــد کــه ســازمان را تحویــل داد، کل ســاختمان نــو نــوار شـده بــود مگر اتـاق خــودش؛ بــدون موکــت و کاملا ساده.
📚: سید محرومین
#شهیدانه🕊
#سیدالشهدای_خدمت🌷
#شهیدآیت_الله_رئیسی🌷
از طــرف آقای خلخالــی حکــم داشــتند تــا بــا قاچاق مــواد مخــدر مبــارزه کننـد.
سـلاح داشــتند و بـه هیـچ قانــون و رویــه ای اهمیت نمی دادنــد. تحــت عنــوان
دادگاه ویــژه مبــارزه بــا مــواد مخــدر جــاده را مـی بســتند، خودروهــا را می گشــتند و هـر کـــس را کــه می خواســـتند دســـتگیر و گاهـــی اوقـــات اجـــرای حکـــم می کردنـــد.
تعــدادی از مســئولین نیــز از آنها حمایــت می کردنــد. امــا سـید ابراهیـم جــوان بـر سـر قانــون بـا کسـی تعـارف نداشـت. رفـت خدمـت آیت الله قدوســی بــرای شـکایت.
ایشـان گفت کــه ایـن مسـئله در جاهــای دیگــر کشــور هـم بــه وجود آمــده و قـرار
اســت بـا امـام مطـرح کند. سـید ابراهیـم امـا گفـت که قضیه کرج را حـل خواهـد کــرد... رفــت و اسلحه آنها را ضبط کرد و افــراد متخلــف را تحویــل دادگاه انقـلاب داد.
آقــای خلخالـی زنـگ زد بـــرای بازخواسـت.
پرســید: شــما اقــدام کردیـد بــه گرفتـن اعضـای این دفتـر؟!
سید ابراهیم گفـت: بلـه!
خلخالــی بــا عصبانیـت جــواب داد: بالاتـر از تـو هـم نمـی توانــد ایـن کار را انجــام بدهــد.
ســید ابراهیـم بــا صدایـی مطمئــن و آرام گفـت: مـن ایــن کار را کـــردم و شـــد و بــه بالاتـــر از مــا هــم ســـلام برســـانید، اگر در کــرج مــن مسـئول هسـتم و نمی گــذارم کار غیرقانونــی انجـام بشــود.این حرکت، شــاید اولیــن مقابلــه جــدی بــا اقدامــات خودســرانه در کشـور بود.
📚: سید محرومین
#شهیدانه🕊
#سیدالشهدای_خدمت🌷
#شهیدآیت_الله_رئیسی🌷
کـرج آن روزهـا شـهری بـود کوچـک، در حاشـیه تهــران کــه جنـگ زده هـای از خانـه رانـده و از تهـــران مانــده، بـــه آن پنـــاه مــی آوردنــد.
وضعیــت نامناســـب اســـکان جنــگ زده هــا را کــه دیـد، بـا اینکـه در حیطــه وظایفـش نبـود و کســی از دادســتان جــوان شــهر انتظــاری نداشـــت، تصمیـــم گرفــت برایشـــان کاری کنـــد.
آنقـــدر رفـــت و آمـــد و پیگیـــری کــــرد تــــا بــــرای بســــیاری از جنــگ زده هـای آواره در کـــرج، خانـــه فراهـــم شـــد.
احتمــــالا جنــگ زده هــای آن روز، هنــــوز از طلبــه جوانــی کـــه پیگیــر کارهــای اسکان شـــان در شـــهر غریـــب بـــود، خاطـــرات خوشـــی دارنــد.
📚: سید محرومین
#شهیدآنه🕊
#سیدالشهدای_خدمت🌷
#شهیدآیت_الله_رئیسی🌷
بعـد از قضایـای ۱۸ تیـر ۷۸ و شـلوغی دانشـگاه هــا، دانشــگاه صنعتــی شــریف ســید ابراهیــم را بــرای ســخنرانی دعــوت کــرد.
گفتنـد بـا محافــظ برویــد امــا قبــول نکــرد. می گفــت دانشــگاه محفــل علمــی اســت و نبایــد بــا رویکــرد امنیتــی برخــورد کــرد.
آن هـــم در اوج درگیـری هـای دانشــگاهی کـــه بیشـــتر مســـئولین جرات نمی کردنــد بـــه دانشــگاه هــا برونــــد.
وقتــی رســید ســالن اجتماعــات دانشگاه پـــر شــده بــود. دانشـــجوها شــعار نمـی دادنـــد ولـــی فضـــا ملتهـــب بـــود.
آقــــای رئیســــی رفــت پشــــت تریبــــون؛
یکــی ســولات را مــی خوانــد او جــواب مــی داد، بعضــی از دانشــجوها هــم شــفاهی مــی پرســیدند.
آقــای رئیســی بــا آرامــش بــه همــه
سـوال هـا جـواب داد. تقریبـا دو سـاعتی طـول کشــید. آرامــش آقــای رئیســی و پاســخ هــای دقیـق و روشـنگرانه اش دانشـجوها را هـم آرام کــرد.
📚: سید محرومین