🌺 امروز ، روزِ چندم است
که در محاصره ایم
تشنگی امانمان را بریده 😞
صدای العطش زخمی ها😢
کانال را پر کرده
بچه ها دور سید علی را گرفته اند😌
سید با اینکه زخمی است 😕
مرتب به بچه ها انرژی میدهد😍
: " ناامید نشید بچه ها !
امیدتون به خدا و امام زمان باشه ،
نیروهای کمکی تو راهن ،
محاصره شکسته میشه
از اینم به سلامت میگذریم
ما پیروز نهایی هستیم "✌️
بچه هایی که سالمند با حرفهای سید
از جا بلند میشوند 🚶
با صدای بلند داد میزنند : یا زهراااااا❗️
تمام دشت با صدای بچه ها می لرزد✊
#سلامتی_امام_خامنه_ای_صلوات
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت هجدهم 🔶 #تزکیه_نفس ندیدم سید برای هوای نفسش کاری کند در
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت نوزدهم
🔶 #شب_مردان_خدا
با وانت آمده بود اهواز. از آنجا مستقیم آمده بود هفت تپه. یک راست آمد به مقر گردان مسلم. با ماشین آمد تا جلوی چادر ارکان گروهان سلمان.
این بنده خدا را ميشناختم. نامش آقا بیژن بود؛ از کاسبهای مؤمن شهر ساری و مسئول یکی از اصناف شهر.ایشان با سید علی دوامی، معاون گردان مسلم، رفاقت دیرینه داشت. سید به او گفته بود که ما از لحاظ امکانات و تدارکات مشکل داریم. ایشان هم یک وانت پر از شیرینی و روغن و برنج و دیگر مواد غذایی با خودش آورده بود.آقا بیژن غروب بود که رسید به هفت تپه. شب را در چادر ارکان ماند. بعد از نماز و شام شروع کردیم به صحبت و گفتن و خندیدن.
شب به یاد ماندنی و خاطره انگیزی بود. بچه ها خیلی شوخی کردند. خیلی خندیدیم.
شوخی و خنده بود اما گناه و مسخره کردن و ... نبود. ساعت دوازده شب بود
که نور فانوس را کم کردیم و خوابیدیم.
ظهر روز بعد آقا بیژن را دیدم. آماده ميشد تا برگردد. من را صدا کرد. به
کنار ماشین رفتم. از دور به بچه ها، که آماده نماز جماعت ميشدند، خیره شد.
بعد گفت: شما، نگاه من را به جبهه و جنگ تغییر دادید!
دیشب تا نیمه شب با هم گفتیم و خندیدیم. وقتی موقع خواب شد به خودم مغرور شدم. فکر ميکردم من خیلی با خدا هستم.
با خودم گفتم: اینها هم یک مشت جوان بیکارند، جمع شدند اینجا و مشغول تفریح هستند!
بعد مکثی کرد و گفت: من دیشب خوابم نميبرد. وقتی همه شما خوابیدید بیدار بودم. ساعت سه صبح و دو ساعت مانده به اذان سید مجتبی از خواب بیدار
شد و از چادر بیرون رفت. بعد وضو گرفت و برگشت.در انتهای چادر با حالتی خاضعانه مشغول نماز شب شد. بعد از او مهرداد بابایی از چادر بیرون رفت. بعد حسن سعد، بعد سید علی دوامی چادر مشغول نماز شب بودند.
در زیر نور فانوس قطرات اشکی را که از صورت این بچه ها بر روی زمین ميچکید، ميدیدم. واقعًا از خودم بدم آمد. من فکر ميکردم خیلی بالاتر از این بچه ها هستم اما حالا مطمئن هستم که آنها راه صدساله را یکشبه طی کرده اند.
راست ميگفت. این بچه ها مصداق واقعی احادیث اهل بیت: بودند.
آنگاه که درباره انسانهای وارسته ميفرماید: شیران در روز و زاهدان در
شب هستند.
🍃رفتم وضو بگيرم و آماده شوم برای نماز صبح. آرام حرکت کردم تا به نماز
خانه گردان رسیدم. هنوز ساعتی تا اذان صبح مانده بود. جلوی نمازخانه يك
جفت كتانی چينی بود.
توجهم به آن جلب شد. نزديك كه رفتم متوجه شدم كسی در نمازخانه مشغول مناجات با خداوند است. او به شدت اشك ميريخت.
آنقدر شديد گريه ميكرد كه به فكر فرورفتم. با خود گفتم: خدايا اين چه
كسی است كه در دل شب اينگونه گريه ميكند؟!
خواستم بروم داخل، ولی گفتم خلوتش را به هم نزنم. پشت در ايستادم.
گريه های او در من هم اثر كرد. ناخواسته به حال او غبطه خوردم. خودم را
سرزنش ميكردم و اشك ميريختم.
با خودم گفتم: ببین این بچه بسیجیها چطور قدر این لحظات را ميدانند.
ببین چطور با خدا خلوت کرده اند. هنوز نتوانسته بودم تشخيص دهم آن فرد چه كسی است؟
از جلوی نمازخانه رفتم و موقع اذان برگشتم و وارد نمازخانه شدم. او رفته
بود.
وقتی به محل مناجات آن شخص رسيدم باورم نميشد! هنوز محل مناجات او از اشك چشمانش خيس بود!
خیلی دوست داشتم بدانم آن شخص چه کسی است. کفش کتانی او حالت
خاصی داشت.
روز بعد به پاهای بچه ها خیره شدم. بالاخره همان كتانی را در پای او دیدم؛
سید خوبيهای گردان، سيد مجتبی علمدار.
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
🍃💛🍃💖🍃💛🍃
📜#وصیـت_نـامه_شـهدا
⚡آنچه این حقیر تاڪنون در زندگے خویش
از کج فهمےها و بے بصیرتےهاے برخے
از انسانها فهمیده ام این است ڪه یا این
خانواده #اهل_بیت را درڪ نڪرده اند
و در هیچ برهه اے در ڪنارشان قرار
نگرفته اند ، و یا در ڪنارشان بوده اند...
ولے در صحنههاے حساس میدان را
خالے ڪرده اند و یا مانعے بوده اند ،
در این مسیر.
🔻واے از آن روزے که آنان ولایت دارند
ولے قدر آن را ندانسته و به بے راهه رفته اند
زیرا مادامی ڪه پشت سر ولے فقیه باشیم.
و مطیع ولایت باشیم و در راه و مسیر
همیشه سرافراز...
#حضرت_ولے_عصر_(عج) قرار بگیریم
پیروز خواهیم بود چرا ڪه نقطه قوت
ما ولایت است.
📝اما من مےنویسم تا هر آن ڪس ڪه
مےخواند یا مےشنود بداند شرمنده ام
از این ڪه یڪ جان بیشتر ندارم
تا در راه ولے عصر (عج) و نایب برحقش
امام خامنهاے (مدظله العالے) فدا ڪنم.
🚧اگر در حال حاضر تعدادی از برادران
در جبهه هاے سخت در حال جهادند..
دلخوش هستند ڪه جبهه فرهنگے...
تداوم جبهه سخت است ڪه توسط
شما جوانان رعایت مے شود
و امید است ڪه خواهران...
در این زمینه با حفظ حجابشان
پیش گام این جبهه باشند.
🔹به نظر این جانب در عموم جامعه
خصوصا بین نظامیان و پاسداران...
حریم ولایت هیچ چیز بالاتر از...
حسن خلق در رفتار نیست.
و در خاتمه از همه التماس دعا دارم.
..(شهید حمید سیاهکالے مرادے)..
854) 📖 فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ 📖
💢ترجمه
پس او و خانوادهاش را نجات دادیم؛ جز همسرش را که در زمره ماندگان بود.
سوره اعراف (7) آیه83
1397/9/15
28 ربیعالاول 1440
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
༻﷽༺
#سـلام_اربـابـم✋🌸
اے دیدنٺ، بهانہ ترین خواهش دلم
فڪرے بڪن براےمن و آتش دلم
#دسٺ #ادب بہ سینہے بےتاب مےزنم
#صبحٺ #بخیر حضرٺ آرامش دلم
#چشم_خود_را_باز_ڪردم🌞
#ابتدا_گفتم_حسین❤️
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت هجدهم 🔸 #تاثیرکلام چند
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت نوزدهم
🔸 #رسیدگی_به_مردم
♻️خداوند در حدیث_قدسی میفرماید
🌷بندگان خانواده من هستند پس محبوب ترین افراد نزد من کسانی هستتد که نسبت به آنها #مهربانترورفع_حوائج_آنهابیشترکوشش_کنند
🔷جمعیت زیادی در ابتدای خبابان شهید سعیدی جمع شده بودند من و #ابراهیم نزدیک شدیم بچه عقب مانده ذهنی هر کت وشلواری که رد میشد از آب کثیف خیابان به او میپاشید ابراهیم از بچه سوال کرد❓ کسی به تو گفت این کار رو بکنی پسر بچه به سه جوان که در حال خندیدن😝 در اون طرف جاده بودند اشاره کرد وگفت آنها ۵ریال به من میدهند من این کار رو انجام میدهم ابراهیم دست پسر بچه رو گرفت وبه خانه شان برد وگفت من از این به بعد روزی ۱۰ ریال میدهم این کار رو نکن واینطور مشکل مردم را برطرف کرد
🔷زمانی که در بازرسی تربیت بدنی بودیم بعد گرفتن حقوق وپایان ساعت اداری گفت موتور🏍 آوردی؟گفتم آره با هم دیگه رفتیم فروشگاه تقریبا تمام حقوقش💶 رو خرید کرد وباهمدیگه رفتیم مجیدیه داخل کوچه ابراهیم درب خونه ای رو زد و یه پیرزن که حجاب درستی نداشت وصلیبی هم گردنش بود دم در آمد و وسایل را به او داد توی راه ازش سوال کردم پیرزن ارمنی بود؟گفت اره
عصبانی😡 شدم گفتم اینهمه فقیر مسلمون داریم تو داری به یه مسیحی✝ کمک میکنی گفت مسلمونا یکی رو دارن کمک بهشون کنه تاز کمیته امداد هم براشون تشکیل شده اما اینا چی... با این کار دلشون به امام_وانقلاب گرم میشه
🔷۲۶ سال از شهادت ابراهیم میگذشت مطالب جمع آوری شده آماده چاپ بود یکی از نماز گذاران صدایم کرد وگفت برای یادمان آقا ابراهیم کاری داشتید در خدمتیم باتعجب گفتم شما ایشون رو میشناختید گفت من تا مراسم یادواره پارسال ایشون رو نمیشناختم مراسم یادواره سال قبل یه جاسوییچی به من داده بودند که عکس شهیدابراهیم هادی روش بود ومن سویچ ماشین رو گذاشتم روش ....
چند روز قبل از سفر برمیگشتیم هوا خیلی سرد بود کنار یک مهمان خانه ایستادیم اما سوییچ ماشین رو داخل جا گذاشته بودم سوییچ یدک هم توی کیف داخل ماشین بود خیلی ناراحت شدم😔 هواخیلی سرد بود از پشت شیشه ماشین سوییچ وعکس روی جا سوییچی مشخص بود انگار ابراهیم از داخل به من نگاه میکرد دلم متوجهش شد گفتم شنیدم مشکلات مردم رو بر طرف میکردی وشما شهید هستی و زنده ای هنوز یکدفعه دستم تو جیبم به یه دست کلید خورد با یکی از این کلیدها قفل ماشین تکون دادم یکدفعه دیدم باز شد رفتیم داخل ماشین خانمم گفت با کدوم کلید باز کردی دوباره تمام کلیدها رو امتحان کردم اما هیچ کدومشون اصلا داخل قفل نمیرفت همینطور که ایستاده بودم نفس عمیقی کشیدم گفتم آقاابراهیم ممنونم تو بعد #شهادت_هم_دنبال_مشکلات_مردمی.....
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#کلام_شهید💌
✍مــن زنــدگـی را دوســت دارم
ولـی نـه آن قــدر کـه آلــوده اش شــوم و مرا فراموش و گم کنم؛
#علی وار زیستن و علی وار #شهید شدن #حسین وار زیستن و حسین وار #شهید شدن را دوســت دارم🕊
#شهیـد_حاج_محمـدابـراهیـم_همـت❤️
یادش با صلوات
#شـهـیـد_عـبـاس_حـاضـر ☝️☺️
🌸استوار دوم شهید عباس ڪنعانی
جوانی دهہ هفتادی اولین فرزند خانواده بود .
او جوانی بسیار مهربان و شوخ طبع بود .
در زمان تحصیل وقتی معلم
حضور و غیاب می ڪرد ،
در پاسخ می گفت : " شهید عباس حاضر "
🌸در دهم فرودین سال ۱۳۹۴ هنگامی ڪه
ما سرگرم دید و بازدید عید بودیم ،
شهید عباس در حالی ڪہ ۱۹ سال بیشتر نداشت همراه با ۳ تن از همڪارانش
در منطقہ عملیاتی سومار ڪرمانشاه
برای ڪمڪ و بهیاری بہ
نیروهای پاسگاه هنگ مرزی ڪہ در
تلہ انفجاری گروهڪ های تروریستی
گرفتار شده بودند رفتند ،
ڪہ آنها نیز روی مینهای باقیمانده از
زمان دفاع مقدس رفتہ و بہ شهادت رسیدند .
#شهید_مدافع_وطن
#شهید_عباس_ڪنعانی
#سالروز_ولادت
#امنیت_اتفاقی_نیست
8981c31c8cf2da34aafb04598a81ede1e408b169.mp3
210.4K
🎼 ماجراے جالبے در شب عروسے
⏪ این داستان : #شهید_ردانے_پور