حسینیه شهدای مدافع حرم
🌷 مراسم پنجشنبه های شهدایی 🌙 در آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان 🔸وعده ما پنجشنبه ۳۱ فروردین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسینیه شهدای مدافع حرم
🌷 مراسم پنجشنبه های شهدایی 🌙 در آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان 🔸وعده ما پنجشنبه ۳۱ فروردین
📸 منتخب تصاویر مراسم
✨ #پنجشنبه_های_شهدایی
✅ نماز جماعت مغرب و عشاء
⏰ پنجشنبه ۳۱ فروردین
آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان
👤 عکاس : آقای پوررمضان
#قرارگاه_کرامت_محله_محلات
#حسینیه_شهدای_مدافع_حرم
🌟@semnan_hamdeli
📸 منتخب تصاویر مراسم
✨ #پنجشنبه_های_شهدایی
✅ ضیافت افطار
⏰ پنجشنبه ۳۱ فروردین
آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان
👤 عکاس : آقای پوررمضان
#قرارگاه_کرامت_محله_محلات
#حسینیه_شهدای_مدافع_حرم
🌟@semnan_hamdeli
📸 منتخب تصاویر مراسم
✨ #پنجشنبه_های_شهدایی
✅ قرائت زیارت عاشورا و فرازی از دعای وداع با ماه مبارک رمضان 📖
⏰ پنجشنبه ۳۱ فروردین
آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان
👤 عکاس : آقای پوررمضان
#قرارگاه_کرامت_محله_محلات
#حسینیه_شهدای_مدافع_حرم
🌟@semnan_hamdeli
📸 منتخب تصاویر مراسم
✨ #پنجشنبه_های_شهدایی
✅ قرائت زیارت عاشورا و فرازی از دعای وداع با ماه مبارک رمضان 📖
⏰ پنجشنبه ۳۱ فروردین
آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان
👤 عکاس : آقای پوررمضان
#شب_جمعه
#قرارگاه_کرامت_محله_محلات
#حسینیه_شهدای_مدافع_حرم
🌟@semnan_hamdeli
📸 منتخب تصاویر مراسم
✨ #پنجشنبه_های_شهدایی
✅ اجرای دکلمه ای در وصف شهیدان
🎤 با اجرای نوجوان عزیز امیرحسین آزموده
⏰ پنجشنبه ۳۱ فروردین
آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان
#قرارگاه_کرامت_محله_محلات
#حسینیه_شهدای_مدافع_حرم
🌟@semnan_hamdeli
حسینیه شهدای مدافع حرم
🌷 مراسم پنجشنبه های شهدایی 🌙 در آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان 🔸وعده ما پنجشنبه ۳۱ فروردین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 منتخب تصاویر مراسم
✨ #پنجشنبه_های_شهدایی
✅ آشنایی با شهید زین العابدین همتی با اجرای زیبای آقای مقبل
⏰ پنجشنبه ۳۱ فروردین
آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان
#قرارگاه_کرامت_محله_محلات
#حسینیه_شهدای_مدافع_حرم
🌟@semnan_hamdeli
📄 متن اجرای دیشب آقای مقبل :
به نام پروردگار روحهاي بلند
همان روحهاي بلندي که در جسمشان نگنجيدند و سر به آسمان کشيدند…
توفيق شد در این پنجشنبه از شهيد زين العابدين همتي صحبت کنيم.
نگاه کردم ديدم ايشون در سن ۱۵ سالگي شهيد شده. اولش با خودم گفتم آخه از نوجووني که فقط ۱۵ سال زندگي کرده تا شهادت، چي ميشه گفت؟ اصلا چيزي براي گفتن هست؟
اما وقتي زندگينامه و خاطرات و وصيتنامه ايشون رو مطالعه کردم ديدم زندگيش توي همين ۱۵ سال، به اندازه يه آدم ميانسال وزن داره.
بعضي آدمها روحشون از سنشون بزرگتره، پخته تره.
شهيد زين العابدين همتي هم يکي از همين بعضيهاست. نوجوون ۱۵ سالهاي که روحش، پختگي ۴۰ سالگي رو هم رد کرده بود.
از اين پختگي يه مثال بزنم:
زين العابدين تو ده يازده سالگي يه روز با بچه هاي محل، توي خيابون، عليه رژيم پهلوي شعار ميدادن که يک پاسبان با کلاه و لباس سورمه اي، باتوم به دست جلوي راهشون سبز ميشه، يه عده با ديدنش ساکت ميشن اما زينالعابدين بدون واهمه به شعارش ادامه ميده. پاسبان جلو مياد و گوش زينالعابدين رو ميگيره ميکشه و ميگه : جمع کنيد بساطتون رو. بعد گوشش رو رها ميکنه و ميگه : بچه تو رو چه به اين حرفا؟ بريد خونتون.
زين العابدين که از عصبانيت صورتش سرخ شده بود ميگه : نه! من بچه نيستم، فهميدي؟ اگه زور داري برو زورگوها رو بيرون کن.
يه کودک ۱۰ ساله رو تصور کنيد، چطور ميشه که اينقدر محکم در مقابل يک مأمور امنيتي اونم اون زمان ميايسته و سرش فرياد ميزنه؟ اين نتيجه تربيت در مکتب سيدالشهداست، نتيجه همون نون حلاله. آخه پدرش حاج محمد چوپاني ميکرده و مادرش زهرا خانم با کار توي نونواييها زندگي رو ميچرخوندن. مادرش ميگه من با خون دل بچه ها رو بزرگ کردم و روزها رو گدروندم.
زين العابدين همتي از همون کودکي اهل مسجد بود و موذن مسجد. امام جماعت بهش لقب بلال مسجد داده بود. دوستاش ميگن به نماز اول وقت خيلي اهميت ميداد.
سال ۶۰ زينالعابدين تصميم گرفت به جبهههاي جنگ بره. با اينکه فقط ۱۴ سالش بود و حتي به سن تکليف هم نرسيده بود اما حضور در جبهه و دفاع از خاک و ناموس و وطن رو براي خودش تکليف ميدونست.
مادرش ميگفت هر بهانهاي که به فکرم ميرسيد جور کردم که نره ولي او درس و مدرسه رو ول کرد و رفت. هرروز التماس ميکرد که اجازه بدم بره، اون روزها هردو برادرش جبهه بودند. گفتم بذار لااقل يکي از داداشات بيان، من تنهايي چيکار کنم؟ بايد يکيتون بالاسرم باشين. زين العابدين چيزي نگفت اما گرفته و ناراحت بود.
وقتي مجيد برگشت بلافاصله دوباره درخواست رفتن شروع شد. اين بار گفتم گندم ها مونده فعلا اينا رو ببرين آرد کنين تا بعد. رفتن و زودتر از هميشه با کيسه هاي آرد برگشتن و تمام نقشه هاي من براي نرفتنش نقش بر آب شد...
پرسيد: برم؟ اجازه ميدي؟!
چي ميتونستم بگم. تو چهره قشنگ و پرمهرش، روزهايي رو ميديدم که او و برادر خواهرهاش رو با سختي و زحمت بزرگ کرده بودم. شوهرم چوپان بود و روزگارمون به سختي ميگذشت.
دوباره گفت: ننه! برم؟ آخه من که عزيزتر از بقيه نيستم.
به زور نگهش داشته بودم. ميديدم که داره مثل شمع ميسوزه. ۱۳ سالهاي بود که قلبش مثل مردهاي ۳۰ ساله براي عمل به وظيفه و اطاعت از فرمان رهبرش ميتپيد. فقط تونستم بگم: به سلامت!
بالاخره زين العابدين به آرزوش رسيد. سيزدهم اسفند با سپاه استان در لباس بسيجي به منطقه مريوانِ کردستان رفت. توي ۶ماهي که اونجا بود هرکاري روي زمين مونده بود ميرفت سراغ همون کار.
همونطور که سردار دلها حاج قاسم عزيز فرمودند شرط شهيد شدن شهيد بودن است، شهدا توي زندگيشون شهيد بودند. يعني هر لحظه نگاه ميکردن که الان تکليف و وظيفه من چيه و دنبال همون ميرفتن.
اونها انگار اقامه نماز رو سرلوحه زندگيشون قرار داده بودند. وقتي ميگه حي علي الصلاه، ادامهش يه براي چي داره و يه چطوري، براي چي؟ براي فلاح.(حي علي الفلاح) يعني چي فلاح؟ يعني رويش. عرب به کشاورز ميگه فلاح، چون يک دونه رو توي خاک ميکاره و پرورشش ميده تا به رويش برسه. اقامه به ما ميگه حي علي الصلاه، حي علي الفلاح يعني به سمت نماز بدو براي اينکه رويش تو اونجاست.
فرمود الذين في صلاتهم دائمون. خوشا آنان که دائم در نمازند. چطوري آدم ميتونه دائم در نماز باشه؟ ادامه اقامه توضيح داده : حي علي خيرالعمل يعني هر لحظه ببين بهترين کار براي تو کدومه؟ يعني الان وظيفه تو چيه؟ اگه فهميدي و بهش رسيدي و انجامش دادي اون وقت ميشه قد قامت الصلاه. يعني نماز اقامه شد. نگفته اقم الصلاه گفته قامت الصلاه يعني اقامه شد تموم شد. شهدا في صلاتهم دائمون بودن، هر لحظه هرجا بودن دنبال خيرالعمل ميگشتن...
... زين العابدين هم همينطور بود. توي جبهه همه کار ميکرد؛ از تکتيراندازي تا کارهاي پشت خط، غذا پخش ميکرد، آب ميرسوند به رزمندهها – معروف شده بود به سقاي رزمنده ها - اگه کسي خسته بود به جاش پست ميداد. زين العابدين مداحي هم ميکرد. هرروز وقت نماز تو مسير تا برسه به محل نماز دم ميگرفت و همه پشت سرش باهاش همنوا ميشدن.
مادرش ميگه وقتي از جنايتها و بيرحميهاي کومله در کردستان شنيدم، دلم آشوب شد. گفتم خدايا اگر قراره بچم شهيد شه، بشه، اما دست اون از خدا بيخبرها نيفته…
مدتي بعد برگشت. با خودم گفتم: حتما حالا که جنگ رو از نزديک ديده، ديگه ترسيده و نميره. با اين خيالات گفتم: خب، ديگه بشين سر درس و مشقت!
زين العابدين گفت: الان؟! ننه جان اگه من بشينم سر درس و مشقم، جواب امام حسين رو چي بايد بدم؟ شما جواب حضرت زهرا رو چي ميدي؟
زين العابدين بار دوم با عزمي جزمتر، دهم اسفند ۱۳۶۱ راهي جبهه شد و اين بار با لشکر هفده عليبنابيطالب به منطقه جنوب پاسگاه زيد اعزام شد. حدود 2ماه اونجا مشغول خدمت بود.
همرزمش ميگه روز ۳۱ فروردين ۶۲ مشغول پخش ناهار بين رزمنده ها بود. اون روز ناهار تخم مرغ بود همراه ترشي. اومد تو سنگر ما سهميه بچه هاي سنگرو داد و رفت، بعد از چند دقيقه ديدم دوباره برگشت گفت تخم مرغ اضافه آوردم اگه کسي ميخواد بهش بدم، گفتم خودت بردار گفت من امروز ناهار نميخورم، وقتي رفت ديدم از وسط جاده کنار سنگر داره ميره، بهش گفتم چرا از وسط ميري؟ بيا کنار. ديدم با انتظار گاهي به آسمون نگاه ميکنه و جلو ميره، يهو با صداي صوت خمپاره ۱۲۰ پريدم توي سنگر و پناه گرفتم. وقتي تموم شد اومدم ديدم زين العابدين شهيد شده. تازه فهميدم وقتي به آسمون نگاه ميکرد منتظر چي بود؟ تازه فهميدم چرا سهم غذاي اون روزش رو برنداشت. يعني ميدونست امروز شهيد ميشه.
زين العابدينِ ۱۵ ساله، بلند بلند فکر ميکرد تا ديگران هم در پرتو انديشههاش رشد کنند و افق ديدشان رو وسعت بدن. خواهر شهيد که همسر يک جانباز شده بود، ميگه: يادمه زين العابدين ميگفت: اينايي که تو جبهه دستشون قطع ميشه يا کور ميشن، چه کسي حاضره باهاشون ازدواج کنه؟! بالاخره اونا دارن جونشون رو فدا ميکنن
بزرگي روح و بلندي افکار اين مرد بزرگ رو در وصيت نامهش ميبينيم :
از شما عاجزانه تقاضا دارم که نماز جمعه و شبهاي جمعه دعاي کميل را از ياد نبريد. با امام باشيد و پيرو امر الهياش. من به شما توصيه ميکنم که اين مرد بزرگ الهي را بشناسيد! با اسلام و انقلاب اسلامي باشيد تا رهبر عزيزمان اين نهضت را به صاحب اصلياش، صحيح و سالم تحويل دهد. نکند لحظهاي فرا رسد که يک امر امام، حتي يک امر امام انجام نپذيرد؛ چراکه امر او، امر اسلام است و فرمايش خداوند. پس ياري کنيد او را که پيام ما در همين کمکها و ايثارگريها است.
پدر و مادرم! در مرگ من شيون نکنيد؛ زيراکه امام در مرگ پسرش شيون نکرد. من که شهيد شدم، روي قبرم ننويسيد شهيد ناکام؛ چراکه من به حد اعلاي آرزوي خود که همانا جان باختن در راه خدا است، رسيدم. از حسين (علیهالسلام) گرفته تا حسينيهاي زمان ما، از اين راه براي رسيدن به هدف خود استفاده کردهاند که جهاد در راه خداوند و مبارزه با ستمگران است. جهاد دري است از درهاي بهشت که تنها به روي بندگان ويژه خداوند باز ميشود. من اين راه را آگاهانه و عاشقانه براي رسيدن به معبود خويش انتخاب و براي هرگونه ازجان گذشتگي و به خون سرخ خويش غلتيدن، در راه خدا يعني شهادت، حاضر کردهام. پدر و مادرم! اگر جنازهام به دست شما رسيد، مرا در امامزاده اشرف (ع) دفن کنيد و اگر جنازهام به دست شما نرسيد، اصلاً ناراحت نباشيد.
پرکشيدند چه مستانه و رفتند و ما
در ميان قفس نفس چه محصور شديم
شهدا در همه جا فاتح اصلي بودن
عجب اينجاست که ما اين همه مغرور شديم
تعجيل در امر فرج صلوات
#پنجشنبه_های_شهدایی
#یادشهداباصلوات
#حسینیه_شهدای_مدافع_حرم
🌷@semnan_hamdeli