ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت24 گیج شده بودم! - درست حرف بزن ببینم چی میگی! نمیفهمم! ب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت25
فائزه مثلا خواست بحث رو عوض کنه....
- بچه ها 3 روز بیشتر تا آزمون باقی نمونده چیزی خوندین؟
همین که دختر باشی کافیه که چند دوری مواد آزمون رو قورت داده باشی!
اگه درس خون هم باشی که دیگه واویلا!
از آخر هم بگی وااای نشد اونطوری که دلم میخواد بخونم!
پسرا که سر این موضوع زیاد ما رو دست میندازن!
ما هم حالشون رو بگیریم بد نیست!
من موندم اینا فازشون چیه که تا دم امتحان راست راست راه میرن و بر و بر همدیگه رو نگاه کنن.
البته تک و توک توشون درس خون هم پیدا میشه..
که باید جزء نوادر تاریخ ثبت بشن!
بله بله.. دختر درس نخون و بیخیال هم داریم ولی کم..
نمونش الناز! که فقط دنبال بازیگوشیه!
دقیقا عکس فائزه!
فکر میکنم هر دختری توی عالم درس نخونه سهمش رو فائزه گرفته!
اصلا استراحت حالیش نیست.
لامصب روی هر چی دختره کم کرده!
حتی بین کلاس ها و توی دورهمی ها هم کتاب دستش میگیره!
طوری که آدم هوس میکنه موهاشو بکشه و کتاب رو توی حلقش فرو کنه!
والا.... دیگه شورش رو در آورده
ابروهام رو انداختم بالا و با چشمایی گرد نگاهش کردم:
- وااا! فائزه؟!!! همین کارا رو میکنی بچه ها برات حرف در میارن دیگه!
نکنه از دیروز که اطلاعیه رو دیدی شروع کردی به خوندن!
آزمون هوش و اینجور چیزاست! دقیقا چی توقع داشتی بخونیم!!
الناز بی هوا آروم یکی با دست پس کله فائزه زد و گفت:
- شیرین میزنی فائزه جون..!
من اصلا نفهمیدم چی به چی هست تو میگی خوندین یا نه!
فائزه فهمید سوتی داده با خنده طبیعیش کرد!
انگار نه انگار که اصلا حرفی زده!
رو کردم به الناز و با کنایه گفتم:
چیش رو نفهمیدی عزیزم؟
هوش نمیدونی چیه یا دقت؟؟
الناز گفت:
- هوش و دقت و تمرکز که واضحه.. اینقدرش رو خودمم فهمیدم!
ولی قدرت بیان و منطق بیان دیگه چه صیغه ایه ؟!
- فائزه هم به نشونه تایید سری تکون داد:
- آره منم گیج شدم! فرقشون چیه؟!
چشماشون به سمت من چرخید، منتظر بودن ببینن مغز کُلِشون چه جوابی داره بگه!
- اوووم...خب ...
داشتم توی ذهنم دنبال جمله مناسب میگشتم تا براشون توضیح بدم که الناز انگشتاش رو به حالت التماس توی هم قلاب کرد و گفت:
- خواهشا هانیه! خواهشا! اگه نمیدونی علافمون نکن و از خودت نباف!
خندم گرفته بود... بین بچه ها توی استدلال آوردن و به قولی بافتن ید طولایی داشتم.
طوری که خیلی وقتا مطلبی رو با استدلال واسه بچه ها ثابت میکردم و همه قبول میکردن ولی بعدا گندش در میومد که اصلا اینطور نبوده و کلا از بیخ و بُن اشتباه بوده.
- خدا نکشتت الناز! اتفاقا توی راه که میومدم روی این موضوع فکر کردم!
به نظرم قدرت بیان در مورد نحوه گفتگو و چینش کلمات و طرز بیان و ایناست.
یعنی اینکه خوب بتونی حرف بزنی و قشنگ استدلال کنی
ولی منطق بیان کاری به قشنگ حرف زدنت نداره بلکه میخواد محتوای اون استدلال ها درست و قانع کننده باشه و مو لای درزش نره!
معما چون گردد مساله آسان شود!
فائزه طوری که انگار از اولش میدونسته چی به چیه افسوسی برا الناز خورد و گفت:
- مساله به همین ساده ای رو نفهمیده بودی؟!
خوبه همین ده ثانیه قبل خودش گفت منم گیج شدم!
الناز متفکر به من و فائزه نگاه می کرد..
فائزه ادامه داد...
- بذار برات مثال بزنم...
فرض کن...
فرض چرا؟
چرا راه دور برم..
همین هانیه رو ببین!
میشه یکی مثل هانیه بافتنیش خوب باشه و قدرت بیان خوبی داشته باشه
ولی محتوا و منطق صحبت هاش علمی و درست نباشه!
عجب رویی داره...!
با مشت به شونه فائزه زدم و چشم غره ای براش رفتم!
- فائزه جون حالا لازم نیست هر توضیحی میخوای بدی با من تطبیقش کنی!
لااقل اگه تواضع نداری و از خودت نمیخوای خرج کنی ، از الناز مایه بذار...!
اینقدر گرم صحبت بودیم که متوجه خلوت شدن اطرافمون نشده بودیم!
ده دقیقه ای از شروع کلاس گذشته بود و ما عین شنگول و منگول داشتیم با هم حپه انگول حرف میزدیم
قبل اینکه غیبت بخوریم به سرعت میگ میگ رفتیم سر کلاس.
✍ مجتبی مختاری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
🔰اجتماع بزرگ مدافعان حریم عفاف و حجاب و عفت فاطمی، شهرستان بابلسر
📌حضور مردم متدین بهمراه خانواده های معظم شهدا در همایش مدافعان حریم عفاف و حجاب شهرستان بابلسر
#عفاف_حجاب
#همه_مسئولیم
#زیست_عفیفانه
🗓۱۴۰۱/۰۴/۲۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🍀امروز جمعه، متعلق است به جان جهان، قطب عالم امکان، قلب زمین و زمان #حضرت_مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍀
و برابر است با :
🗓 ۲۳ تیر 1402ه.ش
🗓 ۲۵ ذی الحجه 1444ه.ق
🗓 14 جولای 2023 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمد
#و_عجل_فرجهم ☀
جهت سلامتی امام_زمان_عج
و
#مقام_معظم_رهبری
و
هدیه به روح #امام_راحل
#و_شهدا صلوات
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
🌾حضرت پیغام دادند در قنوت برای من دعا کنید...
🔸سالهای متمادی در قنوت عارف واصل آیتالله بهاءالدینی آیات نورانی قرآن ودعاهای مرسوم را میشنیدیم،
تااینکه ناگهان دعای قنوت ایشان تغییر کرد و در قنوت نمازشان برای حضرت مهدی علیهالسّلام این دعا را میخواندند:
💠"اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً
حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا"💠
روزی در محضر آقا از تغییر رویه ایشان در دعای قنوت پرسیدیم.
آیتالله بهاءالدینی به یک جمله بسنده کردند:
«حضرت پیغام دادند در قنوت برای من #دعا کنید.»
📚انس با مهدی(علیه السلام) ص۸۴
#امام_زمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
﷽
#احکام_بانوان
#احکام_پوشش
💬سوال
آيا چادر سر نکردن گناهه؟؟ و سر کردنش واجبه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍پاسخ
زن برابر نامحرم باید تمام برجستگی های بدن، زینتها و موهایش را بپوشاند و فقط پوشاندن گردی صورت و دستها تا مچ لازم نیست.
اگر این پوشش با لباسی غیر از چادر هم محقق شود اشکال ندارد، ولی چادر یقیناً بهترین پوشش است و به راحتی این مهم را محقق میکند.
-------------------------------------
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت25 فائزه مثلا خواست بحث رو عوض کنه.... - بچه ها 3 روز بیشت
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت26
از خیابون موسیوند تجریش که خونمونه تا پارک قیطریه 3 کیلومتری فاصله هست.
گاهی واسه پیاده روی میرم اونجا تا هوایی تازه کنم.
با الناز و فائزه هماهنگ کردم تا شب آخری دور هم باشیم
خیر سرمون مثلا فردا آزمون داریم!
نیم ساعتی طول کشید تا لباسم رو انتخاب کنم.
یه رژ و مداد کشیدم و زیاد خودم رو معطل نکردم و از خونه زدم بیرون.
پیاده روی توی هوای آزاد هم صفایی داره.
نمیدونم چرا اینقدر عاشق هوای پاک هستم
امشب قرار بود با الناز و فائزه خودش بگذرونیم.
اوضاع مالی اون دوتا زیاد تعریفی نبود و طبق معمول با اصرار خودم قرار بود شام مهمون من باشن.
توی مسیر چند تا غذای لاکچری از یه رستوران خاص سفارش دادم.
از ویزیتورش خواستم که یکی دو ساعت دیگه غذاها رو برامون بفرسته پارک.
اینطوری بیشتر خوش میگذشت، آب و هواشم از رستوران بهتره.
یکی دو پرس اضافه هم سفارش داده بودم تا برگشتنا به کسایی که توی راه میبینم و میدونم به عمرشون اینطور غذاها رو هم نمیبینن بدم.
بحث خوب و بد بودن من نیست!
این ها جزء انسانیته دیگه...
شما هم جای من بودین حتما همین کار رو میکردین.
اصلا اینطوری غذا به جون آدم بهتر میشینه.
یه سری هله هوله هم خریدم و خودم رو به پارک رسوندم..
چه قدر فضای سبز به آدم نشاط میده.
اون شب توی پارک نزدیک آب نما، کنار درخت نشسته بودیم
هم صدای شر شر آب... هم جلوه سبز درخت ها.. همشون عالی بودن.
نسیم ملایم برگ های جدا شده از درختا رو جارو میکرد.
تازه شاممون تموم شده بود.
اینکه غذا چی بود و چیا خوردیم عمدا نگفتم که هوس نکنید.
الناز سرش توی گوشی بود و تخمه میشکست و به کمک باد پارک رو کثیف میکرد،
من و فائزه هم بستنی میخوردیم و در مورد مسابقه فردا حرف میزدیم.
نمیدونم چرا هر چی سنگه واسه پای لنگه.
اون شب هم مثل همیشه پارک خلوت نبود
و از شانس افتضاح ما پسرای علاف و روانی هم زیاد بودن!
توی حال و هوای خودمون بودیم ولی بی توجه به اطراف هم نبودیم.
یه پسر با موهای وِز، شلوار لی طرح پاره و یه تیشرت آبی مدام اطرافمون پرسه میزد..
شش بار زمینای اطرافمون رو متر کرد و رفت و اومد و نمیدونم چیو آنالیز میکرد،
خوب که دوراش رو زد و مطالعات میدانیش تموم شد اومد سمتمون..
حالا هیچکی نه... من!
شانس رو میبینید!
گیر داده بود که مخم رو بزنه!
منی که متنفر از دوستی های بی سر و ته ام.
آخ که چه قدر روی اعصاب بود!
حالم به هم میخوره از این مدل دوستی ها!
حوصله گفتن اراجیفش رو ندارم.
حیف دخترایی که گول این پسرای کثیف و هوس باز رو بخورن!
واقعا دخترا رو چی فرض کردن؟!
جالبه همشونم یه چیز میگن:
من با بقیه فرق دارم،
تو رو واسه ازدواج میخوام
و از این مزخرفات!
آخه یکی نیست بگه اصلا تو چه جوری
با یه بار دیدن من و جد و آبادمو شناختی،
به روحیاتم پی بردی، سریع عاشقم شدی
و قصد ازدواج هم داری! اونم توی پارک!
اصلا بر فرض هم که راست بگی و در یک نگاه عاشق شدی!
مگه من دختر ولگردم که توی پارک ازم خواستگاری میکنی!
علف هرز که نیستم!
کس و کار دارم!
ضایع تر اینکه پسره رو تا حالا با دخترای زیادی دیده بودم!
کاش میشد یه موقعیتی پیش میومد دهن اینجور پسرا رو آسفالت میکردم!
قبل اینکه کسی واسه هدایتمون از راه برسه جمع کردیم و رفتیم.
پسره هم دید محلش نذاشتیم و تیرش به سنگ خورده رفت که عاشق یکی دیگه بشه!
متوجهین؟ یکی دیگه!
عذرخواهی میکنم از کلمه عشق!
نباید هوس رو عشق نامید.
حدود ساعتای 11 اینا خونه رسیدم.
لباسامو عوض کردم و زودتر خوابیدم تا واسه آزمون فردا خسته نباشم.
✍ مجتبی مختاری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc