eitaa logo
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
354 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
38 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨؛ ✍️ خداوند متعال: "۞ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ ۚ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ " نحل ۹۰ " همانا خداوند به عدل، احسان و بخشش به نزدیکان و خویشان فرمان داده و از فحشاء، منکر و ستم نهی میکند. [ آری! ] خداوند شما را موعظه میکند، شاید که توجهتان جلب شود!" ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 67 👇 خیلی تنگ بود.. اصلا توی پوست خودم نمیگنجیدم
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 68👇 مثل چسب دوقلو به بالشت چسبیده بودم. یه دونه از چشام رو به زور نصفه و نیمه باز کردم ولی اون یکی هر چی صداش کردم پا نشد. پس چرا اینقدر هوا روشنه! نور آفتاب فضای اتاق رو پر کرده بود. لامپ اتاقمم روشن بود.. با دیدن ساعت 10 با لگد اون یکی چشمم رو هم بیدار کردم. اصلا نفهمیدم دیشب کی خوابم برده بود. خواب موقع خستگی هم میچسبه ها! چشمام رو مالیدم... آبی به دست و صورتم زدم و رفتم آشپرخونه. میز صبحونه چیده آماده بود.. ولی وقت صبحونه خوردن نبود! آخه دو سه ساعت بعد میخواستم ناهار بخورم! الان چیزی بخورم فقط معده م اذیت میشه نمیدونم الناز چه طوری یازده صبح اندازه یه گوریل میخوره! 2 ساعت بعدش هم مثل کسی که 3 ماهه چیزی نخوره میشینه سر سفره! من که روی معده م حساسم! ناسلامتی یه عمر قراره واسم کار کنه! نمیخوادم اول جوونی از نفس بندازمش! یه لیوان شیرکاکائو خوردم و رفتم که برم سراغ کارام. گوشمیو که روشن کردم سیل جاری شد. صدای آلارم گوشی یکسره شده بود. چند تا میس کال داشتم خدا میدونه! داشتم یکی یکی پیام ها رو میخوندم که یاد سوتی دیشبم افتادم..! چه قدر ضایع! طرف همه زندگیمو بهم برگردونه بود. من فقط یه تشکر خشک و خالی ازش کردم، کیفم رو گرفتم و خداحافظ! نه مژدگانی ای نه تشکر جانانه ای و نه لااقل یه ماچ آبداری! اونم طفلی اصلا به روم نیاورده بود! توی این فکرا بودم که تازه دوهزاریم جا افتاد برق از سرم پرید! واقعا؟؟؟ لیست برنده ها.... عکس دیشبی.... آره خودشه! من گیج رو باش! پس چرا زودتر نفهمیدم! اون عکس توی اطلاعیه زهرا بود! همون خادم هیئت کاشف الکرب بود که کیفم رو پیدا کرد! مگه خادم نبود؟! یعنی دانشجوی دکترا بود و خادم بود؟! بیخیال همه زنگ ها و پیامک ها شمارش رو گرفتم... بعد 2 3 تا بوق گوشی رو برداشت.. - سلام... خوبی زهرا خانم.... منو به جا میارین؟ - سلام خوبم خدا رو شکر. به به هانیه خانم..بلههه کیه که شما رو نشناسه، عکستون رو توی سایت وزارت علوم دیدم.تبریک میگم صدایی صاف کردم و گفتم: - ممنون. منم تبریک میگم. نمیدونستم دانشجوی دانشگاه تهران هستین! - ممنون لطف داری .هی.. بگی نگی یه درسی هم میخونیم. پنجره اتاقم رو یه کم باز کردم... - ممنون بابت دیشب. راستش من اصلا فراموشم شده بود درست و درمون ازتون تشکر کنم. اصلا به روی خودش نیاورد! که آدم فلان فلان شده! کیفت رو گرفتی دُمت رو گذاشتی روی کولت و دِ بدو فرار! - تشکر کردی دیگه هانیه جان. منم که وظیفم رو انجام دادم. خوبی این دیدار این بود که با دوست خوبی مثل تو آشنا شدم. - ممنونم. منم خوشحالم که پیدات کردم.نه دیگه اون تشکر خشک و خالی بود قبول نیست. اگه افتخار بدین سه شنبه هفته بعد یه قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم. - خوشحال میشم ببینمت. ولی دارم میگم هانیه!چیز میزی لازم نیست بیاری. میام که خودتو ببینم. - نه چیز خاصی نیست. منم وظیفمو انجام میدم. ممنون. روی تخت نشستم و ادامه دادم: - راستی شما چرا خادم شدین؟ با این استعداد و تحصیلات، خادمی یه جوری نیست؟ لبخندش رو پشت تلفن حس کردم.. - این خادمیش فرق میکنه عزیزم. - چه فرقی؟ پول خوبی توشه؟! - پول که نه! بهتر از پول داره. تازه دوزاریم جا افتاد که به قول حزب اللهیا طرف داره سوبالا میزنه! - آها معنویت و اینا منظورتونه؟ - یه چیزی توی همون مایه ها. - شما دیگه آخرشین. دمتون گرم. خندید و گفت: نه بابا! هنوز اولشیم... ✍️ مجتبی مختاری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
بالاخره پارک پلاس پلمب شد کاپ کافه ، در مجموعه پارک پلاس بعد از مدتها هنجارشکنی از قبیل کشف حجاب گسترده مشتریان و رعایت نکردن شئونات اسلامی و زیر پا گذاشتن قوانین صنفی ، با گزارش و پیگیری و تهیه مستندات عوامل ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر، و دستور مقام محترم قضایی، توسط اداره محترم اماکن در مورخه ۱۴۰۲/۰۶/۰۴ ، پلمب شد. ۳۲ 📌به ما بپیوندید 🔻 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂 امروز برابر است با : 🗓 5 شهریور 1402ه.ش 🗓 10 صفر 1445 ه.ق 🗓 27 آگوست 2023 میلادی 🥀 ذڪر روز 🥀 ای صاحب جلال و بزرگواری جهت سلامتی و و هدیه به روح https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تاثیر پوشش مبتذل زنان چه دیدگاهی در پسران ایجاد می‌کند؟ دکتر شاهین‌فرهنگ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️امام باقر علیه السلام : ◾️إنَّ الأمرَ بِالمَعرُوفِ و النَّهیَ عَنِ المُنکَرِ سَبِیلُ الأنبِیاءِ و مِنهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَهٌ عَظِیمَهٌ بِهَا تُقَامُ الفَرائِضُ و تَأمَنُ المَذاهِبُ و تَحِلُّ المَکاسِبُ و تُرَدُّ المَظالِمُ و تُعمَرُ الأرضُ و یُنتَصَفُ مِنَ الأعدَاءِ و یستَقِیمُ الأَمر ▪️همانا امر به معروف و نهی از منکر، راه انبیای إلهی و شیوه صالحان است. وظیفه ی بزرگی است که به برکت آن سایر واجبات برپا، راه ها أمن، کسب و تجارت، حلال، ظلم و تجاوز دفع، زمین آباد، إعاده ی حقّ بر گردنِ متجاوز گذارده و همه ی کارها سامان می پذیرد. 📚وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۱۹ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 68👇 مثل چسب دوقلو به بالشت چسبیده بودم. یه دونه
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 69👇 خدایا یعنی نمیشد 4 تا دوست آدم تر به ما میدادی؟ توی گوشی بودم که پیامک تبریک الناز به چشمم خورد. " وااااای هانیه مگه دستم بهت نرسه!" هر بار که یاد تبریک اون روزش میفتم جای نیشگونی که گرفته درد میگیره! مثل آمپول پنی سیلین که وقتی بهش فکر میکنی هم حسش میکنی! از الان نگران و دنبال فکر چاره برای ملاقات بعدی بودم! میگن تا بلایی سرت نیومده قدر سلامتی رو بدون. قبل اینکه کار بیخ پیدا کنه باید حرکتی میزدم. پس خودم مثل دخترای خوب واسه جمعه با فائزه دعوتش کردم اینطوری هم میبینمشون و همم احتمال در امان بودنم بیشتر بود. پنجشنبه هم به سر رسید و نفهمیدم کی جمعه شد. چرا واقعا تعطیلات هنوز نیومده میره! همیشه همینطوره... خوش بگذره زود میگذره، بد بگذره عمرا اگه بگذره. جمعه بود و سور برنده شدنم رو باید میدادم آماده شدم و راهی جوخه دار شدم.. فکر رو به رو شدن با الناز هم سخت بود! خیابونا مثل همیشه شلوغ بود. هوای تهرانم که خودتون بهتر میدونید. آلودگی دو دستی گلوی تهران رو گرفته، انگاری قسم خورده خفش کنه! ول کن هم نیست! یه لایه قطور پر از دود و غبار آسمون تهران رو گرفته.. هر چی به مرکز شهر نزدیک تر بشی بدترم میشه. واقعا توی این یه مورد بدا به حال ما تهرانیا! نزدیکای رستوران ماشین رو پارک کردم. تیپم مثل همیشه بود.. با یه نمه آرایش مختصر. الناز زیاد واسه این موضوع روی مخم میاد ولی هیچ وقت زیر بار آرایش غلیظ نرفتم یه جوریه به نظرم..! حسی خوبی نمیگیرم ازش. چه طور بگم... کاری به زشتی و قشنگیش ندارما... ولی وقتی زیادی آرایش میکنم حس میکنم اعتماد به نفسم کم میشه. خودم اونقدری جیگر هستم که نخواد با آرایش توی چشم باشم! تا دخترا بیان بهترین تختی که ممکن بود رو قرق کردم.. چیزی نگذشت که سر و کلشون پیدا شد. سفت زدم که سفت نخوردم! ابرویی بالا انداختم و با تهدید گفتم: - میشگون نیشگون نگیری الناز که وای به حالتا! اونم سری تکون داد که نه نترس! فعلا در امانی! ولی اصلا به حرفش اعتباری نبود! ✍️ مجتبی مختاری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc