eitaa logo
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
354 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
38 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️مخلوط شدن رطوبت دست با رطوبت صورت 🔹سؤال:👇 اگر هنگام مسحِ سر، دستمان با تری موی جلوی سر یا پیشانی برخورد کند، برای وضو اشکال دارد؟ ✅پاسخ:👇 اشکال ندارد، ولی نباید با رطوبتی که از موی سر یا پیشانی به دست رسیده است، مسح پا را انجام دهید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴کار هوشمند درباره حجاب گفتگوی سازنده و نهی از منکر صریح بی حجابها ➖➖➖ 🔴صدتااز این مدل ویدئو ها که فطرت و وجدان دختران جوان را بیدار میکنه بسازید ❌بی حجابی تبدیل به یک حماقت و بی فرهنگی مبتذل تبدیل میشه 🔴اقدام کنید شعار دادن کافیه... @setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
آقای علوی ،محمود را به کناری کشاند و زیر گوشش زمزمه کرد: با اون تعاریفی که از برخورد زنت داشتی و صحن
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: با پیشنهاد آقای علوی که خود معمم بود و تدبیر بابا محمود، روح الله در پانزده سالگی راهی حوزه علیمه قم شد. فتانه سنگ اندازی های زیادی کرد که روزگار روح الله را سیاه کند و او به جایی نرسد، انگار یک نوع عهد با کسی کرده بود که باید روح الله را یا از بین میبرد و یا مجنون و دیوانه می کرد، اما مشیت خدا چیز دیگری بود و چه زیبا روح الله را در آغوش علم و دین انداخت و تیر فتانه بر سنگ نشست. نزدیک دو سال و نیم بود که روح الله درس دین می خواند، چون فاصله قم تا روستای آنها خیلی زیاد نبود، برای او تعیین کرده بودند که آخر هفته ها و ایام بیکاری و تعطیلی حوزه، او به روستا بیاید و شبانه روز در باغی که خود برپا کرده بود کار کند و روح الله در کنار درس خواندن، همچون سالهای کودکی به درخت و باغ هم میرسید و اینک باغش، باغی سرسبز و پر از انواع درخت پرثمر شده بود، از زرد آلو و هلو و گلابی گرفته تا انگور و انار و انجیر و.. هر درختی را که میشد در این آب و هوا از آن ثمر گرفت، در این باغ موجود بود. آخر هفته بود که روح الله به روستا آمد، خودش را به خانه رساند، فتانه و بچه هایش مثل همیشه در خانه بودند و با آمدن روح الله، همچون همیشه به جان او افتادند، فتانه بچه هایش را طوری بار آورده بود و آنقدر از بدی روح الله در گوششان خوانده بود که سعید و سعیده و مجید به روح الله نه به چشم برادر، بلکه دشمن خونی نگاه می کردند و گرچه روح الله با آنها با ملاطفت برخورد می کرد، اما باز هم انها رفتار درستی نداشتند. روح الله وسایلش را داخل اتاق گذاشت، احساس کرد شور و شوقی دیگر در خانه بر پاست اما به روی خود نیاورد چون اگر هم سوال میکرد ،فتانه اورا به مسخره میگرفت و جواب درستی به او نمیداد پس به قصد رفتن به باغ در هال را باز کرد، فتانه از داخل آشپزخانه صدا زد: کتاب و وسایلت را با خودت ببر،امشب تو‌همون باغ بمون لازم نکرده بیای.. روح الله در را نیمه باز گذاشت به سمت آشپزخانه امد و گفت: داخل باغ کار چندانی ندارم، بعدم امشب خیلی هوا سرده، اونجا بمونم یخ میزنم.. فتانه لقمه ای در دهان مجید چپاند و‌گفت: خوب یخ بزنی به جهنم...وقتی میگم نیا نیا...من مهمون دارم، نمی خوام چشم مهمونام به نره غولی مثل تو بیافته... روح الله آهی کشید، خوب میدانست که فتانه حرفی که میزند انگار وحی منزل است و باید اجرا شود چون پدرش در مقابل فتانه انگار زبانش بسته بود، روح الله برگشت و چند تا از کتاب هایش را برداشت، کاپشن آمریکایی گرم و خاکی رنگ پدرش را از سر جالباسی برداشت، گاهی اوقات در سرمای هوا، این کاپشن از پتو هم بهتر تن روح الله را گرم می کرد. از در هال خارج شد و زیر لب خداحافظی کرد اما مثل همیشه جوابی نشنید‌ روح الله ، در حیاط را باز کرد و پشت در با عاطفه رو در رو شد. عاطفه که حالا دختری شانزده ساله بود و مانند مامان مطهره زیبا و قد بلند شده بود با دیدن روح الله لبخندی زد و گفت: عه سلام داداش، تو هم اومدی؟! و بعد گونه های سفیدش از شرم گل انداخت و ادامه داد: یعنی فتانه اجازه داده برای مراسم امشب بیای؟! روح الله با تعجب نگاهی به عاطفه کرد و گفت: سلام عزیزم، مراسم یا میهمانی؟! مراسم چی؟؟ عاطفه سرش را پایین انداخت و زیر زبانی گفت: خوب...خوب امشب قراره خواستگاری من باشه.. روح الله دست سرد عاطفه را در دست گرفت و گفت: خواستگاری تو؟! تو که هنوز بچه ای...بعدم این آقای داماد کی هست که فتانه ای که به خون ما دوتا تشنه است حاضر شده توی خونهٔ خودش براش مراسم خواستگاری بگیره؟! اشک عاطفه جاری شد و .. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء ۱۰✨ 💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ 🏴 هدیه به روح شهدای کربلا و کاروان اهل بیت پیامبر(ص) ، قافله اسرا و عمه جان زینب سلام الله علیها اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓ 📌به ما بپیوندید 👇👇 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc ┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نسخه پیشنهادی رهبری در رابطه با حل مسئله کشف حجاب 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت ۵ مرداد، سالروز بیانات رهبر حکیم انقلاب در دیدار با ائمه جمعه 🔻 متن کامل این صحبت‌های راهبردی رهبری 🔸 دریافت نسخه با کیفیت 🆔@setadeabm_bbs
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر عزیزی: من در خانه‌ام اینستاگرام را حرام اعلام کرده‌ام ... 🔴حتما ببینید چرا اینستاگرام فضای مناسبی نیست ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
▪️حکم اموال باقیمانده از مجلس اهل بیت (ع) 🔹سؤال:👇 باقیمانده اموالی که به عنوان هزینه‌های مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله (علیه السلام) جمع آوری شده است را در چه مواردی باید استفاده کرد؟ ✅پاسخ:👇 می‌توان اموال باقی‌مانده را با کسب اجازه از اهداء کنندگان، در امور خیریه مصرف کرد و یا آنها را برای مصرف در مجالس عزاداری آینده نگه داشت. 🆔@setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء ۱۰✨ 💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ 🏴 هدیه به روح شهدای کربلا و کاروان اهل بیت پیامبر(ص) ، قافله اسرا و عمه جان زینب سلام الله علیها اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓ 📌به ما بپیوندید 👇👇 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc ┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛