✅ خداوند امر به معروف را برای اصلاح امت واجب کرده است
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
▪️سفر اربعین در فرض تشدید بیماری
🔹سؤال:👇
با توجه به سفارشات ائمه (علیهم السلام) و ثواب زیارت اربعین، مادر ۶۵ ساله اینجانب علاقه مند به سفر زیارت اربعین است. اما از انجا که اخیراً بیمار بوده اند به علت ضعف جسمی و به علت احتمال عود بیماری و سخت تر شدن بیماری در صورت عود آن، اطبا ایشان را از این سفر منع کرده اند. حکم سفر ایشان برای زیارت اربعین چیست؟ همچنین مادر بزرگ اینجانب نیز علاقه مند است ولی زانو درد دارد. آیا در صورت احتمال عقلایی تشدید درد پا این سفر جایز است؟
✅پاسخ:👇
اگر ضرر قابل توجه برای ایشان داشته باشد، جایز نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
#گزارش
#بینالملل
♨️دختر ۱۶ ساله توسط ۲۲ نفر مورد تجاوز گروهی قرار گرفت
🔻پلیس تحقیقات در مورد پرونده ای را آغاز کرد که یک دختر 16 ساله در Thanamalwila(یکی از شهرهای سریلانکا) توسط 22 دانش آموز مورد تجاوز قرار گرفته بود.
📎به گفته پلیس اظهارات برخی از مظنونان و والدین ثبت شده است.
🔻قربانی به پلیس اطلاع داده است که قبل از تجاوز گروهی در تحقیقات اولیه مجبور به مصرف مشروب شده است. او اظهار داشت که عاشق پسر مدرسه ای همان مدرسه ای بوده است که در آن درس می خواند.
🔻او را به خانه معشوقش بردند و بعد از اینکه او را مجبور به مصرف مشروبات کردند با چند دانش آموز دیگر مورد تجاوز قرار گرفتند. آنها با نمایش فیلمی از ماجرا از او اخاذی کرده بودند و در مواقعی توسط پسر مدرسه ای که عاشقش بود به او تجاوز کردند.
📌میگن مدارس مختلط خیلی هم خوبه و هیچ مشکلی پیش نمیاد فقط ما جهان سومی هستیم. اینم اخبار از خبرگزاری های خودشون
🌐منبع:https://www.dailymirror.lk/breaking-news/16-year-old-girl-allegedly-raped-by-22-schoolboys/108-289297
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
جزء ۱۱✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
🏴 هدیه به روح شهدای راه آزادی قدس و شهید اسماعیل هنیه، شهید فؤاد شکر(حاج محسن) ، شهید میلاد بیدی
شهدای خدمت شهید آیت الله رئیسی و همراهان شهیدشان
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
3.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه از زبان شهید مطهری (ره)
🔹 تهیه شده توسط ستاد امر به معروف فارس
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰احڪـ🔎ــام ویژه اربعــــ🏴ـــین
♦️پرهیز از اسراف در پیاده روی
✅نکاتی بسیار مهم⬇️⬇️
⁉️اسراف و تبذیر بعنوان یکی از آسیبهای پیادهروی اربعین حسینی، در احکام شرعی به چه معنا می باشد و وظیفه زائرین محترم در این مورد چیست؟🤔
✔️پیشنهاد دانلود👌
#ستاد_ترویج_احکام
💠 #استاد_وحیدپور
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت_اربعین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_پنجاه_نهم 🎬: دسته گلی از گلهای مریم و گلایل با بوی عطری دلانگیز به هم
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_شصت🎬:
وارد اتاق شدند، فاطمه مبل یک نفره قهوه ای رنگ کنار تختخواب را به روح الله تعارف کرد و روح الله همانطور که سرش پایین بود با اجازه ای گفت و نشست.
فاطمه روی تختی که با ملحفه آبی رنگ پوشیده شده بود، نزدیک به مبل نشست، در اتاق باز بود و مامان مریم در دید فاطمه بود، سکوت برقرار شده بود،فاطمه که استرس وجودش را گرفته بود، با انگشتان دستانش مشغول بازی بود، روح الله که از زیر چشم حرکات این دخترک زیبا را نگاه می کرد، لبخند نمکینی زد و آرام گفت: یعنی باید با تله پاتی با هم حرف بزنیم؟! چقدر سربه زیر هستی و بازیگوش، دست از سر این انگشتان بردار و سرت را بالا بگیر یه ذره ما را بنگر ای خورشید عالمتاب..
فاطمه خنده ریزی کرد و سرش را بالا گرفت و نگاهی به چهرهٔ مردانه و آفتاب سوختهٔ روح الله کرد، چهره این مرد با چشمان سیاه و درشت و ابروهای کشیده و بینی کمی گوشتی و ریش و سبیل پر و سیاه رنگ و موهای پرپشت که نیم فرق باز کرده بود، بدجور به دلش نشست و یک باره انگار کل بدنش گُر گرفت و سرش را پایین انداخت، روح الله خنده ریزی کرد و گفت: لپهاتون هم چه گلی انداخته بانو!
فاطمه همانطور که نگاهش به دستان ترک خورده روح الله بود ارام زیر لب گفت: کاش صورت پر از عرق خودتون هم میدیدین..
روح الله مثل پسرکی بازیگوش، با آستین لباسش عرق پیشانی اش را گرفت و با همان لحن مهربان و صدای آرام بخشش گفت: خوب دیگه عرقی هم موجود نیست.
فاطمه که خنده اش گرفته بود گفت: عه نکنید لباستون لک میشه
روح الله سری تکان داد و گفت: مشکلی نیست، دوست داشتم آنچه یارم میخواد انجام بدم
با این حرف دوباره بدن فاطمه گرم شد و خودش میدانست که الان صورتش هم مثل لبو قرمز شده..
فاطمه بریده بریده شروع کرد و تک تک خواسته هایش را پشت سر هم شروع به گفتن کرد..
فاطمه یک نفس حرف میزد، می خواست چیزی را از قلم نیندازد که ناگاه روح الله با لحنی آرام گفت: صبر کنید، یه ذره نفس بگیرید بانو، اجازه بدین..
فاطمه با تعجب به روح الله نگاه کرد و روح الله زیر نگاه خیره فاطمه، دست برد داخل جیبش و لیست بلند بالایی را که شب گذشته نوشته بود بیرون آورد و به طرف فاطمه داد.
فاطمه با نگاهی پرسشگرانه به برگه دست روح الله نگاه کرد و بدون اینکه حرفی بزند برگه را گرفت و باز کرد و مشغول خواندن شد.
چشمهای متعجب فاطمه خیره به برگه پیش رویش بود و هر چه بیشتر می خواند،بیشتر بر تعجبش افزوده میشد.
بعد از دقایقی سرش را از روی برگه بلند کرد و گفت: این...این که همهٔ خواسته های من است، اصلا انگار من گفتم و شما نوشتین...چقدر جالب..
روح الله سری تکان داد و گفت: بله بانو! آیا حاضری همسفر این مرد تنها که احساس میکند در یک نگاه و یک کلام عاشق صورت و سیرت شما شده، بشید؟!
فاطمه سرش را پایین انداخت و همانطور که باز صورتش گل انداخته بود، لبخند زیبایی بر چهره اش نشست
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
بر اساس واقعیت