جزء ۱۱✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
🏴 هدیه به روح شهدای راه آزادی قدس و شهید اسماعیل هنیه، شهید فؤاد شکر(حاج محسن) ، شهید میلاد بیدی
شهدای خدمت شهید آیت الله رئیسی و همراهان شهیدشان
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
🔰احڪـ🔎ــام ویژه اربعــــ🏴ـــین
❇️«حکم آبله و تاول کف پای زائرین»
⁉️در مسیر پیادهروی اربعین، کف پای افراد آبله و تاول میزند، آیا اگر این آبلهها و تاولها سرباز کنند ترشحات آن نجس است و میتواند با همان حال وارد مسجد و یا حرم بشوند؟🧐
✅ آیت الله العظمی مکارم شیرازی:اگر آلوده به خون نباشد پاک است.
#احکام
#احکام_اربعین
#آموزش_احکام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
جزء 12✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
🏴 هدیه به روح شهدای راه آزادی قدس
شهدای خدمت شهید آیت الله رئیسی و همراهان شهیدشان
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃
💬سوال
آیا پوشیدن چادر و لباس با رنگ روشن در مهمانی ها و در برابر مرد نامحرم بدون اینکه قصد جلب توجه نامحرمان را داشته باشد، حرام است؟
✅پاسخ
اگر باعث #جلب_توجه_نامحرم نشود وح #مفسده ای نداشته باشد، اشکال ندارد. البته اگر #لباس به گونه ای #بدن_نما باشد و یا #زینت محسوب شود، #پوشیدن آن حرام است.
📚#مقام_معظم_رهبری: رساله آموزشی ج2 ، درس75
📚آیت الله مکارم شیرازی: استفتاء از سایت معظم له
📚آیت الله سیستانی: توضیح المسائل جامع،ج4،مسئله31
#احکام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
✅ پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام و زیبایی اوست.
#حدیث
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
🧕🏻کوچولوی محجبه در مشایه
سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ❤
🗓چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۳۱
#مشایه #اربعین
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
آقای مقصودی نفسی تازه کرد و ادامه داد: آقای عظیمی خدا بین ما شاهد باشه، حقیقت ماجرا را بگین و ملاحظه
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_شصت_سوم 🎬:
مریم خانم به دو مرد پیش رویش چشم دوخته بود و با تعجب به بحث آنها گوش می کرد، حالا بحث از تحقیقات هم گذشته بود و آقا محمود سعی داشت همین الان تا تنور داغ است، نان را بچسپاند و دست آقای مقصودی را در دست گرفت و همانطور که لبخند ملیحی میزد گفت: ببین آقای مقصودی، من میخوام امروز تمام کارها اوکی بشه و این وصلت را انجام شده فرض کنیم، راستش من مجذوب خانواده شما و متانت دخترتون شدم و مطمئنم تمام دنیا را بگردیم، دختری بهتر از دخترخانم شما برای روح الله پیدا نمی کنیم، از طرفی روح الله هم پسر مؤمن و متعهدی هست، مرد کار هست، درس دین خونده، حلال و حرام و خدا و پیغمبر سرش میشه، دریک کلام یعنی میتونه دختر شما را خوشبخت کنه، پس حالا که قدم رنجه کردین و تشریف آوردین همین جا یه مهریه تعیین کنید و به قول معروف یه صورتجلسه هم بنویسیم و تمامش کنیم.
فتانه که با ظرف میوه از در اتاق داخل امد با شنیدن این حرف، انگار خشکش زد و مریم خانم هم چنین حالی داشت، هیچ کدامشان به مخیله شان خطور نمی کرد که بحث به اینجا بکشد.
مریم خانم با حرفهایی که از فتانه شنیده بود، دودل بود و نمی خواست دخترش را ندیده و نشناخته دست پسری بدهد که چند بار زن بابایش که حکم مادرش را داشت کتک زده بود، برای همین با ایما و اشاره به همسرش فهماند که قبول نکند.
اما آقا محمود دست بردار نبود، انقدر گفت و گفت تا آقای مقصودی شل شد، آقای مقصودی برای اینکه طرف کوتاه بیاید مهریه بالایی گفت که فتانه جا خورد و گفت: ششصد و خورده ای سکه؟! چه خبره آقا؟! مگه عروس، شاهزاده تشریف دارن؟! یه طلبه ساده است، حالا اگر خانم دکتر بود دیگه چی مهریه میگفتین والاااا...
محمود چشم غره ای به فتانه رفت و گفت: برو کاغذ و قلم بیار..
فتانه اوف بلندی کرد و بیرون رفت و اینقدر طولش داد که آقای مقصودی چند بار عنوان کرد که باید برود.
بالاخره قلم و کاغذ رسید و آقا محمود علی رغم مخالفت فتانه، یک صورتجلسه بر وفق مراد پدر عروس نوشت و جالبه هر دو مرد پای این برگه را امضاء کردند.
مریم خانم که به این موضوع حس خوبی نداشت با اشاره به همسرش به او فهماند که وقت رفتن است و با بلند شدن آقای مقصودی، همه از جا بلند شدنددر همین حال مجید و سعیده هم وارد اتاق شدند، انگار از طرف فتانه مأمور به کاری بودند که از شانس بدشان وقت خدا حافظی آمدند.
آقای مقصودی و همسرشان از در خانه بیرون آمدند و به طرف ماشینشان که آن طرف کوچه پارک کرده بودند رفتند.
مریم خانم که خیلی عصبانی بود، به محض بسته شدن در رو به همسرش گفت: آخه این چه کاری بود کردی؟! یعنی دستی دستی دختر خودت را سوختی، مگه نشنیدی زن بابای پسر چی گفت؟! میگفت اونو زده...
در همین حین از پشت سر صدای کلفت مردی بلند شد: سلام...به به جناب،خوش آمدین
آقای مقصودی برگشت طرف مرد و با دیدن چهره آشنای او لبخندی زد و گفت: سلام از ماست، حالتون چطوره؟!
مریم خانم با تعجب نگاه کرد و گفت: ایشون کی هستند؟
آقای مقصودی همانطور که دست مرد را در دستش میفشرد گفت: ایشون برادر فتانه خانم هستند، دایی روح الله هم به نوعی محسوب میشن، دفعه قبل برای تحقیق پیش ایشون هم اومدم.
مرد لبخندی زد و بدون مقدمه رو به مریم خانم گفت: ببینید روح الله طلاست...طلای بیست هست قدرش را بدونید و تو را خدا تا میتونید از این خانه و فتانه دورش کنید و بعد صدایش را آرام تر کرد و گفت: درسته فتانه خواهرم هست، اما در حق این پسر خیلی ستم کرد، هر چی روح الله بزرگوارانه برخورد میکرد، فتانه دریده تر میشد، ان شا الله به مبارکی به پای هم پیر بشن...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
بر اساس واقعیت
جزء 12✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
🏴 هدیه به روح شهدای راه آزادی قدس
شهدای خدمت شهید آیت الله رئیسی و همراهان شهیدشان
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃