جزء 12✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
🏴 هدیه به ارواح طیبه شهدا و اموات همه اعضای محترم کانال
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
ملکیان-روحانیون شهوتران ترین قشر جامعه اند---.mp3
زمان:
حجم:
10.94M
🟡 شبهه
بیشترین اشتغال ذهنی روحانیون، مسائل جنسی است!
نقدی بر سخنان آقای ملکیان که روحانیون را به دلیل بیان حکم خدا و قرآن مبنی بر وجوب حجاب، شهوتران میخواند!!
🟢 پاسخ حجتالاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی را بشنوید
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
💠 غیبت کسی که راضی به آن است
💬 سوال: اگر کسی به ما گفته باشد هر چه #پشت_سر من غیبت کنید اشکال ندارد، در این شرایط غیبت حرام است؟
✅ پاسخ:حتی در فرض سؤال، غیبت حرام است. [1]
🔴 تذکر: غیبت کردن موجب آبروریزی #مومن است. هیچ کس حق ندارد با #آبروی مومن بازی کند؛ هر چند #راضی به این امر باشد. پس بیاییم #عیبی را که خدا پوشانده ، آشکار نکنیم، حتی اگرمطمئن هستیم صاحب عیب ناراحت نمی شود.
📚 [1].پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
#احکام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
✅ مومن، صادق و معتقد به توانمندی داخلی
مومن و صادق یعنی؛ اگر اهل فتنه و فتنه گری و حامی فتنه گران بودند و یا دیدگاهی همچون پاک بودن جنبش ز ز آ ، داشتند نباید از آنان بکار گیری میشد.
کسانی که به نحوی در ریخته شدن خون پاک شهیدان آرمان علی وردی، روح الله عجمیان و دیگر شهدای مظلوم، با حمایتشان با دیدگاهشان با قلمشان، نقش داشته اند چطور توسط آقای رئیس جمهور معرفی و چگونه از مجلس رای اعتماد گرفته اند؟؟؟؟
#نفوذ
🆔@setadeabm_bbs
ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هفتاد_هشتم🎬: با ورود دوباره فتانه به زندگی محمود، ورودی که قرار بود خر
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_هفتاد_نهم🎬:
فاطمه آخرین نگاه را به وضع خانه کرد و وقتی مطمئن شد همه چیز مرتب است، لبخند کمرنگی زد و در همین حین صدای زینب بلند شد.
فاطمه همانطور که به طرف گهواره زینب میرفت گفت: جانم عزیزم، الهی قربونت بشم که امروز با مامانت همکاری کردی و آرام خوابیدی، هم درسم را خوندم و هم وسائل پذیرایی را آماده کردم و در همین حین روح الله در حالیکه حوله را روی سرش انداخته بود بیرون آمد و همزمان صدای زنگ در خانه بلند شد.
فاطمه اشاره ای به در کرد و گفت: میبینی که بچه داره شیر میخوره، سریع موهات خشک کن و در را باز کن، حتما بابات اینا هستن..
روح الله همانطور که با حوله موهایش را خشک می کرد به سمت آیفون رفت و بعد از اینکه مطمئن شد چه کسی پشت در است، دکمه باز شدن در رافشار داد و خودش را به سرعت به اتاق خوابشان رساند تا لباس مناسب بپوشد.
فتانه همانطور که اطراف را از نظر می گذارند، نگاهش به تابلو فرشی که به دیوار زده بودند قفل شد و رو به فاطمه گفت: به به، میبینم وضعتون هم خوب شده، همه چی را نو نوار کردین و بعد رو به محمود گفت: یادت باشه داریم میریم ، بپرس این تابلو را از کجا خریدن، من لنگهٔ اینو میخوام.
محمود که مانند غلامی حلقه به گوش بود، دستی روی چشمش گذاشت و گفت: چشم خانم، شما امر بفرمایید...
فاطمه که از تک تک حرکات فتانه متعجب شده بود، به طرف گهواره رفت و زینب را داخل گهواره گذاشت و به روح الله گفت: تا من میرم بساط نهار را آماده کنم، تو هم این بچه را یه کم باد بده بلکه بخوابه..
روح الله چشمی گفت و به طرف گهواره رفت..فتانه اوفی کرد و همانطور که نگاهش به دسته کتابهای روی اوپن بود گفت: زن بودن زنهای قدیم، کجا کار خونه را روی دوش مرد می انداختن!! یک تنه هزارتا کار می کردن، حالا همه باید کنن یاری که خانم خانما کنه خونه داری...
فاطمه که جا خورده بود، همانطور که سفره نهار را وسط پهن میکرد گفت: منظورتون چیه؟! منم به تمام کارای خونه میرسم،والله روح الله بیشتر از همون کار بارا خودش نیست، اصلا وقت سرخاروندن نداره،چه برسه به...
فتانه به میان حرف فاطمه دوید وگفت: ببین دختر، انچه تو توی اینه میبینی من تو خشت خام میبینم، تو با اون درس و دانشگاه کوفتی، به هیچی نمیرسی، همین امروز دور درس را خط بکش و به شوهر و بچه ات برس..
فاطمه که واقعا ناراحت شده بود به روح الله نگاهی انداخت تا لااقل در برابر فتانه از او دفاع کند، اما روح الله خودش را سرگرم بچه کرده بود و انگار نه انگار چیزی میشنید.
فاطمه آه کوتاهی کشید و از جا بلند شد و خیلی زود غذاهای رنگارنگ که از هنرهای فاطمه بود روی سفره چیده شد.
محمود چندین بار از دست پخت فاطمه تعریف کرد اما هر بار با زهر چشم فتانه مواجه شد و حرفش را نصف ونیمه همراه لقمه غذا قورت میداد.
ساعتی بعد از نهار، فتانه امر به رفتن کرد، انگار مأموریتی داشت که انجام شده بود و میبایست به سرعت مکان ماموریتش را ترک کند.
با رفتن محمود و فتانه، فاطمه مشغول شستن ظرف ها و مرتب کردن آشپزخانه شد که صدای گریه زینب بلند شد.
فاطمه از داخل آشپزخانه صدا زد: روح الله، آقایی، بچه را آروم کن من دستم بنده...
ناگهان صدای پرخاشگرانهٔ روح الله فاطمه را از جا پراند: تو مادرشی و باید ساکتش کنی، به من چه...مردی گفتن، زنی گفتن...فتانه راست میگه، خودت را به درس و دانشگاه مشغول کردی و ما هم صدامون درنمیاد...
فاطمه با تعجب خیره به کف روی ظرفشویی شد و زیر لب گفت: این چی داره میگه؟! واقعا روح الله بود این حرفا را زد؟! روح الله که همچی مردی نبود..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
زمان:
حجم:
1.4M
♨️صــوت خـیــلی مــهــم دکــتــر تــقـوی
❌گـــول ظـاهــر آرام شـهـرهــا را نــخـوریـد
🚨تـهـران داره #سـقـوط میکـنـه
شهرها و استانهای ما داره سقوط می کنه
📌 ۱۵ شـهـریــور ۱۴٠۳
📣منتشر کنید...
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
جزء 12✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
🏴 هدیه بروح همه شهدا، امام خمینی
شهید آیت الله رئیسی و شهید حاج قاسم
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
📆 هفدهم شهریور
#تاریخنگار
🔹 قتل عام مردم تهران در 17 شهریور، در میدان ژاله (شهداء)، یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب اسلامی ایران به شمار می آید.
🔹 کشتار بیرحمانه مردم در آن روز تجلی واقعی رژیمی بود که سعی می کرد با فریبکاری از خود چهره ای صلحدوست و آزادیخواه بسازد.
🔹 واقعه خونین 17 شهریور نقطه پایانی بود بر حیات رژیم ستمکار پهلوی که بیش از چند ماهی پس از آن حادثه دوام نیاورد.
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc