eitaa logo
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
354 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
38 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
20.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ تجمع حامیان عفاف وحجاب درمقابل ساختمان دادگستری بوشهر 🔻 گزارش تهیه شده توسط شبکه استانی بوشهر 🔻 صبح سه شنبه تاریخ ۱۴۰۳/۷/۳ 🆔@setadeabm_bbs
⛔️⛔️ دستورات رهبری به مسئولین جهت برخورد با بی حجابی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_صد_یکم🎬: فاطمه و روح الله به همراه زینب و عباس وارد تالار عروسی شدند، ت
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: یک ماه از عروسی سعیده و انفجار مغازهٔ سعید و‌مجید می گذشت، انفجاری که همهٔ مغازه را دود کرد و برهوا برد و آخرش هم متوجه نشدند دلیل اصلی آتش سوزی چه بوده و اولین و آخرین حدسی که میزدند، نشت گاز بود، از آن حادثه مجید جان سالم به در برد اما اثار سوختگی در جای جای بدنش ماند. شراره هر روز به فاطمه زنگ میزد و اوضاع را گزارش می کرد و آنقدر می نالید و فاطمه دلیل اصلی این تماس ها را نمی دانست اما یک روز روح الله با حالتی که در خود فرو رفته بود به فاطمه گفت: امروز سعید باز دوباره زنگ زدم، با اجازه ات می خوام اگه بشه پول فروش اون زمین را بدم به سعید تا یه کار راه بیندازه، ان شاالله اون یکی زمین را میفروشیم و پول خرید خونه برا اینجا را جور میکنم. فاطمه مثل اسپند روی اتش از پرید و گفت: ببین این دفعه سوم هست که می خوای بهشون پول بدی، دفعه اول و دوم که معلوم نشد پوله کجا رفت،خواهشا اشتباه قبلی را تکرار نکن، تو حق نداری حق بچه هات را بریزی تو حلق برادرت، چرا فتانه پول نمیده که سعید کار راه بندازه؟! تو که توی عروسی سعیده نبودی و تا دیدی بر خلاف همیشه و رسم و رسوم خانوادگیتون چند تا مرد اومدن تو زنها مجلس را ترک کردی و ندیدی فتانه جان چه ریخت و پاشی برای سعیده کرده بود، باید به اطلاعت برسونم خرج عروسی که با داماد بود را تماما فتانه و بابات به عهده گرفته بودن اونم چه خرجی، حالا نصف اون پول را بدن به سعید چی میشه؟! روح الله سرش را تکون داد و‌گفت: ببین فاطمه من تا تو رضایت نداشته باشی یک هزاری هم به سعید نمیدم، اما اینبار فرق میکنه، سعید می خواد یه پرورش ماهی داخل باغ راه بندازه،با نظارت خودم همه کارها را میکنه، حتی امتیاز تاسیس پرورش ماهی هم به نام من میگیره، سرمایه از من، کار از سعید،بعد که ماهی ها به ثمر نشستن و فروختیمشون سود هم نصف نصف فاطمه ساکت بود و روح الله ادامه داد: وضع روحی سعید خیلی بده، حتی تازگیا متوجه شدم بعضی وقتا زبانش به لکنت میافته، بیا برا رضای خدا اینبار هم کمکش کنیم.. فاطمه به یاد حرفها و گریه های شراره افتاد، همونطور که اه کوتاهی میکشید گفت: باشه، اما به شرطی همه کارا با نظارت و حضور خودت باشه.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعیت