ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» #قسمت_چهاردهم 🎬: مدتی از اون اتفاق شوم، همانکه می خواست به قیمت جان عباس و
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_پانزدهم 🎬:
مرحلهٔ جدیدی در زندگی روح الله آغاز شده بود، مرحله ای مهم و سرنوشت ساز، روح الله تحت نظر برخی اساتید علوم غریبه، برای به استخدام گرفتن موکلین علوی و خادمین سوره های قران، تلاش می کرد، او می خواست با قدرت های ماورایی پاک به جنگ با قدرت های ماورایی ابلیسی برود.
مدتی بود که مدام چله نشینی داشت و اعمال چله را آنطور که به او می گفتند، انجام میداد، برای گرفتن موکلین علوی هم می بایست اعمال خاصی انجام داد و تعهداتی هم به موکل داد. درست مثل موکل سفلی، اما با این فرق که تمام اعمال برای استخدام موکل علوی معمولا پیرامون معنویات و مستحبات و قران بود و اگر موکلی هم به استخدام در می آمد، فرد استخدام کننده میبایست در قبال کاری که موکل انجام میدهد، سوره های قرانی خاصی را با تعدادی که مورد تعهد قرار می گرفت، روزانه بخواند ولی موکلین سفلی و شیطانی، از انسان طرف قرار دادشان فقط و فقط اعمال منافی عفت و شیطانی می خواستند و حتی بعضی از اعمال خواسته شده موکلین سفلی و شیطانی، مرز بین اسلام و کفر را در می نوردید و صدالبته گرفتن موکل سفلی بسیار راحت تر از به استخدام در آوردن موکلین و روحانیت های علوی و پاک بود.
روح الله چندین مرتبه تلاش کرد، اما هر بار موفقیتی در کار نبود، انگار کارش قفل شده بود، قفلی که هیچ راه حل و کلیدی نداشت.
اوضاع خانه بد و بدتر می شد، حالا تمام اعضای خانواده و هر کدام به طریقی درگیر حمله های شیطانی بودند و حتی این حمله ها به خانواده فاطمه هم رسیده بود و سلامت آنها را تحت تاثیر قرار داده بود.
انگار شراره به سیم آخر زده بود و حالا که می فهمید هدف روح الله طلاق دادن اوست و او به هیچ کدام از خواسته های شیطانی اش نمی رسد، پس با تمام توان به همراه دوستان و آشنایان، خانواده روح الله را به رگبار بسته بودند.
روح الله که اوضاع را اینچنین می دید، توکل به خدا کرد و عهد نمود تا خدا دری باز نکند دست از عبادت و خلوت و ریاضت کشیدن بر ندارد،بنابراین تمام روزها برای روح الله انگار ماه رمضان بود، روزها روزه می گرفت و شبها تا پاسی از شب به عبادت و تطهیر روح و روانش مشغول بود، در شبانه روز شاید یک ساعت می خوابید و قبل از اذان صبح برای ادای نماز شب بلند میشد، بچه ها یا پدرشان را نمیدیدند و سرکار بود و یا اگر میدیدند روی سجاده و مشغول عبادت بود، دیگر قانون هیچ چله ای برایش معنا نداشت گویا کل زندگی و عمرش شده بود چله عبادت و راز و نیاز و مطمئن بود که خداوند بنده ای را که از اضطرار رو به درگاهش می آورد، ناامید بر نمی گرداند چرا که فرموده خداست: ادعونی استجب لکم..
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را..
و چه خدای مهربانی داریم و چه بنده های غافلی هستیم ما...
چند روزی بود که حال زینب از همه بدتر بود، روزها با حالتی افسرده یک گوشه کز می کرد بدون اینکه کوچکترین حرفی بزند و شبها مدام کابوس میدید و با جیغ های بلند و ترسناک از خواب میپرید.
شب جمعه بود و دل روح الله بیش از قبل شکسته بود، به زینب اشاره کرد که داخل هال بخوابد تا لااقل بقیه داخل اتاق باشند و کابوس های پایان ناپذیر زینب ،آنها را تحت تاثیر قرار ندهد و خودش در کنار زینب مشغول ذکر و عبادت بود که...
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
براساس واقعیت
🖼 از جایی که هستید شروع کنید
🔹 نرم افزار مطالبهگری هوشمندانه «سو» ستاد امر به معروف و نهی از منکر
🔻 اهداف سامانه:
🔸 نظارت
🔸 پایش
🔸 تسریع امور
🔸 گزارشدهی
🔸 مطالبهگری
📲 برای دانلود و نصب برنامه به سایت sooapp.ir مراجعه کنید یا وارد برنامه بازار شوید و کلمه «سو» را جستجو کنید.
#گزارشات_مردمی
#مطالبه_گری_مردمی
#مطالبه_گری_ازمسئولین
#سامانه_سو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
جزء 15✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
شادی ارواح طیبه شهدا مخصوصا شهید سید حسن نصرالله، شهیدحاج قاسم، شهید رئیسی، شهید هنیه
🌷#شهید_یحیی_سنوار و همه شهدای مقاومت ، صلوات بر محمد و آل محمد 🌺
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
✅ نشست مطالبهگران و عدالتخواهان سراسر کشور
🔹 موضوع نشست: مدیریت بهرهوری (شایسته سالاری در دولت چهاردهم)
🔸 هدف: مطالبه از دولت چهاردهم بابت عزل و نصب نابجا در قالب مصاحبه، نامه، بیانیه و...
🎙 میهمان ویژه: نماینده محترم مجلس شورای اسلامی استاد کامران غضنفری
📆 دوشنبه ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۳
🕰 ساعت ۱۵
🏠 آدرس: تهران، میدان ولیعصر(عجالله)، خیابان ولیعصر عج، خیابان زرتشت غربی، جنب بانک تجارت، پلاک۲ . سازمان تبلیغات اسلامی
✅ پخش آنلاین از طریق ویراستی :
https://virasty.com/Mrf_sh/1729235970290449522
🔴 جهت شرکت حضوری حتما ، نام و نام خانوادگی، کلمه شایستهسالاری و آی دی خودتان را به آیدی @Edamebede ارسال نمایید.
🌻 شرکت برای عموم آزاد است
✅ مدیران محترم تشکلها و سمنهایی که مایل هستند از این برنامه حمایت کنند و پست آن را در کانالشان منتشر نمایند ، لطفا نام تشکل ، نام و نام خانوادگی، آی دی و تلفن خودشان را به آی دی @Edamebede ارسال کنند.
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیام دخترِ کشف حجاب به نتــانیــاهو....
😍ببینید اثرگذاری مدلِ جدید امر به معروف رو با بردن اسم نجاستی چون نتانیاهو.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
ـ✨🌼✨🌼
ـ🌼✨🌼 ﷽
ـ✨🌼
ـ🌼 #تاثیر_اسم_در_طالع
❗️ بعضی از مردم فکر میکنن اسمشون توی سرنوشت و طالعشون تأثیر داره و باعث کمی روزی یا بدقدمی و نحسی اونها میشه!
👈 به همین خاطر اسمشون رو با حروف ابجد محاسبه میکنن و درصورتیکه طالعش خوب نبود، اسم رو تغییر میدن.
⛔️ درحالیکه اینها معلوم نیست درست باشه و همهش ظن و گمانه؛ به این حرف.ها نمیشه اطمینان کرد.
📌تقدیر ما تنها بهوسیله خداوند متعال که ربالعالمینه، رقم میخوره.😌 در این تقدیر هم اختیار، تصمیم و رفتارهای خودمون (گناه یا طاعات) تأثیر داره.
🔴 اگه اسم ما در رزق یا بدقدمی یا در زندگی زناشویی و... اینهمه تاثیر داشت، دینی که به کوچکترین امور زندگی مثل خوردن و نوشیدن توجه کرده، حتماً بهمون اطلاع میداد و دربارهش تأکید میکرد و ما هم با محاسبه ابجد اسممون گرههای زندگی رو برطرف میکردیم.
📚 آیات عظام خامنهای، مکارم، سیستانی، وحید، شبیری و نوری هم دراین.باره فرمودن: طالعبینی موردتأیید شرع نیست و نمیشه بهش اطمینان کرد.
🔺رهبری، استفتای شgk۷r۷m۹؛ شبیری، استفتای ش119213؛ مكارم، س140211020009؛ استفتای پیامکی از سایر مراجع.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» #قسمت_پانزدهم 🎬: مرحلهٔ جدیدی در زندگی روح الله آغاز شده بود، مرحله ای مهم
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_شانزدهم 🎬:
زینب تشک خوابش را در کنار سجادهٔ پدر پهن کرد، همانطور که به توصیه پدرش متکا را رو به قبله می گذاشت تا بخوابد گفت: بابا! طوری شده که دیگه میترسم بخوابم، توی خواب مدام سایه های سیاه دنبالم میکنن، موهام را می کشن، با چنگالهاشون بهم حمله میکنن و تا بیدار میشم واقعا حضورشون را توی خونه حس می کنم و اون ترس بیشتر و بیشتر میشه، زینب روی تشک دراز کشید و زیر لب گفت: گاهی آرزو می کنم کاش به دنیا نیومده بودم.
روح الله که قلبش از شنیدن این حرف آتش گرفته بود ، خودش را کمی جلوکشید، دست سرد زینب را توی دستش گرفت و گفت: دختربابا! چیزی برای ترسیدن وجود نداره، فراموش نکن ما انسانیم، اشرف مخلوقاتیم و اومدیم به این دنیا تا ثابت کنیم ما برگزیدگان خداییم، تا ثابت کنیم که قدرت روحی ما برگرفته از روح خداست و خیلی راحت میتونیم با توکل به خدا، شیاطین را شکست بدیم.
زینب دست گرم پدر را در آغوش گرفت و همانطور که بوسه ای از اون میچید گفت: چقدر الان احساس آرامش می کنم، مثل آرامشی که فقط سر نماز به من دست میده و با زدن این حرف چشمانش را بست و بر خلاف همیشه خیلی زود به خواب رفت.
روح الله قران را برداشت کنار زینب نشست و شروع به تلاوت آیات قران نمود و هراز گاهی ،نگاهی به زینب می کرد و خیلی عجیب بود، انگار زینب کابوس نمی دید و در خواب به جای جیغ کشیدن، لبخند میزد..
تالاری بزرگ و زیبا با سنگ های مرمر سفید و درخشان که سقف آن آسمان آبی زیبا بود، بوی خوشی که تا به حال نمونه اش را نشنیده بود به مشام زینب می رسید، گوشهٔ تالار که کف و دیوارش میدرخشید،انگار باغچه ای پر از گل های محمدی بود، زینب ناخوداگاه به طرف گلها حرکت کرد، انگار گلها او را به سمت خود می خواندند.
نزدیک باغچه گل شد، با دقت نگاه کرد، چه گلهای عجیبی، بی نهایت زیبا با گلبرگ های پهن و صورتی رنگ و ساقه های صاف و بدون خار که عطری قوی و بهشتی در هوا می پراکندند، زینب خم شد تا شاخه گلی را ببوید که ناگاه گلها شروع به تکان خوردن کردند، انگار رایحه ای قوی تر از بوی خودشان حس کرده بودند و همه گلها رو به آسمان سرشان را بالا گرفتند، زینب هم سرش را بالا گرفت، چشم هایش تابلویی را به تصویر کشیدند که تکرار ناشدنی بود، آسمان آبی زیبا که ناگهان از هم شکافته شد، نوری به سمت زینب آمد، فرشته ای که جسمی از نور داشت ، آن جسم نورانی دستانش را به سمت زینب دراز کرد، کلیدی درخشان که مانند اشعه های خورشید میدرخشید را در دست زینب نهاد و با صدایی ملکوتی گفت: این کلید را به پدرت بده...باید گره از کار خود و بندگان خدا باز کند...این را گفت و دوباره به آسمان برگشت و شکاف آسمان بهم آمد.
زینب سرشار از حسی زیبا و شیرین بود، حسی که در عمرش نمونه اش را ندیده بود، انگار عسلی بهشتی در کامش و عطر گلهای محمدی در جانش پاشیده باشند.
زینب کلید نورانی را به سینه چسپانید و از خواب پرید..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت