eitaa logo
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
354 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
38 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و هشتم🎬: چند روزی از آمدن کاروان زائران خانه خدا به مدینه می گذشت، هنوز
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و‌ نهم🎬: فضه کمی جلوتر رفت و همانطور که به صحنهٔ روبه رویش چشم دوخته بود ، تمام حواسش را بکار گرفت تا بداند چه می گویند و پیامبر صلی الله علیه وآله چه جواب می فرماید. او می خواست بداند براستی آن مرد کیست و چه می خواهد و چرا با چنین حالی به مسجد آمده است. آن شخص روبه روی پیامبر ایستاد و با صدایی بلند پیامبر را خطاب قرار داد و‌گفت : من، حارث بن نعمان فهدی هستم و با شنیدن خبری که این روزها در همه جا و همهٔ شهرها پیچیده خود را به مسجد رسانیدم تا سوالی خدمتتان عرض کنم. پیامبر نگاهی به او انداخت و فرمود : بگو هر چه را که در دل داری... حارث بن نعمان با لحنی طلبکارانه گفت: ای محمد؛ تو به ما دستور دادی به یگانگی خدا شهادت دهیم، دادیم و اینکه تو را فرستاده ی او بدانیم و این را نیز قبول کردیم. سپس دستور به خواندن نمازهای پنج گانه، روزه ماه رمضان، حج خانه ی خدا و ادای زکات اموال دادی، ما همه این ها را پذیرفتیم. آخر به این ها راضی نشدی تا اینکه این جوان ،اشاره به حضرت علی علیه السلام که در کنار پیامبر بود کرد و ادامه داد: این جوان را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعلیُ مَولاه. آیا این سخن از طرف خودت است یا از سوی خداوند؟ پس پیامبر (ص) در حالی که چشمانشان از شدت ناراحتی سرخ گردیده بود سه بار فرمودند: وَ اللهِ الَذی لا اِله اِلا هُو مِنَ اللهِ وَ لیسَ مِنی؛ سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، این سخن از جانب خداوند است. پس حارث بن نعمان که حرف پیامبر (ص) را باور نکرده بود و گمان می کرد پیامبر به خاطر قرابتش با علی او را به جانشینی اش منصوب کرده، در حالی که بسیار خشمگین بود، گفت: خداوندا؛ اگر این سخن که محمد (ص) می گوید، حق است، سنگی یا عذاب دردناکی از آسمان بفرست و مرا هلاک نما و با زدن این حرف، از درب مسجد خارج گردید و به سوی شترش رهسپار شد. فضه با شنیدن این حرف نابخردانه و دشمنی مغرضانهٔ این مرد ، دانست که او از عذاب خدا در امان نخواهد بود ، پس با شتاب دوباره به دنبال او راه افتاد تا ببیند عاقبتش چه می شود . آن مرد هنوز به نزدیک شترش نرسیده بود که آن اتفاق افتاد و فضه زیر لب تکرار کرد: فَوَاللهِ ما بَلَغَ ناقَتَهُ حتی رَماهُ الله مِنَ السَماءِ بِحَجَرٍ فَوَقَعَ عَلی هامَتِهِ فَخَرَجَ مِن دُبُرِهِ وَ ماتَ؛ سوگند به خدا، هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی از آسمان بر سر آن ملعون فرو فرستاد و از نشیمن گاه او خارج شد و به درک اسفل واصل گردید. صدای مهیبی که از برخورد سنگ بر سر این مرد ملعون به هوا بلند شد ، همگان را از داخل مسجد به بیرون کشید و همه شاهد بودند که حقانیت ولایت امیر المؤمنین به تمام شکل ها ثابت شد و ارادهٔ خدا بر آن شده بود تا حجت را بر همگان تمام کند و به مسلمین بفهماند که علیٌ مع الحق و الحقُ مع العلی... و سپس خداوند بار دیگر جبرئیل را از عرش به فرش فرستاد و این آیه را بر رسولش ، نازل فرمود: سَألَ سائلُ بِعَذابٍ واقعٍ لِلکافِرینَ لیسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللهِ ذیِ المَعارِجِ؛ تقاضاکننده ای تقاضای عذابی کرد، پس واقع شد. این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع نماید و این از سوی خداوند ذی المعارج (خداوندی که فرشتگانش بر آسمان ها صعود می کند) می باشد. (معارج آیه ۱تا۳).... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی ‎‌
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و‌ نهم🎬: فضه کمی جلوتر رفت و همانطور که به صحنهٔ روبه رویش چشم دوخته بو
شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد 🎬: ایام و روزگار به سرعت برق و باد می گذشت ، شهر مدینه در سکوتی عجیب فرو رفته بود و حال پیامبر صلی الله علیه واله ، مانند قبل نبود و رنجور و بیمار بود ، هر روز دسته دسته انصار و مهاجرین به محضر ایشان شرفیاب می شدند تا هم از پیامبر عیادت کنند و هم از سخنان گهربار ایشان که شاید جزء آخرین سخنانی بود که می‌فرمودند ، استفاده نمایند. فضه همچنان در خانهٔ مولا علی علیه السلام خدمت می کرد و از لحظات درس این دانشگاه انسان شناسی استفاده می نمود ، اما این روزها غمی عظیم دلش را چنگ میزد و هر وقت که به همراه بانویش به خانه رسول خدا میرفت و حال ایشان را میدید، دلش سخت تر از قبل می گرفت. کارهای خانه زودتر از قبل انجام شد ، اهل خانه همه در منزل پیامبر بودند. فضه سراسیمه چادر به سر کرد تا خود را به آنجا برساند و پای در کوچه های مدینه گذاشت. شهر در هول و هراسی مبهم دست و پا می زد ، انگار مدینه آبستن حوادثی ست. همگان می دانند که اتفاقی در راه است ،مخلص ترین بندگان خدا ،دل نگرانند از این حادثه و ظاهر بینان و دنیا طلبان ،لحظه ها را می شمارند تا آن زمان موعد فرا رسد. مردم دسته دسته وارد کوچه ی بنی هاشم می شوند و یا الله گویان پا درون خانه ی پیامبر (ص) می گذارند . بستر پیامبر(ص) وسط اتاق پهن است و حضرت محمد(ص) با رخساری که از شدت بیماری زردگونه است ،اطراف را از نظر مبارک می گذراند. همهمه ای در بین جمعیت افتاده بود و هر کدام از عیادت کنندگان حرفی میزد. پیامبر(ص) نگران از آینده ی امتش ،در دل از خدا کمک طلبید ، می خواست سخنی بگوید تا دیگران بدانند او از چه پریشان است ، می خواست آخرین اتمام حجتش را بنماید و دوباره امر خداوند را که قبلا به مردم ابلاغ کرده بود ،گوشزد نماید ، که مبادا فراموش شان شود و حکم خداوند زمین بماند . پیامبر (ص) دستش را به علامت سکوت بالا آورد ، تمام حضار خیره به چهره ی پیامبر ،ساکت شدند. و محمد صلی الله علیه واله با لحنی آرام و بریده بریده ،شروع به سخن گفتن نمود : سلام یاران و پیروان دین خدا ، خوش آمدید، حال که جمع تان جمع است و بیشتر بزرگان را می بینم ، می خواهم سخنی بگویم که اگر بدان عمل کنید ، هرگز گمراه نخواهید شد ، لطفاً کسی کاغذ و قلم بیاورد ، این سخنان آنچنان مهم است که باید نوشته شوند تا بعد از من شاهدی باشند برای اجرای حکم خدا.... فضه اشک چشمش را با گوشه چادر میسترد و با خود می اندیشید براستی این اخرین وصیت پیامبر چیست که اینچنین برایشان مهم است که ناگهان از آن بین.... دارد‌.... 🖊به قلم :ط_حسینی ‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء 18✨ 💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، سلامتی مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه‌ای 🌷صلوات بر محمد و آل محمد 🌺 اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓ 📌به ما بپیوندید 👇👇 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc ┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قبل ازدواج، برای آشنایی با طرف مقابل میشه با موبایل چت کرد؟ صحبت قبل ازدواج، هیچوقت توی موبایل نباشه... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbsجج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حجاب خط قرمز پدرمان بود 🔹صحبتهای دختر شهید سید عباس حجازی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻فایل صوتی | سید محمد خاتمی: تقلبی در کار نبود؛ آنهایی که در عاشورا شعار دادند، غلط کردند 🔹درحالی‌که سران فتنه سال ۸۸ با ادعای تقلب در انتخابات، کشور را به آشوب کشیدند؛ سید محمد خاتمی صراحتاً می‌گوید در انتخابات ۸۸ تقلب نشد. 🔹آقای خاتمی ضمن اذعان به اینکه من نمی‌گویم در انتخابات تقلب شد، دوم خرداد را یک اتفاق بی‌برنامه و درنتیجه رودربایستی و گیرکردن خودش در شرایط توصیف می‌کند. 🔹من واژه اصلاحات را بکار نبردم چون خود انقلاب اسلامی را اوج اصلاحات می‌دانم. 🔹هر چند که سید محمد خاتمی خطاب به اعضای جنبش سبز که کشور را ماه‌ها به آشوب کشیدند و در روز عاشورا به امام حسین(ع) هتک حرمت کردند می‌گوید «غلط کردید» و نسبت به برخی از چهره‌ ها همچون ابراهیم اصغرزاده اعلام برائت می‌کند اما بنا به اذعان خودش، موضع ناکافی در ماجرای هتک حرمت مقدسات و جمهوری اسلامی داشته است. 🔺بازنشر به مناسبت حماسه ۹ دی٨٨ ‌‌‌ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴اعترافات فائزه هاشمی فتنه گر: ♦️تقصیر خاتمی است که دست اصلاح طلبان رو شد و آقای خامنه‌ای نقشه ما را فهمید و هوشیار شد! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امربه‌ معروف‌ شهرستان‌ بابلسر
شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد 🎬: ایام و روزگار به سرعت برق و باد می گذشت ، شهر مدینه در سکوتی عجیب
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧 شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد و یک : تا این کلام از دهان مبارک رسول خدا خارج شد ، فضه که دختری تیز و با هوش بود ، سرا پا گوش شد تا بداند این سفارش که شاید جزء آخرین سفارشات ،پیامبر صلی الله علیه واله بود، چیست . او خوب میدانست که براستی پیامبر کلامی نمی گوید مگر خداوند به او فرمان داده باشد، یعنی سخنش همان سخن حق و‌ امر خداوند است و احساسات درونی اش به او نهیب میزد که اینبار هم هر چه هست درباره مولای عرشیان و فرشیان امیر مؤمنان علی بن ابیطالب خواهد بود، پس خوب هوش و گوش کرد تا بداند ، فضه غرق صحنه پیش رویش شد و‌خوب میدید که این سخن از پیامبر(ص) صادر شد و همهمه ای در بین جمعیت درگرفت ، فضه خوب آگاه بود که کمی آنطرف تر ،دو نفر که رفیق همیشگی هم بودند و گوشه ای نشسته بودند ،سر در گوش یکدیگر داشتند ، اولی به دیگری می گفت : یعنی محمد(ص) می خواهد از چه سخن بگوید؟ این چه موضوعی ست که ذهن او را درگیر کرده و میگوید ،مطلبی ست که اگر بدانید و عمل کنید تا ابد گمراه نخواهید شد و آنقدر مهم است که امر می کند تا قلم و کاغذ برای او بیاورند؟ دومی که برق شیطنت در چشمانش می درخشید گفت : این که واضح است ، تعجب میکنم که تا حالا نفهمیدی منظور محمد(ص) چیست!!! او هر وقت که می خواهد سفارشی کند ، بی شک یک طرف سفارشش به پسرعمو و دامادش علی(ع) برمی گردد، کاملا مشهود است که می خواهد واقعه ای را که در حجة الوداع ابلاغ کرد ، دوباره گوشزد کند ، اگر بگذاریم حرف بزند ،تمام رشته هایمان پنبه می شود.... نفر اول در حالیکه جمعیت را می پایید ،سری تکان داد و گفت : به خدا که تو راست می گویی، بدنم مور مور میشود اگر دوباره مجبور شوم به ولایت علی(ع) اقرار کنم و دوباره با او بیعت نمایم ، کاش کاری می کردی که محمد (ص)، نتواند به مقصودش برسد‌. نفر دوم ، چشمکی به او زد و گفت: انگار مرا دست کم گرفته ای ،صبر کن ببین چه می کنم و با زدن این حرف از جا بلند شد و همانطور که اشاره به پیامبر(ص) می کرد ،گفت : آهای مردم ، مگر نمی دانید که پیامبر(ص) حالش مساعد نیست و باید اطراف بیمار را خلوت کرد تا استراحت نماید.... ناگاه همهمه ی جمعیت بیشتر شد و رو به او گفتند : ساکت باش، پیامبر قلم و کاغذ می خواهد ، او اراده کرده چیزی بگوید تا ما هرگز به بیراهه نرویم و گمراه نشویم... آن مرد نیشخندی زد و همانطور که نگاهش را از جمع می گرفت ، خیره در صورت نورانی پیامبر(ص) با صدای خشک و بلند گفت : این مرد بیمار است ، مگر نمیدانید بیماران وقتی ،مریضی بر بدنشان می افتد، دچار هذیان گویی می شوند ، بی شک او در عالمی دیگر است و دارد هذیان می گوید .... بعد از محمد(ص)، قرآن برای ما کافی ست ، مگر کتاب خدا را در بینمان نداریم؟! قرآن هست پس چه نیاز به قلم و دوات.... تا این حرف از دهان آن فرد خارج شد ،ناگهان دارد... 🖊 به قلم :ط_حسینی